گادتب: بیتردید مقدمه دانش، آموزش است. بطور مثال دانشآموز دوره اول ابتدایی را در نظر بگیرید که سر کلاس آموزش الفبا به معلماش بگوید چرا صدای حرف «د»، دال است و من میخواهم صاد بگویم و علی ماشالله… بلاشک در صورت سماجت و ادامه دانشآموز، معلم مربوطه با در جریان گذاشتن مدیر و دبیر پرورشی و اولیا، به هیچ روی حرفهای دانشآموز را نخواهد پذیرفت و پیشنهاد مراجعه به روانشناس را خواهد داد. حال تصور بر آن نماییم که دانشآموز یاد شده با پشت سرگذاشتن مقاطع علمی و آموزشی وارد دانشگاه شده و امروز همان سوال را در مقطع دکتری بعنوان دانشجوی دکتری زبانشناسی از استاد دانشگاه بپرسد و یا اینکه عنوان پایان نامهاش مرتبط با موضوع نارساییهای الفبای فلان زبان باشد. آیا باز هم دعوت اولیا و سفارش برای مراجعه پیش روانشناس عملی خواهد شد؟؟ پاسخ منفی است. و دلیل بر واکنش ۱۸۰ درجهای، چیزی غیر از گذر دوره آموزش توسط آن دانشآموز سابق نیست. بدان خاطر است که در علوم فلسفی، ضابطه اصلی «بنشین و بیاندیش» است.
کاری که کرسیهای غرب، غریب به ۳۰۰ سال نشسته و اندیشیده و نهایتأ از جان لاک و هابز گرفته تا جان راولز، همدیگر را نقد، تحلیل، تأویل و تبیین نمودهاند. و نتیجه آن شد که رنه دکارت پشت میز آموزش گفت: «میاندیشم پس هستم».
لیکن، متاسفانه طی صد سال اخیر ایرانیان در برخورد با مفاهیم وارداتی مدرن از قبیل لیبرالیسم، رفرمیسم، سکولاریسم، ناسیونالیسم، فمنیسم، دموکراسی، پارلمان و… بخاطر غرور کاذب خودبرتربینی، و به مانند دانشآموز دوره اول ابتدایی، بدون گذر دوره آموزش، بصورت عجولانه با مفاهیم برخورد کرده که نتیجه آن غیر از ادویه کاری و آش شلغم درست کردن چیز دیگری نبوده است. تعاریف جدیدالاکتشافی که سر و ته آن اصلا با مبدأ همخوانی ندارد.
این شد که امروزه اکثر غریب به اتفاق ناسیونالیستهای ایرانی فاشیست از آب درآمده و در این حال دست هیتلر و موسولونی را از پشت بستهاند. چرا که از ناسیونالیسم بجای موتور محرک پیشرفت و وحدت در کثرت، غرق در باستانگرایی محض توأم با تحقیر و ترذیل ملل جهان را سرلوحه خود قرار دادهاند. و عدهای دیگر با مدعی بودن فمینیست، بدون درک اندیشه و خواست جریان فمنیستی، واژه دوست اجتماعی را مثل آدامس جویده و در سرعت موج به دور از اجتماع، چشم به چشم میشوند. و فوکولیستهای لیبرالیسم به پای منبرنشینانشان در سر کلاس آزادیهای فردی، «جدایی» را بجای «استقلال» از جامعه، بنام لیبرالیسم تفهیم مینمایند.
این است که اکنون در بینالنهرین سنت و تجدد آس و واس ماندهایم. و بقول فیلسوف ایتالیایی همانند زن حاملهای هستیم که وقت زایمانمان رسیده و لیکن نوزاد نه بصورت طبیعی و نه بصورت جراحی بیرون نمیآید و متحمل درد هستیم. زیرا که sit and think را در اندام خویش برازنده نمیدانیم و بلندگو به دست برای آدمیان جهان پیرامون موعظه میکنیم.