گادتب: بیست سال بعد از آذرماهی که برخی از منتقدان مستقل و تاثیرگذار ایران یکی پس از دیگری کشته شدند، سری به قبرستان امامزاده طاهر کرج زدم. ابتدا با صفرخان؛ نماد مقاومت مردم آذربایجان دیدار کردم. احمد شاملو درست در کنار صفرخان و غلامحسین بیگدلی چند قدم آنطرفتر آرمیدهاند. خیره به قبر بیگدلی سالهای سختی که امثال او بعد از شکست فرقه دموکرات در شوروی تحمل کردهاند را مرور کرده، به سراغ مقتولان هفتادوهفت؛ پوینده و مختاری میروم که چند قدم این طرفترند.
این روزها که رسانههای جهانی و برخی چهرهها و نهادهای سیاسی به دادخواهی از جمال قاشیقچی پرداختهاند بیشتر به حال نویسندگان کشورمان ناراحت میشوم که دادخواهی بازماندگان و دوستداران آنها هرگز به جایی نمیرسد و دلم با یاد دکتر محمدتقی زهتابی؛ گمنامترین مقتول قتلهای زنجیرهای مچاله میشود.
آن روزها فضای حاکم بر آذربایجان سنگین بود. دستگیری گسترده اردیبهشت هفتادوپنج و در کنار آن عدم پوشش رسانهای آن دستگیریها همه را به وادی مصلحت اندیشی کشانده بود. در چنین فضایی حتی آنهایی که برای دادخواهی از سایر مقتولان قتلهای زنجیرهای تلاش میکردند به دادخواهی از قتل زهتابی اقدام نکردند.
ممکن است شناخت من از سایر مقتولان زنجیرهای کافی نباشد ولی با شناختی که از زهتابی دارم براین باورم که برخلاف نظرات خودشیفتههایی مانند زیباکلام قاتل حرفهای عمل کرده و انگشت روی افراد تاثیرگذار گذاشته بود، زیرا تاثیرگذار بودن همیشه با مطرح بودن یکی نیست. به نظرم اگر شب شوم یلدای هفتادوهفت زهتابی را از ما نمیگرفت و اگر علم و تجربه او با آزادی نسبی دوره خاتمی گره میخورد، کار برای آنهایی که میخواهند آزادی را کنترل شده، سلیقهای و توسط خودیها عرضه کنند، سخت میشد.