گادتب: هابرماس میگوید: از تاریخ نویسان خواسته میشود تا چیزی را که از عهده سیاستمداران برنیامد، انجام دهند. یعنی اینکه تعبیر مثبتی دربارهی گذشته بدست دهند که برای سیاستهای محافظهکارانه فعلی مشروعیتی دست و پا کند (یورگن هابرماس نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، ص ۲۲۱).
اینجا سیاسیهایی که نمیتوانند در عرصه سیاست و واقعیت جامعه کاری از پیش ببرند، تاریخ نویسی میکنند تا با دستکاری مستندات تاریخی بتوانند ادلهای برای حقانیت دیدگاههای خود و انکار دیدگاههای دیگران دست و پا کنند.
برای مثال علیاکبر ولایتی بعد ترک دستگاه دیپلماسی ایران، تاریخ بازی کرده و سعی میکند این نکته را در اذهان مخاطبان بکارد که استفاده از لغت عربستان به استان خوزستان امروزی، محصول دههای اخیر و کار بعثیها و ناسیونالیستهای عرب است. دکتر ولایتی که به آرشیوهای وزارت خارجه نیز دسترسی داشته، خوب میداند که نام آن منطقه حداقل ۴۰۰ سال عربستان بود و در سال ۱۳۰۲ خوزستان شد. فقط میخواهد آنچه را که تحقق آن در عالم واقع سخت و ناممکن است، در تاریخ بدست آورد.
امثال عنایت رضا ازجمله سیاسیهای توّابی هستند که تلاش میکنند این ایده را که «جمعیت دو سوی آراز (ارس) به یک ملت تعلق دارند» از ذهن مردم بیرون برانند. از آنجا که در عالم واقع، ساکنان دو سوی آراز دلبستگیهایی به یکدیگر دارند این افراد سراغ تاریخ میروند تا اثبات کنند که قسمت شمالی رود آراز در ادوار متمادی تاریخی، جزء آن منطقهای که آزربایجان نامیده شده، نیست. از نظر آنها مناطق شمالی در دوره پیش از اسلام آلبانیا و دروه اسلامی آران بوده است.
چنین محققانی خود میدانند که این منطقه در سال ۱۸۲۸ تقسیم شده است و نیز معترفند که دو سوی آراز از دورههای اشکانی، ساسانی، خزری، عباسی، سلجوقی و… غالبا یک منطقه محسوب شده و باهم تعاملات فرهنگی داشتهاند و مهمتر آنکه در طول دوهزار سال در اغلب سلسلههای مختلف این منطقه بصورت یک واحد اداره شده است و از دوره ایلخانی، قاراقویونلو، آغقویونلو، صفوی، قاجاری مرکزیت سیاسی و اداری واحدی نیز داشتهاند که اکثرا شهر تبریز بوده است. این زیست دوهزار ساله، در هویت مردم این منطقه، ادبیات و فرهنگ شفاهی آنها، سوگنامهها و ترانههایشان حس تعلق و مالکیت در خور توجهی نسبت به همدیگر بوجود آورده است که همان عالم واقع است و توابین به ستیز با آن برخواستهاند.
دویست سال است که این منطقه تحت دو حاکمیت جداگانه تزاری-قاجاری، شوروی- پهلوی و جمهوری آزربایجان- جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند. طبعا این جدایی دویست ساله تفاوتهایی در نحوه نگرش و تعلقات و دلبستگی آنها بوجود آورده است، ولی تفاوت دویست ساله در برابر زیست مشترک دوهزار ساله روبنایی بیش نیست. برای همین است که هر هفته پنجاههزار نفر در استادیوم تبریز فریاد میزنند «قارباغ بیزیمدیر بیزیم قالاجاق» این یعنی شکست پروژه جداسازی این منطقه از طریق دستکاری تاریخ در عالم واقع.