گادتب: اگر بخواهیم تنها با خواندن یک کتاب، تصویری کلی (هرچند ناقص و در برخی موارد متناقض) از راسیسم، تبعیض و تحقیر حاکم بر اقلیتهای ملی ایران بدست آوریم، کتاب کم حجم «چهره استعمارگر، چهره استعمارزده» آلبر ممی کافیست. آلبر ممی عرب، مسیحی و اهل تونس است.
آلبر ممی از جامعه استعمارگر و استعمار زده مورد تحلیلش چندان هم بیگانه نیست و در مواجه با استعمار نه در کنار عرب مسلمان و نه در کنار اروپایی مسیحی قرار داشت. او از هر دو گروه برکنار بود. از نظر جرج زیمل یک بیگانه در نظر و عمل انسان آزادتری است. او روابطش را با دیگران با تعصب کمتری مورد حلاجی قرار داده و با معیارهای کلیتر و عینیتری میسنجد. او در اعمال خویش مقید به رسم، تقوا یا سابقه قبلی نیست.
مترجم این کتاب هما ناطق؛ اهل اورمیه، تورک ایران و پناهنده و تبعیدی لندن است. شاید او نیز با مباحث کتاب احساس همذات پنداری داشته که اقدام به ترجمه آن کرده است. البته که تورکهای ایران بدلیل مسلمان و شیعه بودن به اندازه آلبر ممی بیگانه کشور خود نیستند ولی کشورشان یگانه نیز نیستند و شاید برای همین است که در میان نویسندگان تاریخ معاصر ایران ، مسیحیهای ایرانی مانند یرواند آبراهامیان موفقتر بودهاند. چون میتوانستند به آن چیزهایی که دیگران مقدس میدانند به عنوان یک پدیده دنیوی نگاه کنند و هضم در فرهنگ غالب جامعه نشوند و بیش از یک محقق اورپایی نسبت به این کشور شناخت داشتند.
در اورپای مسیحی نیز بسیاری از تحللیگران موفق آن جوامع یهودیهای بومی آن کشورها بودهاند که امتیاز شناخت از جامعه و غرق نشدن در ساختارهای آنجا را داشتهاند.
نویسندگانی که بیگانه داخلی یا خودی خارجی محسوب میشوند در تورکیه نیز خود را نشان دادهاند. نزدیک به پنجاه نفر از تاثیرگذاران عرصه فکر و اندیشه تورکیه، تورکهایی هستند که از دیگر کشورهای تورک به آنجا رفتهاند. آنها بدلیل تورک بودن راحتتر در فضای فکری آن جامعه دخیل بودهاند و به دلیل داشتن تجربیات متفاوت و نداشتن سابقه زیست در فرهنگی عثمانی و تورکیه به قول تورشتاین وبلن «برهم زننده آرامش فکری» آنجا بودهاند که ازمیان آنها اسماعیل گاسپیرالی و یوسف آقچورا شهرتی جهانی بدست آوردهاند و افرادی مانند بکیر صدقیچوبانزاده، سعادت چاغاتای، زکی ولیدیتوغان، رشید رحمتیآرات، طاهر چاغاتای، اقدس نعمتکورات، عثمان کسیکاوغلو، خلیل اینالجیق و چنگیز داغچی تاثیر ماندگاری بر اندیشه تورکیه معاصر داشتهاند.
یک تحلیلگر اجتماعی بیگانه سرچشمههای پنهانی انگیزشها را در میان اعضای اجتماع برملا میسازد، حال آنکه این عوامل از دید کسانی که ریشه در عرفهای جامعهشان دارند و نقشهای واگذارشدهشان را ناخودآگاهانه انجام میدهند، پوشیدهاند. تحلیلگر بیگانه و آگاه جهان باورهای غیرپیچیده باورداران را با توهم زداییهای موثرش تهدید میکند.