پس از طی مسیر پانزده کیلومتری به جنوب شرقی سلطانیه و در امتداد کورهراهی که از روستای “وییر” میگذرد، با محوطهای تاریخی مستطیل شکل، به ابعاد تقریبی صد متر در پنجاه متر مواجه میشویم. محوطهای صخرهای که هنوز آثار قلمهای سنگتراشهایش در سیمای سنگهایش پیداست و شاید برای همین، بومیان آنجا را “داشکسن” مینامند. این بنا به صورت کاملا قرینه، در دل صخره خلق شده است. دو دخمه در کنارهها و ضلع روبرو شامل دخمهای بزرگتر که شبیه محراب حفر شده است. در کنارهها و در سنگهایی که همین اواخر در محوطهی بیرون بنا رها شده است، آثاری از نقوش اسلیمی نیز به چشم میخورد. آنگونه که به نظر میرسد، این مکان فاقد سقف بوده است؛ شیوهای از معماری اقوام اورال-آلتایی، برای نزدیکی بیشتر به خدای آسمان؛ تنگری. رابطهای معنادار از مذهب و هنر که در معماری ایلخانی جلوه کرده است. در اضلاع طولی معبد، نقش دو اژدها به طول پنج متر در سنگها نقش بسته است. تصویری از موجودی افسانهای که معبد را به محملی برای تداوم آیین و افسانه بدل میکند. مکانی آیینی که افسانه حافظ آن است و جالب آنکه، امروز تنها عنصر دستنخورده و پابرجا در معبد، همین موجود افسانهای است؛ تصادفی جالب از دهنکجی افسانهای کهن به واقعیتی امروزین.
اما کاربرد نماد اژدها در معبد چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ پاسخ این سوال در بررسی اساطیر و افسانههای معماران معبد نهفته است.
این معبد، به فرمان ایلخان مغول ارغونخان (1284-1291 میلادی) از نوادهگان سوم تولای، کوچکترین پسر چنگیزخان بنا شده است. او تحت تاثیر آیینهای شرقی من جمله شمنیسم و بودیسم بود. بنا به نوشتهی جوزف ساندرز، در دورهی فرمانروایی وی، معابد و صومعههای بودایی فراگیر شدند.
ارغونخان متعلق به حوزهای از مذاهب و آیینهایی بود که در آنها مارها و اژدهایان، مظهری از عظمت و شکوه بودند و در نقش نگهبانان گنجها و مقدسات تصور میشدند. در واقع درکی که بخش کثیری از اقوام اورال-آلتایی و اقوام شرق دور از این عناصر داشتهاند، دلیل کاربرد چنین نقوشی را توضیح میدهد؛
– در اسطورهای چینی، قهرمان اخلاقی داستان -هیبیسکوس- در قعر چاهی اسیر شده است. او با پوشیدن لباس اژدها، از طریق آبهای زیرین جان خود را نجات میدهد. در اسطورهای دیگر، رشته کوه کونلون محور جهان و میعادگاه شمنهاست. در بلندترین دامنههای آن، گیاهان جاودانگی میرویند. نگهبانان جاودانگی، سه پرنده بهشتی هستند که ماری بر سر و زیر پا و یک مار سرخ نیز بر سینه دارند.
– در نگاه عامیانه، مارها نگهبانان گنجها هستند. آنها همچنین زندگی جاوید را که بزرگترین گنج به شمار میرود، محافظت میکنند. در داستانهای شفاهی آذربایجان، ددهقورقود، این پیر افسانهای در مواجهه با مار به نوعی حیاتی دوباره مییابد.
– قیلقامیش قهرمان اساطیر سومری، در سوگ انکیدو، با یاری اوتناپیشتیم گیاه جاودانگی را بدست میآورد و قصد بازگشت به شهر خود را میکند. در میانهی راه وقتی قیلقامیش به خواب میرود، ماری از راه میرسد و گیاه جاودانگی را میرباید تا قهرمان داستان به عمر جاوید دست نیازد.
– میرعلی سیدوف در توضیح واژهی اژدها -یئل بوغا- آن را نمادی از قدرت میداند که برای برخی از خلقهای ترک، نقش توتم را بر عهده داشته است.
محمود کاشغری در دیوان لغات الترک، یئل بوکا را نامی برای قهرمانان و دلاوران قید کرده است.
– جوزف کمبل در “قدرت اسطوره” مینویسد: مار که میمیرد و زنده میشود، پوست میاندازد و زندگیش را نو میکند، مالک درخت مرکزی است که تلاقیگاه زمان و جاودانگی است. در اینجا مار مظهری از زندگی تلقی میشود.
– در داستان اسکولاپ -پسر آپولو- ماری به واسطهی گیاهان دارویی که با خود حمل میکند، مردهای را عمر دوباره میبخشد و شهری را از طاعون میرهاند. برخی معتقدند نماد دارو و سازمان بهداشت جهانی که نقشی از مار را دارد، برگرفته از همین داستان است.
بیشک استفاده از نقش اژدها در معبد داشکسن دلیلی غیر از این نمیتواند داشته باشد؛ معبد، جایگاهی است برای نیایش تنگری و اژدهایان همچون نگهبانان این مکان قدسی. تصویری از موجودی افسانهای که معبد را به محملی برای تداوم آیین و افسانه بدل میکند.