گادتب: صمد بهرنگی در مقاله «آقای چوخ بختیار» مینویسد: زن آقای چوخ بختیار بچهاش را فارسی یاد داده است فقط. مثل اینک هر دو معتقدند که ترکی حرف زدن مال آدمهای بیسواد و امل است.
با وجود آنکه آسیمیلاسیون و تفریس در دهه چهل اندک بود و اولین نمودهای آن در میان ترکها رویت میشد ولی این مهم از نگاه تیزبین صمد دور نمانده و صمد چند بار به این پدیده واکنش نشان داده است. ولی صمد در هیچ نوشته خود صاف و ساده به علت این رفتار تفریس و آسیمیله شدن نپرداخته و تنها به زدن تلنگری به آنها اکتفا کرده است.
آسیمیله مستحق سرزنش نیست بلکه مستحق ترحم است. او خود یک قربانی است و با مرور خاطرات خود میفهمد که زبانش جایی در مراکز رسمی و دولتی ندارد و خودش به دلیل اینکه نتوانسته مکنونات قلبی خود را به آن زبان رسمی شده بیان کند بارها متحمل زیان شده و حالا نمیخواهد طفل بیگناهش نیز در آینده چنان ضرباتی را متحمل شود.
زمانی که فارسی به ضرب و زور رسمی بودن به روح و روان ما حاکم نشده بود هیچ ترکی با بچه خود فارسی صحبت نکرده بود ولی از وقتی که قرار شد ما خواستههایمان را به زبانی دیگر بیان کنیم و اگر نمیتوانستیم احساس و نیازهایمان را راحت و روان بر زبان آوریم فردی عقب مانده و مستحق تحقیر قلمداد میشدیم برخیها فکر کردند، ترقی و رهایی فرزندانش از منجلابی که یقه خودشان را گرفته، یاد دادن فارسی است.
آسیمیله حس میکند یاد دادن فارسی به کودک میتواند گامی به سوی پذیرش او در جامعه و ترقی او باشد و فارسی سازان نیز از این احساس او بهره برده، مدام وزوز میکنند که مسیر پیشرفت بچهات از اینجا میگذرد و او چارهای جز تسلیم شدن نمیبیند. راه پیشنهادی ما محکوم کردن و به چالش کشاندن تک زبانی مدرسه، رسانه و ادارههای کشوری است که ساکنانش به چندین زبان صحبت میکنند و تکرار این اصل اساسی را که، تسلیم شدن گزینه نیست.