گادتب: سلسله قاجار آخرین امپراتوری سنتی بود که در پهنه سرزمینی که امروز ایران نامیده میشود شکل گرفت.
برخلاف تصور عموم ، امپراتوریهای سنتی هیچگاه جغرافیای سیاسی کاملاً ثابتی نداشتند.
باز برخلاف تصور عموم ، امپراتوریهای سنتی به یکباره به وجود نمیآمدند و به یکباره هم از صحنه روزگار محو نمیشدند.
البته ، مساله فقط این نیست که هسته اولیه امپراتوریهای سنتی معمولاً در یک جغرافیای محدود شکل میگرفت و در دوران اوج امپراتوریها ، قلمرو فرمانروایی آنها گسترش مییافت و در نهایت قبل از اینکه کاملاً از بین بروند معمولاً برای مدتی در پهنه جغرافیایی محدودی همچنان به حاکمیت خویش ادامه میدادند.
بلکه ، مسأله اصلی این است که امپراتوریهای سنتی حتی در دوران اوج اقتدار خویش هم معمولاً نقشه ثابتی نداشتند و هر روز سرزمینهای جدیدی را به قلمرو خویش میافزودند و در عین حال برخی از سرزمینها را از دست میدادند.
به عبارت دیگر ، نقشههایی که در کتابهای درسی در مورد قلمرو امپراتوریها ارائه میشود چیزی بیش از نقاشیهای کودکانه نیستند.
قاجارها زمانی بر سر کار آمدند که زندیه چیزی بیشتر از دو سوم خاک ایران امروز را در اختیار نداشت.
ولی جغرافیای سیاسی مد نظر مؤسس سلسله قاجار یعنی آقا محمدخان قاجار و جانشین وی یعنی فتحعلیشاه قاجار احیای قلمرو سرزمینی صفویها بود.
لکن ، شرایطی که بر دوران زمامداری این دو خاقان تورک حکمفرما بود ، با شرایط حاکم بر دوران زمامداری صفویها کاملاً متفاوت بود.
درست در سالهایی که کریم خان زند با روحیه محافظه کارانه خویش دروازههای این کشور را به روی هرگونه تحول فکری ، صنعتی ، تجاری و سیاسی بسته بود ، وقوع انقلاب صنعتی در اروپا و تأسی روسیه به اروپا موجب قدرتگیری خیرهکننده این کشورها شده بود و دیگر نمیشد با اتکاء به نیروی جنگی سنتی بر این ابرقدرتهای نوظهور غلبه نمود.
در واقع ، عهدنامه تورکمنچای نقطه پایان سلسله جنگهایی بود که در آغاز آنها سیسیانوف با پیشرویهای برقآسای اردوی نسبتاً منظم ، مدرن و مجهز خویش چنان سرمست غرور شده بود که به تزار روس نوشته بود بدون دریافت هیچگونه نیروی کمکی ، تهران را فتح خواهد نمود !
لکن ، مقاومت دلیرمردان آذربایجان و درایت خاقان قاجار (که معمولاً هیچ اشارهای به آن نمیشود) ، سالهای متمادی آنها را زمینگیر نمود.
عهدنامه تورکمنچای در شرایطی بسته شد که پس از قریب به سیزده سال رویایی مستقیم ، در یک بازه زمانی بیست و پنج ساله ، روسها با تکیه بر موتور جنگی مجهز و کارآمد خویش که حاصل همراهی آنها با مدرنیزاسیون اروپایی بود نه تنها شمال رود_آراز بلکه از آستارا و اردبیل گرفته تا تبریز و قافلانکوه را در اختیار گرفته بودند و ژنرال آریستوف روسی در قافلانکوه میانه اردو زده بود و بیصبرانه به انتظار وصول دستور حمله به تهران نشستهبود.
در تمام این سالها دلاورمردان آذربایجان و دولتمردان قاجار از هیچ تلاشی برای جلوگیری از این پایان تلخ کوتاهی نکرده بودند.
خبر سقوط گنجه زمانی به فتحعلی شاه قاجار رسیده بود که وی تازه به فتح قلعه مشهد نائل آمده بود و هنوز به تهران مراجعت نکرده بود.
به همین خاطر هم برای جلوگیری از فوت وقت ، عباسمیرزا را با سپاهی گران روانه آذربایجان ساخته بود و البته خودش هم در اسرع وقت با اردوی خویش راهی صحنه نبرد شده بود و با تدابیر خویش مانع سقوط ایروان گردیده بود …
اسناد تاریخی حاکی از آن است که فتحعلیشاه قاجار با درک صحیح شرایط حاکم بر صحنه نبرد و تفاوت فاحش توان نظامی و اقتصادی طرفین جنگ ، به شدت مخالف از سرگیری دور دوم جنگها بود ولی در برابر فشار روحانیون به ویژه سید محمد مجاهد و ملا احمد نراقی که از پشتیبانی وسیع مردمی در جامعه سنتی و مذهبی آن روز کشور برخوردار بودند چارهای جز آغاز جنگی که سرنوشتش چندان هم نامعلوم نبود نداشت.
کوتاه سخن اینکه ، آنهایی که “قرارداد 25 ساله با چین” را “تورکمنچای چینی” مینامند یا تاریخ نمیدانند یا به دنبال آن هستند که عقدههای ناشی از ناکارآمدی دولتمردانشان را با تحقیر خاندان تورک قاجار تسکین ببخشند !
عهدنامه تورکمنچای را ابرقدرتی بر قاجار تحمیل کرده بود که ناپلئون بناپارت را به زانو درآورده بود و ابرقدرتی همچون بریتانیای کبیر را به تشویش انداختهبود.
حاصل آن قرارداد هم از دست رفتن سرزمینهای شمال آراز نبود (چون آن سرزمینها عملاً در نتیجه جنگ نابرابر از دست رفتهبودند).
حاصل آن قرارداد ، بازگشت سرزمینهای اشغالشده جنوب آراز از آستارا گرفته تا تبریز و قافلانکوه به قلمرو قاجار بود!