
گادتب: در تورکیه به گرگ، کورت در آذربایجان، قورد تورکمنها قورت، اوزبکها بوری، قزاقها بؤری،قیرقیزها بؤرو و مغولها بؤرته می گویند. گردیزی می نویسد که«مویان چور»خان بزرگ تورکان اویغور یکی از ژنرالهای چینی را وادار کرده بود که در مقابل پرچم گرگ خاکستری به خاک بیافتد. گرگ خاکستری یک جانور معمولی نبوده بلکه موجود مینوی بوده که بصورت نور از آسمان به زمین آمده است سپس نقش رهبر و مربّی به وی نسبت داده شد. گرگ در میان مغولها سمبل خشم و قهر نیز هست. در تاریخ آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچیهای خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند و انتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهدشد.
در کتاب ده ده قورقود در یکی از حکایات، دو بار از گرگ با احترام یادمی شود یکی:« قوردون اوزو مبارک»: روی گرگ مبارک و دیگری «قاراباشیم قوربان اولسون قوردوم سانا»: سر سیاهم قربان تو باد ای گرگ من. در اوراد و ادعیه شمنهای تورک نیز با فرهنگ گرگ خاکستری برخورد می کنیم. هم اکنون در بعضی از روستاهای آذربایجان وقتی ظلم بزرگی به کسی می شود و یا عزیزترین آدم یک نفر بناحق کشته می شود و یا در اثر سانحه ای می میرد، زن یا مادر کسی که مرده در بیرون از آبادی زوزه گرگ می کشد و این باقیمانده نوعی از اعتقادات شامانیستی و بمعنی اعتراض به خالق است.
طی قرنهای گذشته ساکنان شمال آسیا در زمستان که درجه حرارت تا چهل درجه زیر صفر می رسد از پوست گرگ، پوستین درست می کردند تا خود را از سرما حفظ کنند هنگام شکار پوستین گرگ می پوشیدند که هم سبک بود و هم گرم و در اثر برف و باران نیز خیس نمی شده است. شمنهای تورک نیز همواره پوستین گرگ می پوشیدند. دندان گرگ بعنوان دگمه لباس و نیز گردنبد برای جلوگیری از چشم زخم، دم گرگ بعنوان زینت کلاه،پوست گرگ برای پوستین و دست خشک شده گرگ برای معالجات جادوئی در میان ساکنان شمال آسیا استفاده داشته است.اکنون نیز در روستاهای قره داغ دست گرگ را در خانه ها نگه می دارند و هنگامی که گلوی بچهای دردمی کند، دست گرگ را بر محل درد می زنند و اعتقاد دارند که بیماری برطرف می شود و نیز علیرغم حرام بودن گوشت گرگ برای مسلمانان می دانیم که شکارچیها دل و جگر گرگ را می خورند و مخصوصا در آذربایجان این اعتقاد وجوددارد که خوردن جگر خام گرگ، دل و جرئت آدم را زیاد می کند.
همین امروز حتی در شهرهای آذربایجان «قورد اورهیی یئمیش»(کسی که دل گرگ را خورده است) معادل آدم بسیار بی باک و شجاع است. بعضی از روستائیان هم دل و جگر گرگ را بعنوان داروی معجزه گر می خورند و آدمهای تکرو و تیزبین را هم به گرگ تشبیه می کنند و نسبت به گرگ ترسی توام با احترام دارند.تعداد زیادی از شاهکارهای ادبی جهان با الهام از افسانه ها و اسطوره هائی درباره گرگ ساخته شده اند و به هرجا که پای تورکان رسیده است اسطوره گرگ نیز با آنها به اقصی نقاط جهان رفته است که از آن جمله می توان از گرگی یاد کرد که سمبل شهر رم در ایتالیاست و طبق اسطوره ها آن گرگ روملوس را با شیر خود بزرگ کرده و وی نیز شهر رم را بنیانگذاری کرده است.
اثر جاودانه دکتر رضابراهنی تبریزی بنام «رازهای سرزمین من»در دو مجلد که بنظرم بهترین رمان فارسی معاصر است هم با الهام از اسطوره گرگ در فرهنگ ملل تورک نوشته شده است و در آن ماده گرگی که بچه هایش توسّط ماموران شاه کشته شده اند از کوه سبلان پائین می آید و بصورت زنی جنگجو قهرمانانه در انقلاب ضدّسلطنتی شرکت می کند و می جنگد و بعد از آنکه رژیم شاه را سرنگون میسازد دوباره به موطن اصلی خود در دامنه سبلان برمی گردد و از انظار پنهان می شود.
در اسطورههای تورکی آمده است خان«آق دنیز»(دریای سفید)دختری بسیار زیبا بنام «اولاملیک» داشت که در زبان مغولی بمعنی غزال (مارال) است.این دختر بقدری زیبا بود که وقتی می خندید درختان خشکیده گل می دادند و وقتی قدم در زمین خشک می گذاشت زمین پر از سبزه می شد. پدر دختر برای اینکه ماه و خورشید او را نبینند وی را در قصر بزرگی مخفی کرده بود.روزی هنگامی که دختر از پنجره قصر به بیرون نگاه می کرد آفتاب به صورتش خورد و از نور خورشید حامله شد و بعد از سپری شدن دوران حاملگی پسری بدنیا آورد که او را «دوبون بایان» نام نهادند.می دانیم که« دوبون بایان» یکی از اجداد چنگیزخان است و بدینسان ترتیب منشاء چنگیزخان را به نور نسبت می دادند. قدسیّت گرگ نیز به تمثیلگری آن از آفتاب و نور برمی گردد.