گادتب: دادگران پیش از داوری نترسند. چه، در این رودخانه ارواح درگذشته، رستگاران هرگز نمی میرند، لیکن بدکاران هلاک شوند. این خانه من است، کوهستان های مطلع خورشید بر پایه های آن بر ایستند.
منظومه سومری در توصیف دوزخ
فاجعه خوجالی به معنای واقعی کلمه ماهیت وجودی و نگرش فکری ارامنه را به نوع انسانی و ملل همسایه و در نهایت به جامعه جهانی اشکار نمود،و تعهد و تمییز خصلت جامعه مدنی رابا پیش شرط فطری خود برای ظهور در تاریخ و جامعه انسانی با سوالی بزرگ و رقت انگیز روبرو ساخت.التزام فکری و عملی به تعهدات اخلاق بشری در بین ارامنه چیزی جز امیختگی اوهام غرایزی که از خون وعرق تغذیه می شود؛ حاوی هیچ دستاوردی برای بشریت نیست و به عکس تمدن و فرهنگ انسانی را برای بازگشت به دوره توحش با چالشی بزرگ روبرو ساخته است.وقتی فاجعه خوجالی اتفاق افتاد تقریبا تمام دنیا بهت زده بود اما ارمنستان و داشناق ها از این بهت ،در تعجب بودند. بهت در برابر چه چیز و چرا؟مگر جنگ چیزی جز یک کشت و کشتار نیست؟بین یک سرباز و یک شهروند عادی چه تفاوتی وجود دارد،و یا مرز خشونت و کشتن در چیست که باعث واکنش علیه بانیان و جانیان کشتار خوجالی شده است؟آیا علل و اسباب جنگ و نبرد غیر از برتری نژادی و خونی چه چیز دیگری می تواند محرک عمل قرار گیرد؟برای ارامنه و داشناق ها بی معنی بودن این تمایزات،شیوه کشتن را مهم ساخت. زیرا انچه می توانست روح انها را مشعوف سازد از خشونتی بر می خاست که از این علل خود را تهی ساخته بود.خوجالی وقتی سقوط کرد،تلوزیون ارمنستان فیلم پایکوبی و رقص انها را روی مردگان نشان می داد.و مدام بر حقانیتی اصرار می ورزید که تقدیر (یعنی همان جنایت علیه بشریت) بر انها روا داشته بود .شعور مادونی امیخته با غرایز،مدت ها انها را از درک نسل کشی عاجز می نمود زیرا هیچ حس عاطفی را در انها بر نمی انگیخت .
آلبرت اشپیرر معمار معروف ادلف هیتلر می گوید:در نقاشی های هیتلر وجود انسانی غایب بود زیرا درک عواطف انسانی برای او و انتقال ارزش های ان بر روی صفحه هنری بی معنا می نمود. درک داشناق ها نیز از جنگ و دفاع و کشتار انسانی به همان روانشناسی بر می گشت که اریش فروم از آن تعبیر به مرگ پرستی می کرد که شاخصه عمده ان ابزار طلبی برای کسب قدرت و نشاط روحی از هر انچه که توسط وی بیجان گشته است.
واکاوی تاریخی خوجالی یک تفحص صرفا تاریخی برای مورخان نیست زیرا تنیدگی تاریخ با سیاست وشکل گیری دنیایی جدید با فلسفه جدیدش ونقش ان در روح و ضمیر ملتی که می خواست خود را تعریف کند،اموراتی هستند که جهل بدان اعتبار ارمان ها و حقوق ملت ها را بی اساس و زمینه را برای تراژدی های تکراری اماده می سازد.
شهر خوجالی در ۱۴ کیلومتری شمال شرقی شهر خان کندی قرار دارد. خوجالی به لحاظ قرار گرفتن در مسیر خط مواصلاتی بین اغدام و شوشا موقعیت حساس و تعیین کننده داشت ضمن اینکه تنها شهری در قرباغ بود که دارای فرودگاه بود.در ۲۵ و ۲۶ فوریه ۱۹۹۲ داشناق های ارمنی و تیپ مجهز زرهی۳۶۶ روسیه به طور همزمان شهر را در محاصره کامل قرار دادند.مطابق ادعای خود ارمنیان در شهر فقط مردم عادی بدون سلاح مانده بود بیشتر اهالی ساده شهر به ذهنشان خطور نمی کرد که این مسلحان سفیر مرگ و جانی بالفطره اند.در ۲۵ و ۲۶ فوریه جنایتکاران شب پرست شهر را به توپ و راکت بستند و وارد شهر شدند تا کسی جان سالم نبرد. کوچاریان و فرماندهان ارامنه مدعی هستند به شهر اعلام شده بود که کریدوری از کنار رود گورگور برای خروج اهالی در نظر گرفته شده بود که می توانستند شهر را ترک کنند در ۲۵ فوریه وقتی شهر به توپ بستند تقریبا اهالی فهمیدند که راهی جز خروج از شهر ندارند.بدین ترتیب جلادان ارامنی قربانیان را به سوی تله ای که ساخته بودند هدایت کردند.برای جانیان و قاتلان تیرگی شب هیجان انگیز و وسوسه گر است.این خاصیتی است که از ابلیس به ارث برده اند.نزدیک های اغدام زنان و کودکان و پیرمردان صفیر گلوله را از هر طرف شنیدند وقتی صدای گلوله ها قطع شد بیش از شش صدنفر بر زمین افتاده بودنداما برای قاتلان چنین مرگی روح شرورانشان را تسکین نمی داد.سبعیت قاتلان بر روی پیکرهای نیمه جان چنان دهشت انگیز بود که فقط تاریکی،رفیق شیطان می توانست نظاره گر ان باشد.
من در ان موقع در دبیرستان امام خمینی واقع در سی پنچ هکتاری درس می خواندم.بیشتر فیلم های مستند چنگیز مصطفی یف را از تلوزیون دیده بودم چنگیز در کشیدن این تصاویر و اجساد مثله شده مدام بی تابی می کرد و لحظه ای از گریه و تالمات روحی نمی توانست کنار بیاید.دیدن این تصاویر از پشت قاب شیشه تلوزیون قلب ادمی را به درد می اورد.
خوجالی درد انسانیت را به فریاد کشید، اما پژواک این درد و فریاد ،در زندگی روزمره، و در قال قیل سیاستمداران گم شد.