گادتب: همه مردم ایران، جز مالکان خدا و خرما، متحمل ستم سیاسی هستند و زنان علاوه بر ستم سیاسی، ستم جنسی را نیز بر دوش میکشند و طبقات زحمتکش و محروم علاوه بر آن دو با ستم طبقاتی نیز دست و پنجه نرم میکنند. افراد متعلق به گروههای غیرفارس و غیرشیعه با ستم ملی و ستم مذهبی نیز مواجهند، پنج پنجره بسته و زندگی بدون هوای آزاد.
اکثریت این جامعه از حقوق انسانی خود و میزان محرومیتشان مطلع نیستند و بجای آنکه در پی تحصیل نداشتههایشان برآیند زندگی خود را با همان پنجرههای بازمانده سرمیکنند. یک مرد بیچیز اهل زنجان، ایلام و زاهدان چون هنوز امتیاز مرد بودن در یک جامعه مردسالار و شیعه بودن را دارد خشنود است. یک زن زنجانی با چهار پنجره بسته مواجه است و تنها میتواند از حضور در مجالس روضهخوانی و نذری خانگی بهرهمند شود و اگر از آن هم محروم گردد دیگر چیزی برایش نمیماند و برای همین حاضر به از دست دادن این تنها پنجرهاش نیست. زنجان شهری سنتی که مذهبگرایی حکومتی در آن غوغا میکند و نسبت به اورمیه از آزادی اجتماعی کمتری برخوردار است. این شهر فقیرتر از تبریز و ستم طبقاتی در آن بیشتر است و بیش از اردبیل از زبان و فرهنگ خود محروم شده، برای همین نالههایی که از آنجا به گوش میرسد نالههایی زنانه و دردناکتر از همه شهرهای آذربایجان است. زخم تن پریسا رفیعی عمیقتر از آن است که برای دیگران قابل لمس باشد و همین او را آشتی ناپذیر کرده است.
پدر پریسا آشنایانی در داخل دولت دارد و نزدیکانش از پریسا خواستهاند که کمی کوتاه بیاید بلکه بتواند با کمک آن دوستان کاری برایش بکنند ولی پریسا همه این خیرخواهیها را رد کرد. من هم، فکر میکردم که کاش کمی کوتاه بیاید شاید این حکم هفت ساله کمی کوتاهتر شود ولی هرچه به او و نداشتههایش و رویاهایش فکر میکنم به این نتیجه میرسم که نتوانسته کوتاه بیاید و در برابر این همه پنجره بسته چاره را در عصیان دیده است.