گادتب: یک دانشجو در کشور پرو تصمیم گرفته پایاننامه دوره دکترای خویش را به زبان مادری خودش یعنی زبان قوچوا که بازمانده زبان اینکاهاست، بنویسد و برخی از رسانهها از این اقدام وی تحت عنوان “تاریخسازی” یاد کردهاند. زبان قوچوا در مجموع حدود 8 میلیون گویشور دارد که تنها نیمی از آنها ساکن پرو هستند. با این حال، حتی اساتید و مسؤولین دانشگاه هم از اقدام این دانشجو در نگارش و ارائه پایاننامه به زبان مادریش استقبال کردهاند (منبع: گاردین).
شکی نیست که اقدام دانشجوی پرو-ئی در نگارش پایاننامه به زبان مادریش اقدامی ارزشمند است ولی به نظرم رسانهها در “تاریخساز”خواندن اقدام وی، قدری اغراق کردهاند! در نظر بگیرید که کشور پرو جزء کشورهایی است که عضو برنامه “سال بینالمللی زبانهای بومی سازمان ملل متحد” میباشد که هدف از آن تلاش در راستای احیای 2680 زبان بومی در سرتاسر جهان است که در معرض نابودی قرار دارند و چنانچه اشاره کردم اقدام دانشجوی مزبور در کشور پرو نه تنها با موانع قانونی و غیر قانونی مواجه نگردیده، بلکه مورد تحسین نیز قرار گرفته است.
اگر دانشجویی در ایران بخواهد پایاننامه دوره دکترایش را به زبان مادریش بنویسد، فارغ از جنجال و هیاهویی که نژادپرستانِ افراطیِ پانفارسیستِ همیشه در صحنه راه خواهند انداخت و “وا اسفا” گویان، وی را به دشمنی با زبان ملی! و تضعیف انسجام ملی و جیرهخواری اجانب و… متهم خواهند ساخت، آیا در چارچوب قوانین کشور ایران و در چارچوب مقررات آموزشی این کشور، امکان نگارش پایاننامه دانشجویی به یکی از زبانهای رایج کشور، البته به غیر از زبان فارسی، وجود دارد؟
اگر قرار است اقدام دانشجوی پرو-ئی را اقدامی تاریخساز بنامیم، در برابر اقدامات دانشجویان غیر فارسزبان در ایران که با به جان خریدن انواع اتهامات و برچسبهای سیاسی و امنیتی، مسؤولیت احیای زبان مادریشان را یک تنه بر دوش میکشند، چه واژهای برای استفاده خواهیم داشت؟ اگر عنوان تاریخساز را برای وی استفاده کنیم در برابر آنهایی که تنها و تنها به خاطر دفاع از زبان مادری، رنج زندان و تبعید را به جان میخرند، از چه واژهای استفاده خواهیم نمود؟ به نظرم، عنوان “تاریخساز” زیبنده آنهایی است که بار سنگین مسؤولیت احیای زبانهای محکوم و تبعیدی در ایران را به تنهایی بر دوش میکشند.