گادتب: شاید این پرسش را از خود کردهاید که چرا مهمترین متحدانِ حکومت جمهوری اسلامی ایران؛ کشورهای بیدین و حتی ضددین هستند؟ چرا کشورهایی مانند چین، روسیه، بلاروس، کرهشمالی، میانمار، ونزوئلا و کوبا که از جمله کافرترین جوامع محسوب میشوند و پیروان ادیان توحیدی در آنها از هر کجای دنیا کمتر است؛ متحدان اصلی ما در سیاست خارجی و روابط جهانی هستند؟
پاسخ به این پرسش بسیار ساده و روشن است. یکی از اصول اساسی روابط بینالملل این است که؛ «کشورها دوست و دشمن ذاتی ندارند؛ آنها فقط نیازها و منافع دارند.» مهمترین نیاز هر حکومتی؛ نیاز به حفظ بقاء است. وقتی که راز ماندگاری و بقاء حکومتی در دوستی و اتحاد با کشورهای خاصی باشد، آن حکومت با دین و آیین آن کشورها کاری ندارد. برعکس، اگر کشوری منافع یک حکومت را تهدید کند، هیچ اهمیتی ندارد که مردم و مسئولین آن کشور چه دینی دارند؛ آن کشور دشمن محسوب خواهد شد. این اصل؛ سرمشق همه حکومتهاست و دینی و غیردینی هم ندارد.
این واقعیت، به ما میآموزد که هرگاه دین با سیاست تلفیق شود؛ این سیاست نیست که دینی میشود؛ بلکه این دین است که سیاسی میشود. دینِ سیاسی همان دینی است که ما را مجبور میکند برای راضی نگه داشتن حکومت چین؛ از محکوم کردن کشتار مسلمانان روهینگیایی در میانمار (توسط حاکمان نظامی میانمار که تحت امر و متحد چین هستند) طفره برویم و یا فشار بر مسلمانان چچنی در روسیه و مسلمانان اُیغوری در چین را نادیده بگیریم.
این واقعیت نه تنها در حوزه سیاست خارجی؛ بلکه در حوزه سیاست داخلی هم صادق است. طبق یک اصل اساسی دیگر؛ سیاست، حوزۀ قدرت و مصلحت است و دین، حوزۀ اخلاق، معنویت و حقیقت است. برای شناخت بهتر این اصل کافیست تا کارنامه آنچه ذیل مبحث «مصلحت نظام» انجام شدهاست، بررسی شود. مصلحت نظام؛ چیزی نیست جز زیر پا گذاشتن اصول دینی و اخلاقی برای کسب قدرت و حفظ آن به هر قیمتی که لازم باشد.
تجربۀ حکومتها از قرون وسطی تا به امروز نشان داده است؛ این ادعا که «سیاست ما عین دیانت ماست»؛ در حد شعار و آرزو باقی مانده و در عمل شاهد حاکم شدن «دیانت ما عین سیاست ماست»، بودهایم. حال که نمیشود سیاست را دینی کرد؛ وظیفه دینداران و غیردینداران آن است که حداقل دین را از دست سیاست نجات دهند.
دکتر نظام بهرامی کمیل