گادتب: یکی از مباحث کلیدی در اندیشههای غلامحسین ساعدی مسخ و آسیمیله شدن انسانها بود. در کتاب عزاداران بَیَل، مشدی حسن در وجود گاوش مستحیل شده بود و دیگر موجودیتی برای خود قائل نبود. وقتی قحطی در ده بیداد میکرد و باد گندیده کفن پارههای پوسیده بر بیل میبارید و مردم از گرسنگی لاشه الاغ مرده میخوردند، مشدی حسن به فکر گاوش بود. تا اینکه گاو مشدی حسن میمیرد و او نمیخواهد این مسئله را باور کند و دست آخر خودش را گاوحسن حس کرده و میگوید که من گاو مشدی حسن هستم و مشدی حسن مراقب است تا «پوروسی»ها مرا ندزدند. در جای دیگریی از این داستان اهالی گرسنه بیل بجای آنکه فکری به گرسنگی خود بکنند برای تشنگی شهید کربلا هق-هق گریه میکنند.
آسیمیله شدن بد دردی است. یک آسیمیله وجود خارجی ندارد هر آنچه که هست ارباب و ولینمعت اوست و او هیچ چیز از آنِ خود ندارد. او هویت، شخصیت و زبانی از آن خود ندارد. او پنجاه سال در برابر سلطنت مطلقه زبان فارسی و چهل سال در برابر ولایت مطلقه زبان فارسی تسلیم و بیاراده بوده است. او برای خوشآیند اربابش مادر شترسوار خود را با تیر زده و نقش بر زمین میکند. هیچ چیز به اندازه یک آسیمیله و بیهویت چندشآور نیست.
آن عده از ترکهایی که توهینهای هر روزه نژادپرستان ایرانی را میبینند و دم بر نمیآورند و همچنان در قید بندگی فرهنگ نژادپرستانه آنها هستند رذلتر و بیوجودتر از آنهایی شدهاند که این توهینها را در حق ما روا داشتهاند و روا میدارند.