گادتب: رضا براهنی در مقالهای به تاریخ ۱۲/۱۲/۵۹ مینویسد: تاریخ غدار چهار راه مختلف در پیش روی نویسندگان آذربایجان گذاشت: ۱- یا به ترکی بنویسند و از چشم حکومت نژادپرست و طبعا از چشم مردم، نوشتهها را پنهان کنند کاری که شاعران و نویسندگان بردبار و شجاعی چون سهند، حبیب ساهر، محزون، علیرضا نابدل (اوختای)، مرضیه اسکویی و گنجعلی صباحی کردند؛۲- یا تن به مهاجرت دهند و آثار خود را به ترکی بنویسند و دور از مخاطبان اصلی خود، یعنی مردم آذربایجان، آثار خود را به صورت محدود چاپ کنند که از این نظر سرنوشت م.شبسترلی (زهتابی)، یکی از قویترین شاعران جدید آذربایجان، نمونه است؛ ۳- یا به فارسی و ترکی بنویسند، مثل شهریار و مفتون امینی که آثار فارسی خود را نسبتا به راحتی چاپ میکردند و اشعار ترکی خود را به زحمت. ( از این نظر حیدربابای شهریار استثنایی باشکوه و نادر است)؛ ۴- و یا زبان فارسی را برای نگارش کلیهی آثار خود انتخاب کنند و مثل صمد بهرنگی و بهروز دهقانی هرچه مینویسند به زبانی باشد که حکومت و تاریخ، به عنوان زبان رسمی بر سراسر ایران حاکم کردهاند، یعنی به زبان فارسی.
محمد بیریا نگونبختترین نویسنده آذربایجان است که مهاجرت، دربهدری، زندان، تبعید و زندگی تحت مراقبت پلیسی او از هشت سالگیاش آغاز و تا ۷۱ سالگی ادامه داشت. او با شاه و شوروی ناسازگار بود و در ادامه به حمایت از شریعتمداری با جمهوری اسلامی نیز ناسازگاری کرد و برای همین تمام زندگیاش با رنج و سختی گذشت.
او راه دوم پیشنهادی براهنی را برگزیده و تن به مهاجرت داده بود ولی چون با شوروی نیز ناسازگار بود ۲۲ سال زندان مخوف و توام با شکنجه و یازده سال زندگی در تبعید و مراقبت پلیسی حاصلی بود که از این مهاجرت نصیب او شد. او نه تنها فرصت چاپ آثارش را در آنجا نیافت بلکه در کتابها و مقالات مربوط به تاریخ ادبیات آذربایجان نامی از او برده نشد و اگر گاهی اشعارش در برخی مجموعههای ادبی منتشر میشد نامش در زیر شعرهایش درج نمیشد. حتی در سالهایی که از دادگاه شوروی برائت کامل گرفته بود، باز تحت تعقیب قرار میگرفت. او را میگشتند و کتابها و نوشتههایش را ضبط میکردند.
پیرمرد پاییز ۵۹ به تبریز بازگشت ولی همان رفتاری که شاه و شوروی با وی کرده بود دوباره منتظرش بود، تا اینکه ۱۹ دیماه ۶۵ همزمان با سالگرد قیام ۵۶ قم، توسط متحجرین مذهبی به طرز دلخراشی کشته شد.