چهارشنبه , آوریل 24 2024
azfa

آزربایجان اوغلو: سخنی چند با روشنفکر فارس

گادتب: سفسطه گرایی کاری سهل است. در واقع، سفسطه جو بازی با کلمات مبهم و بیان تودرتوی سخن را فرا می‌گیرد و میداند چگونه از انتقال راستین محتوا فرار کند و یا مقصد را به انتفاع خود پنهان کند. سفسطه گری عمدتا فارغ از سیر منطقی و عقلانی است و پر از فنون کاربردی آغشته به مغالطه های گوناگون است. در مقابل این نوع رویکرد مباحثه، پراگماتیک بودن کار سختی است. رویکرد پراگماتیک واضح و سر راست است ولی به شدت نقد پذیر میباشد. پراگماتیک بودن ارزش مدار است و در اغلب مواقع نتایج مثبت دارد. دقیقا بر مبنای این تعاریف، میتوان گفت روشنفکرنمای فارس و عمدتا خارج نشین، به نقطه سفسطه گرایی رسیده است. بخصوص از وقتی که در مورد امور حقوقی دیگرانی غیر از خودش مباحثه میکند تماما مباحثه ها در سطوح نازل و بدون عمق ادراکی است. دلیل این مدعی بر مصادیق موجود و نظرگاهشان بر میگردد. در نگاه نظری، روشنفکرنمای فارس خیمه خود را بر هر آنچه ایرانگرایی است و با عمودهای ایران جغرافیایی و ایران فرهنگی بنا مینهد. از هر کدام از این عمودهای خیمه، در زمان لازم و با فنون سفسطه بهره می برد تا موجه و منطقی به نظر رسد. با استفاده از این اگزیمها  درست بودن یا نبودن سخنان دیگری را می سنجد. سخنی که در آن معیار نباشد اعتباری برای او و دنیای پیرامونش ندارد. تاریخ، جغرافیا و فرهنگ در میدان تاخت و تازش است ولی در سایه باریک ایده آریایی و یا دست کم ایران-مدرنی که همواره برچسب فارس بر همه چیز دارد بررسی میشود. نظرگاه روشنفکر نمای فارس بر اگزیم قدرت نیز تکیه دارد. هرگاه قدرت شبه حاکمیتی خود را بخصوص در نود سال گذشته در حال تقلیل ببیند و مهمتر از همه قلعه آمال و آرزوهای وهمی آریایش در حال شکستن باشد و آن توهمات که خود بزرگ بینی دو هزار و پانصد ساله را برای او ارمغان آورده بود نادرست از آب در آید، سفسطه گرایی شبه تاریخی را به میدان می آورد. در سالهای اخیر این سفسطه گرایی از حوزه نظری به حوزه میدانی رسیده است. به عنوان مثال در قالب تحلیل گر در مدیا حاضر می‌شوند و ادعاهای سوفی مآبانه ارایه میدهند:

به عنوان مثال به دلیل کمبود واژگانی در زبان فارسی، تعریف ملت-کشور (یورد) در مفهوم مدرن و تعریف اجتماعی و تاریخی از ملت ( ائل) در مقابل قوم (تایفا/ قوهوم) را به شکل جایگزین و برحسب نیاز متواتر میکنند. در فقره مقابله با آذربایجان، این جغرافیا و مردمش برای او قوم میشوند. نوع بحث در باطن در حقیقت کوچک کردن موضع آذربایجان است تا ملت بودن آذربایجان مخفی نگه داشته شود. البته تقلیل دادن واحد اجتماعی آذربایجان به قوم کوچک در گفتمان فارس محور، ناشی از ضعف تیوریک و ترس خودباختن است، البته اگر از نگاه نژادپرستی آنها نشات نگرفته باشد. واضح است که آذربایجان در ایران ملت است نه به معنای مفهوم نیشن. آذربایجان ملت است چون تاریخِ دولتداری و حکومت داری هزاران ساله را میشود در آن دید، آذربایجان زبان خود را توسعه داده، فرهنگ، لباس و آشپزخانه مختص خود را دارد، معماری و نقاشی و ادبیات مختص به خودش را دارد. صد البته اشتراکاتی با همسایگان (چه ملت چه قوم) دارد و هزار البته در زمان کنونی ساکنان امروز آذربایجانی و تورک در دایره مرزهای کشور ایران به مفهوم کشور تاسیس شده ۱۰۰ ساله، شهروند آن کشور هستند. اما شهروند بودن یا نیشن در مبحث این روشنفکران تضمنی ندارد. آنها همواره از غیر فارس با برچسب قوم یاد میکنند تا هم آنها را زیر دست و کوچک جلوه دهند و هم از وظیفه خود در عدول از زیاده خواهیشان فرار کنند. همچنین روشنفکرنمای فارس، اگر از قومی حرف بزند دست کم از خود به عنوان قوم حرف نمی‌زند یا در حد نهایت قوم یا ملت فارس را کتمان میکند تا محور آریایی اش متزلزل نشود. او هیچگاه صراحت کلام ندارد تا از مهاجران آریایی که به مناطق مرکز ایران وارد شده اند به عنوان قوم سخن بگوید بلکه آن را ملت معرفی میکند. او حقیقت تاریخی را که آن قوم باعث از بین بردن تمدن‌های ایلامی و آشوری که نزدیک مناطق مرکزی ایران کنونی بوده اند را مخفی میکند. با این فرایند سوفسطایی در تمام مباحثه ها سعی بر فرار از امر واقع کرده و حرکت رو به جلو دارد تا خود را برای ادعای ایرانگرایانه اش موجه جلوه دهد. هر آنچه غیر محور ایرانگرایانه باشد یا آنقدر کوچک میکند تا از ارزش بیاندازد و یا آنچنان عمودهای خود را غلو میکند تا  همگان مبهوت شوند گویی دنیای اوتوپیایی او در گذشته و آینده بی‌نظیر است.

روشنفکر نمای فارس، عمود دموکراسی را هم سفسطه میکند. می گوید دموکراسی و حقوق بشر بر ساخته اوست. اما نمی‌گوید دموکراسی خیابان تک بانده نیست که صرفا ارابه ران فارس در آن براند و بقیه یدک کش باشند. در مباحثه همواره او می خواهد بتازد ولی قبول نمیکند اصلا دموکراسی باندی ندارد و سرزمین همواری است. مبرهن است تمام شگردها را بر عدم پذیرش میگذارد. اگر قبول کند دموکراسی احترام به حقوق مستند بشر که در نگاه انسانیش یعنی همه با هم برابرند و جمع با جمع برابر است ، در واقع جایگاه آریایش می ریزد چه برسد به این که قبول کند کسی و داشته کسی بر کسی برتری ندارد. با این جایگاه دموکراسی سفسطه میکند تا قبول نکند زبان و فرهنگ فارس در کشور چند ملته نمی‌تواند دیگر آقا بالا سر باشد یا بخواهد به هر نحوی خود را غالب کند آنهم در دنیای دیجیتال و کوچک شده امروز.

او اگر مستاسل باشد وحدت ملی را پیش میکشد. البته نمی‌پذیرد وحدت، دوستی برابر محور است چون میداند این وحدت دیگر جایی نمیتواند باشد بر بیگاری دیگران و ارباب بودن یک گروه. قدم بعدی در اوج از دست دادن وضوح سخنانش، مراجعه به عمود وحدت تاریخ است. چنان سخن میراند و تاریخ شش هزار ساله را بر روی میز میگذارد گویی دیروز اتفاق افتاده است و او همه تاریخ و جغرافیا بوده است. اما به هیچ عنوان حاضر نیست – ثابت که نه – نشان دهد چطور  در این شش هزار سال او فقط در راس حکومت بر همه جای ایران زمینش بوده است.  چون نمیتواند توجیه کند پس به ناچار دست به خلق می زند. کاریکاتور مباحثه در این قدم، خلق فاکتوری برای وحدت است. وحدتی فراتر را معرفی میکند که در حقیقت برساخت ایده کشور و آن وحدت زبانی است. مدعی است در چندین هزار سال گذشته فقط زبان فارسی وحدت ایجاد کرده است. این عمود تاریخی و ادعای وحدت با زبان در حقیقت طنز بزرگ اوست چرا که زبان واحد و ملت واحد برخاسته تئوری ملت-دولت دوصده گذشته است. سفسطه گری در پنهان کردن امر وحدت  به جایی می‌رسد که نه تنها  نادقیق، کلا نادرست است  و اصلا در گذشته دور تر از ۱۰۰ سال گذشته وجودی برای آن نمیشود متصور شد. او تلاش میکند نگوید در تاریخ دورتر از یک صده، هر منطقه از این کشور در اعصار زیادی برای خود مملکتی بوده و یا مملکتها گاهی ممالک محروسه بوده اند که گاهی با زبان خودشان عصیان کرده‌اند و گاهی حتی خودِ مستقلشان را ایجاد کرده اند.

 اگر از عمود تاریخی صرف نظر کند نمی‌تواند بپذیرد منافع مشترک و برابر در دنیای جدید عامل نگه داشتن ملتهای مختلف در کنار هم و در یک مرز قراردادی است. نمی‌تواند بپذیرد که دست کم در موارد اساسی تورک و فارس نمیخواهند و یا اصلا دیگر منافع مشترکی ندارند. حقیقت تلخ را وارون میکند تا فرار کند از این واقعیت که عمده این نامشترک بودن از همان روشنفکر خودخواه فارس در این صد ساله نشات گرفته است. بقیه انسانها و گروها و ملتها البته معصوم نیستند ولی او چنان وانمود می‌کند که دیگران در راه ناصوابند و امروز منافع مشترک هست و ایشان می‌توانند تنها راهبر آن در جامعه متکثر ایران باشند. بد نیست اشاره کرد که  شواهد حاکی است که مسیر اجتماعی بین گروههای ملیتی به سمت نبود عدم منافع مشترک است.

 نکته آخر اینکه چون روشنفکر فارس برخلاف تورک، زبان تورکی بلد نیست و چون آذربایجان را نمی‌شناسد و نمیخواهد از دید خود انسان تورک بشناسد، به سو تفاهم یا سوءهاضمه هم دچار هست. مثلا فیلمی کوتاه از مسابقه ورزشی در ورزشگاه و یا اعتراض مدنی هواداران فوتبال آذربایجانی‌را به شکل پروپاگاندایی که تحریف شده میگیرد و تفسیر به مطلوب میکند. مثال واضح دیگر تفسیر از پایگاه نژادپرستانه در مورد حمایت آذربایجان از عملیات ضد تروریست تورکیه است. به گونه ایی وانفسا تفسیری خلاف واقع از آن واقعه میدهد که گویی جنایت بشری اتفاق افتاده است. دلیل و ریشه این اعتراض برای او مهم نیست صرفا مواد سفسطه گریی برای خوراک عام نیاز اوست. البته کسی که در شیراز و اصفهان و حتی تهران می‌نشیند و خواب خوش دارد، مرز آذربایجان غربی را نمی‌بیند که جولانگاه تروریست عمدتا منتسب به انسانهایی از ملت کورد است که حتی تبریز را در نقشه اش کوردستان میبینند. نمی خواهد بگوید این اسلحه بدستان، انسان کوردی که به هر دلیلی مهاجر آذربایجان غربی است و در آنجا می‌زید و شهروند کنونی آذربایجان است را تحریک می‌کند که آنجا کوردستان است در حالی که  تاریخ سی تا پنجاه ساله مهاجرت انسان کورد را به آذربایجان میشود به وضوح دید. روشنفکر فارس نما امر واقع تاریخ را قورت میدهد و عَلَمِ حقوق بشر به دست میگیرد که در حقیقت بر نفع محور آریایی گری اوست. نمی گوید همین تروریستهایی که سازمان سیستماتیک جنایت هستند، هفته ای نیست که یک سرباز عمدتا تورک را در مرزهای آذربایجان  به خون می غلتانند. روشنفکرنمای فارس در حقیقت در کشته شدن آذربایجانی و تورک ساکت است چون هضم این مسأله در بازنمودی واقعی برایش دردناک است و یا به نفع منافعش. او میداند آذربایجان در عمل و نظر با هیچ ملتی مثل ملل فارس و کورد مشکلی نداشته و ندارد بلکه برعکس خود انها تاب حضور آذربایجان به مثابه نقطه سقل را ندارند. او پنهان میکند و حتی بایکوت میکند که امروز آذربایجان از خود و کسی که معروض تروریست و ظلم هست دفاع میکند. کجای این دفاع مشکل دارد؟ دارد البته برای افکار روشنفکرنمای قدرت طلب فارس و شاید نژاد پرست فارس. سفسطه چنان قوی است که موجه میکند که میشود منطقی بود و جلوی حادثه ی جنایتکارانه عده ای سود جو و متوهم را نگرفت. دروغها و جعلیات، بخصوص رادیکال نشان دادن خواست آذربایجانی، نشان از این است که واقعیت با ناواقعیت در سخن روشنفکر فارس محور تعویض میشود و در نتیجه سوءتفاهم میسازد و اگر  سوءتفاهم نباشد میشود سوهاضمه برای ایشان. در کل، عدالت برای او مرغ همسایه است بخصوص اگر طعم قدرت ازدستش برود پس راهی ندارد تا سوفیست باشد. 

دوباره امتحان کنید

رئیس جمهور ترکیه به ارمنستان هشدار داد: درهای فرصت همیشه باز نمی‌ماند

گادتب: رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در آستانه ۲۴ آوریل سالروز ادعای دروغین کستار …

حضور بانوان آذربایجانی در استادیوم بازهم ممنوع شد

گادتب: در حالی که مجوز حضور بانوان در ورزشگاه سهند از بازی با ذوب آهن …

دیدگاهتان را بنویسید