گادتب: طی یک سده اخیر در نظام آموزش رسمی و رسانه های حکومتی همواره از ایران بعنوان ملت_کشوری یکپارچه و چندین هزار ساله سخن رانده اند.
نویسندگان ظاهرا مستقل اما حکومتی نیز در کتب، نشریات و رسانه هایشان به پیروی از حکومت های تمامیت خواه مرکزگرا همان گفتمان را پیش گرفته اند و به یاری امکانات آموزشی و رسانه ای توانسته اند این پیش فرض مطلقا دروغ و غلط را تدریجا در اذهان میلیونها انسان همچون امری بدیهی بقبولانند اما اسناد تاریخی، کتب و نقشه های خطی معتبر و غیر جعلی حقایقی را آشکار می کنند.
ما در جوع به نسخه اصلی کتاب “المسالک و الممالک” الاصطخری که به معرفی مملکت های باستان و کشورهای تاریخی پرداخته است، می بینیم مملکت هایی چون آذربایجان، دیلم و کرمان، در کنارممالک مصر و شام و … در تاریخ حضوری چند هزار ساله داشته اند، اما هیچ صحبتی از کشور یا مملکتی بنام ایران، ایرانشهر ایرانویچ یا پارس بزرگ نشده است.
بلکه پارس یا فارس هم یک مملکت است کنار دیگر مملکت ها در همسایگی مملکت خوزستان و …
سوال این است:
چگونه ممکن است دانشمند و جغرافی دان بزرگی چون اصطخری که حتی فاصله شهرها و مرزها و حدود اربعه این مملکت ها را قید کرده است از کشوری بنام ایران که به ادعای ایرانشهری ها شامل کل این مملکت هاست، خبر نداشته باشد؟ او هیچ صحبتی از ایران به میان نیاورده است چون اصلا مملکت یا کشوری بنام ایران وجود نداشته است!!!
جالب اینجاست که ایرج افشار نویسندهء فارس گرا و پسر محمود افشارِ پان ایرانیست، در ترجمه کتاب از عربی به فارسی، با جعلی بزرگ و غیر آکادمیک در جای جای نسخه فارسی این کتاب، کشور جعلی و موهوم ایران و ایرانشهر را وارد نسخه فارسی کتاب کرده تا خواننده را که به نسخه اصلی و عربی کتاب دسترسی نداشته، فریب دهد. و بدین ترتیب ایرانشهری های جاهل و متعصب با استناد به نسخه جعلی کتاب معتبر و جهانی ” المسالک و الممالک” صحبت از ایران و ایرانشهر کنند و ما را به ایننسخه جعلیِ فارسی رجوع دهند.
ایرانشهری ها همچنین ادعا دارند که در کتیبه های ساسانی نام ایران به عنوان کشوری که شامل آذربایجان، کرمان و … است آمده است. اما نکته اینجاست که دیگر دانشمندان بزرگ قدیم همچون ابوریحان بیرونی، ابن حوقَل، محمود کاشغری و نیشابوری که به فاصله کمی از دوره ساسانیان می زیستد و طبیعتا میبایست به اسناد و نوشته های ساسانی دسترسی می داشتند نیز در کتاب ها و نقشه های ترسیمی شان به وضوح به مملکت هایی چون آذربایجان، شام، کرمان، مصر، هند و … پرداخته اند اما از ایران مورد ادعای آقایان مطلقا نگفته اند.
همین نشان میدهد که احتمالا یا کتیبه های منسوب به ساسانی ها کلا جعلی و ساخته دوره پهلوی هستند یا ترجمه های این کتیبه ها دروغین بوده و با اهداف سیاسی خاص صورت گرفته است و همچنانکه ایرج افشار در ترجمه المسالک و الممالک دست به جعل زده، مترجمین سفارشی و درباری کتیبه ها هم جاعل و شارلاتان بوده اند نه باستان شناس معتبر و متخصص در زبان های باستان.
با کمی تحقیق در منابع خطی و آثار تاریخی عصر قدیم هر انسان عاقل و بی طرفی خواهد فهمید که در در دوره باستان، هرگز کشوری بنام ایران یا پارس بزرگ که شامل ممالک آذربایجان، خراسان، کرمان و … باشد وجود نداشته است. اما اکنون ایرانشهری ها با تکیه بر نسخه ها و کتیبه های جعلی، صحبت از ایران چند هزار ساله و ایران فرهنگی!!! تاریخی می کنند.
نکته اینجاست که حتی تا اوایل عصر پهلوی اسناد بنام ممالک محروسه یعنی ممالک حراست شده توسط قاجار بوده است و در واقع این ممالک ایران کنونی در طول بیش از نهصد سال تحت حاکمیت امپراتوران مختلف تورک قرار داشتند؛ امپراتورانی که بسته به قدرتشان مملکت ها و کشورهای دیگر را فتح و ضمیمه متصرفات خود می کردند، بعضا در جنگ شکست می خوردند و برخی از این مملکت ها یا بخشی از آنها را از دست می دادند. لیکن ایرانشهری ها در کمال وقاحت کشورهای دیگر را هم چون جزئی از امپراتوری های ترکان در این منطقه بوده متعلق به ایران میدانند، ایرانی که اصلا وجود نداشته است که شامل مثلا آذربایجان و عراق و … باشد. با این منطق آنان اگر قرار باشد کل سرزمین ها و فتوحات یک حاکم یا سلسله را جزئی از یک “کشور” بدانیم با این حساب ایران کنونی جزئی از کشور مغولستان میتواند محسوب شود. امپراتوری که به مدت بیش از یک صد سال بر ۳۳ میلیون کیلومتر مربع حکومت می کرد و ایران فعلی بخش ناچیزی از آن (یک بیستم امپراتوری مغول) بود.
ادعای مضحک تر طرح وجود ملتی بنام ملت_ایران است. وقتی چنین مملکتی در تاریخ وجود نداشته است ؛ وقتی سرزمین و حغرافیای تاریخی واحد و مشخصی که منسوب به یک اتنیک یا قوم مشخص باشد نه در گذشته، نه در حال وجود ندارد ؛ وقتی مردمان ساکن در این جغرافیا زبان واحد، اتنیک واحد یا حتی مذهب واحدی ندارند و حتی موسیقی، رقص، نحوه شادی و عزایشان هم کاملا متفاوت است ؛ سنتها و فرهنگ شان کاملا متفاوت است و تا امروز هم باهم نزاع و مناقشه ارضی و مرزی دارند، چگونه چنین مجموعه انسانی گرفتار تشتت، کثرت و بعضا حتی نفرت علیه دیگری را یک ملت واحد خطاب کنیم؟ چگونه می توانیم بلوچ و تورک را یک ملت بدانیم؟ چه اشتراکی بین این دو جامعه انسانی وجود دارد غیر از حکومتی استثمارگر که همه این ملت های جدا از هم را به زور تفنگ و قوه قهریه تحت سلطه خود نگه داشته است؟
اتفاقا همین که حکومت ها در یکصد سال اخیر به زور این مملکت ها و مردمان را به هم چسبانده اند، دقیقا نشان میدهد که آنان جدا از هم بوده و هستند و می خواهند، در عین حفظ یکپارچگی درونی خود، جدا و مستقل از دیگر ملت ها بمانند. به عنوان مثال آیا یک بلوچ در بلوچستان غربی (منطقه تحت سلطه حکومت تهران) خود را جزئی از ملت بزرگ بلوچ میداند یا جزئی از ملت به اصطلاح ایران؟ یک بلوچ با بلوچستان شرقی و شمالی رابطه زبانی فرهنگی و انسانی بیشتری دارد یا با منِ تورک یا یک عرب خوزستان؟
حتی خود حکومت فارس گرا علیرغم گفتمان رسمی که همه را ایرانی میداند، در عمل آنان و دیگر ملت های غیر فارس را غیر ایرانی میداند و به همین دلیل هم علیه آنها تبعیض روا میدارد. یعنی زبان، فرهنگ و جغرافیای فارس را خودی و زبان، فرهنگ و جغرافیای آذربایجان و بلوچستان و … را جدا و غیر خودی میداند و با همین تبعیض ها، رسمی کردن فارسی و غیر رسمی شمردن زبان ملت آذربایجان و دیگر ملت ها عملا اعتراف می کند که آنها جدا هستند. اما در عین حال تلاش دارد عنصر فارسی را که متعلق به یکی از این ملت هاست بعنوان عنصر ملت ساز و به زعم خود وحدت بخش به بقیه تحمیل نماید. همین تلاش برای فارس سازی دیگر ملت ها و محو زبان اصلی آنان نشان میدهد که آن حاکمان چه در عصر پهلوی چه دوره اخیر خود بر جدا بودن این ملت ها واقف بوده و هستند.
یکپارچگی و وحدت سرزمینی بدون همسانی سرزمینی کلا بی معناست یعنی اگر همه ما مثلا ایرانی هستیم و جزئی از سرزمین و ملت واحدی باشیم میبایست از حقوق قانونی و شهروندی برابر مثل فارس ها و مرکز نشینان برخوردار می بودیم. همانقدر که برای توسعه تهران و اصفهان و کرمان هزینه میشود میبایست برای بلوچستان، آذربایجان، ترکمن صحرا و عربستان (خوزستان کنونی) هم هزینه میشد.
خلاصه کلام:
هر ناظر آگاه بی طرفی با یک نگاه جامع به این جامعه متکثر اعتراف خواهد کرد که این کشور کثیرالملله و چند ملیتی است. یک محقق بی طرف با مرور کتابها، نقشه ها و دیگر اسناد تاریخی، به راحتی جعلی و دروغین بودن کشوری بنام ایران یا پرشیای بزرگ را خواهد فهمید.
در حالیکه آذربایجان چه در گذشته، چه در حال مملکتی مشخص بوده و اکنون هم ملتی واحد است بنام ملت آذربایجان. حتی اگر آموزه های رسمی حکومت تهران با یکصد سال فریب و دروغ، بخشی از ملت آذربایجان را فریب داده باشند و توهمی بنام ملت ایران و کشوری جعلی ایران را به خوردشان داده باشند.