
گادتب: تورکی مورد استفاده مولانا در اشعارش، به لهجه تورکی اوغوزی متداول در آناتولی نبوده، بلکه به لهجه متداول در بلخ (زادگاه مولانا) است که هم اکنون نیز در قسمتهایی از افغانستان و خراسان ایران به آن لهجه سخن میگویند. اگر مولانا تورک نبود و پس از سکونت در آناتولی زبان تورکی را یاد میگرفت، باید تورکی مورد استفاده در اشعارش تورکی متداول در آناتولی میبود، همچنانکه اشعار تورکی فرزندش سلطان ولد که در آناتولی به دنیا آمده به لهجه تورکی رایج در آناتولی است. به عنوان نمونه این ملمّع (ترکی – فارسی) زیبا از مولانا جلالالدین رومی را در نظر میگیریم:
دانی چرا به عالم، یالقیز سنی سئورمن؟
چون در برم نیائی، اندر غمت اؤلرمن
من یار با وفایم، بر من جفا قیلورسن،
گر تو مرا نپرسی، من خود سنی سورورمن
روی چو ماه داری، من شاد دل از آنم،
زان شکّر لبانت بیر اؤپگینه دیلرمن
تو همچو شیر مستی، داخی قانیم ایچرسن،
من چون سگان کویت، دنبال تو گزرمن
فرمای غمزهات را، تا خون من نریزد،
ورنه سنین الیندن من یارغویا باریرمن
هر دم به خشم گویی، بارغیل منیم قاتیمدان،
من روی سخت کرده، نزدیک تو دورورمن
روزی که من نبینم آن روی همچو ماهت،
جانا نشان کویت از هر کسی سورورمن
روزی نشست خواهم یالقیز سنین قاتیندا،
هم سن چاخیر ایچرسن، هم من قوپوز چالیرمن
ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود، گفتند
از دیگری مپرسید، من سؤیلهدیم: آریرمن
استفاده از فرم «سئورمن»، «اؤلرمن»، «گزرمن» و… مربوط به لهجه مناطق افغانستان و خراسان بوده و در لهجههای غربی تورکی اوغوزی رایج در ایران، جمهوری آذربایجان، تورکیه، عراق، سوریه و… از فرم «سئوَرَم/سئوَریم»، «اؤلَرَم/اؤلرَیم»، «گزَرَم/گزَریم» و… استفاده میشود.
تبدیل فونم «ب» به «و» در اول کلمات از خصوصیات لهجه غربی تورکی است مانند:
«بئرمک» = وئرمک
«بارماق» = وارماق
مولانا هم از فرم لهجه شرقی (یعنی زبان مادری خود) استفاده کرده و به جای «وارارام/واراریم» فرم «ب»دار یعنی «باریرمن» را بکار برده است. (یارغویا باریرمن: به محکمه میروم)
۲. مولانا در اشعار بسیاری به تورک بودنش اشاره دارد. مثلاً:
من آن تورکم که هِنْدو را نمیدانم، نمیدانم
زبان تو نمیدانم، که من تورکم، تو هندویی.
(هندو: زبان دری، تاجیکی ویا فارسی امروزی)
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانه خود میجویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصل من تورک، اگرچه هندی گویم
۳. به عقیده بسیاری از پژوهشگران، رقص سماع که از زمان مولانا جلالالدین مرسوم گردیده و مخصوص دراویش طریقت مولویه است و هنوز هم در تورکیه اجرا میگردد، ریشه در رقصهای آیینی تورکان قبل از اسلام دارد. تورکان قبل از اسلام به دین تنگریچیلیک معتقد بودند و شامانها به عنوان خادمان دینی و متصوفان آنها در مراسمات مذهبی، به همراه موسیقی رقصهایی اجرا میکردند که پس از اسلام این رقص و موسیقی آیینی به مرور تبدیل به آیینهای دینی صوفیها و دراویش تورک گردید. یکی از این رقصهای آیینی، رقص سماع است که مولانا جلالالدین و پیرونش آنرا رواج دادند. حتی مشهور است که نوازندگان به اجرای موسیقی میپرداختند و مولانا رقصکنان به دور خود چرخیده و بصورت فیالبداهه شعر میسرود. بعضاً نیز مانند شامانها (که به حالت خلسه رفته و روح خود را از بدن خارج میکردند) از خود بیخود شده (به وجد آمده)، از حالت طبیعی خارج گردیده و بیهوش میگردید. (این موضوع در مورد سایر شاعرانی که به زبان فارسی هم شعر گفتهاند مشاهده نمیشود)
۴. یکی دیگر از مواردی که در اشعار مولانا به وفور مشاهده میشود ولی در اشعار سایر شاعران فارسیگوی وجود ندارد (ویا بسیار به ندرت دیده میشود)، استفاده مولانا از قالبهای شعر فولکلوریک تورکی در غزلهایش است. به عنوان مثال اگر دو بند از شعر اوزان معروف قاراجا اوغلان را که در قالب «گرایلی» (از قالبهای شعر تورکی) است در نظر بگیریم:
باغریما باسارام داشلار (۸ هجا)
آخیتدیم گؤزومدن یاشلار (۸ هجا)
یاوروسون آلدیران قوشلار (۸ هجا)
یاوروسونا دؤنر گلر (۸ هجا)
(مجموعاً ۳۲ هجا)
قوجادیم چکنمم نازی (۸ هجا)
باغریما تؤکنمم کؤزو (۸ هجا)
یارین منه کؤتو سؤزو (۸ هجا)
قارا باغریم دلر گلر (۸ هجا)
(مجموعاً ۳۲ هجا)
حال دو بیت از یک غزل مولانا را در نظر میگیریم:
مطرب روح من تویی، کشتی نوح من تویی
فتح و فتوح من تویی، یار قدیم و اولین
(مجموعاً ۳۲ هجا)
ای ز تو شاد جان من، بیتو مباد جان من
دل به تو داد جان من، با غم توست همنشین
(مجموعاً ۳۲ هجا)
اگر این ابیات را بصورت زیر بنویسیم خواهیم دید که دقیقاً در قالب یک گرایلی نوشته شده است:
مطرب روح من تویی (۸ هجا)
کشتی نوح من تویی (۸ هجا)
فتح و فتوح من تویی (۸ هجا)
یار قدیم و اولین (۸ هجا)
ای ز تو شاد جان من (۸ هجا)
بیتو مباد جان من (۸ هجا)
دل به تو داد جان من (۸ هجا)
با غم توست همنشین (۸ هجا)
در غزلیات مولانا که استفاده از قافیههای درونی در داخل یک بیت بسیار دیده میشود، تأثیر قالبهای اشعار تورکی که مولانا با آن آشنا بوده به وفور به چشم میخورد. حال اینکه شاعران غیر تورک در اشعار خود از چنین تکنیکی استفاده نکردهاند.
جالب این است که بدانیم گرایلی نام یک گوشه ضربی در دستگاه شور از موسیقی سنتی قاجاری است که به علت اینکه از موسیقی مناطق تورکنشین ایران اقتباس شده، در اجرای آن از غزلهایی استفاده شود که هر بیت آن (مانند هر بند یک گرایلی) باید ۳۲ هجا داشته باشد. (در دوره پهلوی نام این گوشه به گریه لیلی! تغییر پیدا کرده است)
۵. مدارا (تساهل / تُلِرانس) به معنی پذیرش و تحمل دیگرانی است که از لحاظ قومی، مذهبی، اعتقادی و… با ما فرق دارند و در اقلیت قرار دارند. افراد، جوامع و دولتهایی که دارای چنین خصوصیات اخلاقی باشند، عقاید، جوامع، مذاهب، ادیان، تفکرات و… دیگر را قبول کرده و با آنها رفتار خوبی داشته و آزادی این گروههای اقلیت را به رسمیت میشناسند. یکی از بارزترین خصوصیات ملت تورک در تاریخ داشتن تساهل و تلرانس نسبت به ادیان و ملل دیگر میباشد. مثلاً در اواخر قرن ۱۵ میلادی که در اسپانیا یهودیان را اذیت و کشتار میکردند، دولت عثمانی آنها را نجات داد و قبول کرد که یهودیان به سرزمین عثمانی آمده و در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. تاریخ تورکها پر است از نمونههایی که نشان میدهد اقلیتهای مذهبی و قومی در میان ملت تورک و زیر لوای دولتهای تورک بدون هیچگونه تبعیض و در آرامش کامل زندگی نمودهاند. با بررسی زندگی مولانا میبینیم که وی در میان مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، تورکها، رومها و… دارای احترام بسیار بود و در کلاسهای درس مولانا از هر قوم و مذهبی تا ۴۰۰ نفر شرکت میکردند که این موضوع نشانگر رفتار مداراگرانه مولا است. همچنین با بررسی اشعار و آثار مولانا اندیشهها و افکار مداراگرایانه و مملو از تساهل و تلرانس وی را به سادگی مشاهده خواهیم کرد که این رفتارها و اندیشهها در خاورمیانه و جغرافیای شرق مخصوص تورکها است که در تاریخ نمونههای فراوانی برای آن وجود دارد. بعنوان مثال به این رباعی از حضرت مولانا دقت کنیم:
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ