گادتب: با نگاهی گذرا به سایتهای “الیک” , “ارامنهی جنوب (اصفهان)” و … شاهد بیپروایی و گستاخی دور از انتظار ارامنهی ایران خواهید بود. در کشوری که ۳۵ میلیون نفر از ۸۰ میلیون نفر جمیعت آن تورک هستند، ارامنه بیباکانه و با گستاخی هر چه تمامتر دشمنی با تورک را آشکارا بر زبان رانده و عربدهکشی میکنند!
بر در و دیوار محلههای ارمنینشین تهران از آن جمله کوچههای میدان هفت تیر و نظامآباد شعار “مرگ بر تورک” مینویسند! اخیراً هم در دیدار با نخستوزیر کشور ارمنستان بنری برافراشته بودند مبنی بر اینکه قرهباغ (آزربایجان) خاک ارمنستان است!
سوال این است: آیا این بیپرواییها و گستاخیها حاکی از قدرتمندی ارامنه است یا ناشی از ضعف و سستی ماست؟ از نظر نویسندهی این سطور، بیباکی و گستاخی ارامنه نه از قدرتمندی خودشان بلکه از ضعف ماست.
البته باید متذکر شویم منظور از ضعف ما، فقدان تاریخی و درازمدت شعور ملی در بین پیشقراولان ملت تورک ایران است. پیشقراولان این ملت هیچ وقت برای تورک بودن نکوشیدهاند.
اینان دیروز به مقتضای زمان در نقش شعراء و ادبا ظاهر میشدند و شعر و ادب “غیر” و “دیگر”ی را به قلههای بیمانند میرساندند. چنانچه امروزه تئوریسنهای پانایرانیست برای واقعی و علمی نشان دادن نظرات به شدت غیر واقعی و ضد علمی خویش دست یاری به سوی امثال نظامی گنجویها دراز میکنند.
برای نمونه، حمید احمدی را در کتاب “درآمدی بر فرهنگ و هویت ایرانی” مینویسد: «… این فرضیه است که تصویر موجود از ایران به عنوان یک کل دارای تداوم سرزمینی، تاریخی، تمدنی و فرهنگی، ساخته و پرداختهی دوران مدرن است و پیوند دادن آن به مسئلهی “آریایی” یا “آریاییان” را علت اصلی تغییر نام “پرشیا” به” ایران” در دورهی رضاشاه میدانند.
بر اساس این نوشتهها، کشوری با این ویژگیها و سرزمین مشخصی به نام “ایران” را به سختی میتوان در متون کهن ماقبل مدرن پیدا کرد. سرزمین کنونی ایران، در گذشته به نام مناطق گوناگون آن خوانده میشده است تا یک کل در بر گیرندهی همهی این مناطق.»
استناد این ادعای احمدی شعر نظامی گنجوی میباشد. ” برای نمونه واژهی ایران در آثار نظامی گنجوی بیش از ۱۷۰۰ بار به کار رفته است. برخی از اشعار او نه تنها بیانگر تصویر ایران در ذهن شاعر و زمانهی اوست بلکه بیانگر نوعی ملیتخواهی نیز هست:
«همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل»
«چون که ایران دل زمین باشد / دل ز تن به بود یقین باشد»
(احمدی، ۱۳۸۴، صص ۲۶-۲۵)
در بین پیشقراولان تحولات سیاسی – اجتماعی تاریخ معاصر این سرزمین، هم شاهد فقدان شعور ملی هستیم و هم در عین حال تبعات منفی آن نسبت به منافع ملی تورک آشکارا قابل مشاهده است. (همکاری مشروطهخواهان بیسواد تبریز با یپرم خان ارمنی در سرنگونی حکومت تورک قاجار)
سوال بعدی این است: آیا این مرض تاریخی هنوز هم گریبانگیر پیشقراولان این ملت هست؟ جواب این دانشجو مثبت است. چون زمینه و بستر برای ارزیابی انتقادی تاریخ معاصر از منظر تورک وجود ندارد. هنوز هم تفسیرهای کمونیستها و پانایرانیستهای ضد تورک دست به دست میگردند و پرستشگونه مورد تحسین قرار میگیرند!
بزرگترین ضعف ما، فقدان شعور ملی در بین پیشقراولان بوده و هست و بدینگونه است که در شهر تهران با چند میلیون نفر تورک، چند هزار نفر ارمنی ضد تورک میتوانند بیباکانه عربدهکشی کنند. و در عین حال پانایرانیستها چنان گستاخانه برای خود قلمروسازی کردهاند که نه تنها نام مناطق مسکونی و جغرافیایی تورک را به دلخواه خود تغییر میدهند بلکه در سالروز فاجعهی کشتار مردم تورک خوجالی از یکی از آن جلادان در تهران با فرش قرمز و دسته گل استقبال میکنند!