گادتب: فرزند محمدرضا پهلوی سابق که بعد از انقلاب ۵۷ به آمریکا مهاجرت کرده و با سرمایه نامشروع به جا مانده از پدر دیکتاتور و مخلوع در حال گذران امور میباشد، هر از گاهی و بخصوص هنگام وقوع تحولات در ایران خودی نشان میدهد. ایشان که نام پدربزرگ جنایتکار و دشمن قسم خورده تورکان و آزربایجان را بر خود دارد، لقب شاهزاده را هم به خود اضافه کرده و قریب به چهل سال است که از سوی طرفداران (سلطنت طلبان و منسوبین به مقامات سلسله ضد ترک پهلوی) به این لقب خوداعطاشده مباهات میکند و در واقع قبل از اظهار نظر به این لقب پوشالی و نامشروع تمسک میجوید.
ایشان که برای یک بار هم شده به انتقاد از پدر و سلسله پهلوی نپرداخته و سعی در برانگیختن احساسات نوستالژیک و بازگشت به دوران به اصطلاح شکوهمند! پهلوی داشته، هنوز از دولت مبتنی بر سلطنت نتوانسته دل بکند و رؤیای برقراری سلطنتی دیگر و این بار شاید به نامی جدید را در دل میپرورد تا بار دیگر تورکان و آزربایجان را به خاک و خون بکشاند و مثل ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نسلکشی دیگری به راه بیاندازد.
او در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون ایران اینترنشنال که منبع تأمین بودجه آن پر از ابهام بوده و در حتی در بین اپوزیسیون فارس نیز این تلویزیون سؤال برانگیز شده، گفتگوی مفصلی درباره دیدگاه خود نسبت به تاریخ ایران و آینده دولت ایران بعد از جمهوری اسلامی داشته و دیدگاههای ضد دمکراتیک و دیکتاتورمآبانه خود را بار دیگر مطرح نموده است.
ملت فارس و بخصوص اپوزیسیون فارس، تاریخ را به شکل تکبعدی و از نگاه تنگنظرانه فارسیمحور میداند و به ویژه اعراب و تورکان را دشمن درجه یک خود قلمداد مینماید. این نگاه که بعد از انقلاب مشروطه و به ویژه با روی کار آمدن رضا پالانی (به اصطلاح رضاشاه) به سیاست رسمی دولت نامشروع پهلوی و جمهوری اسلامی تبدیل گشته، هر آنچه رنگ و بوی غیر فارسی را دارد شایسته محو و نابودی و نسلکشی میداند.
رضا پهلوی (به زعم خود شاهزاده!) در بخشی از مصاحبه خود به صراحت و البته با وقاحت میگوید که دشمنان تاریخی ما (ملت فارس) اعراب و تورکان بوده و این ملل به ایران (که فارسها آن را ملک شخصی خود قلمداد میکنند) تجاوز نموده است.
ایشان بعد از ۴۰ سال زندگی در آزادترین و دمکراتیکترین کشورهای دنیا در نگاه فارسمحور و نژادپرستانه و آنتی دمکراتیکشان کوچکترین تغییری ایجاد نشده و هنوز به سیاق دوره پهلوی ضد ترک، تاریخ ایران را تاریخی فارسی و بر ضد تورکان و اعراب مطرح مینماید و البته همانند دیگر اعضای ملت فارس، به جای فارس کلمه ایران را به کار میبرد تا هم مغلطه ایجاد کند و ایران را ملک پدری فارسها تقدیم نماید و هر آنچه مخالف انحصار ملت فارس است را مخالف و ضد ایران نشان داده و سرکوب نماید.
در ادامه، وی ادعا می نماید که تا چند سال پیش خیلی از مخالفان نظام فعلی به براندازی اعتقادی نداشتند ولی اکنون به صف براندازان پیوستهاند. از بین این گروههای مورد ادعای وی اصلاحطلبان بیشتر از همه به چشم میخورد. او در این زمینه به درستی به واقعیات اشاره کرده و بسیاری از اصلاح طلبان را دنباله خود میداند. در تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی فارس و به ویژه بعد از دوره خاتمی که جریان موسوم به اصلاح طلبی خود را ظاهر ساخت، اصلاحطلبان تنها به ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی کمک کرده و نتوانسته و حتی نخواستهاند کوچکترین تغییری در ماهیت و ساختار آنتی بشری و ضد ترک این رژیم ایجاد شود. اکنون نیز رضا پهلوی که تنها تخصصش شاهزاده نامیدن خود و تداوم زندگی با ثروت نامشروع به ارث رسیده از پدر جنایتکار خود میباشد با اصلاحطلبان اظهار نزدیکی نموده و آنها را بخشی از گروه برانداز تحت حمایت خود دانسته است.
به طوری که در این مصاحبه میگوید که ما در داخل رژیم جمهوری اسلامی فارس، نیروهای متعددی داریم که زیر نظر و حمایت ما عمل میکنند. با کمی تعمق میتوان حدس زد که منظور وی از این گروههای تحت حمایت وی همان اصلاحطلبان تاریخ مصرف گذشته و نامتفاوت با اصولگرایان هستند که بعد از ۴۰ سال از جمهوری اسلامی روی برگردان شده و به دنبال منجی نامشروع دیگری افتادهاند؛ منجیای که طی ۱۱۰ سال بعد از اولین انقلاب در ایران، هر بار با شکل و رنگ و لعاب دیگری کشور موسوم به ایران و به ویژه تورکان و آزربایجان را غارت نموده و در مسیر عقبماندگی قرار داده است.
رضا پهلوی نوه رضا پهلوی دیکتاتور بیسواد مطلق، خوب میداند که در آزربایجان و بین تورکان جایگاهی ندارد و تنها به یاری اپوزیسیون فارس چشم دوخته است تا بار دیگر سلطنت پهلوی را این بار با رنگ و لعابی دیگر و با ساواک پیشرفتهتر بر تورکان تحمیل نماید. بعد از انقلاب ۵۷ و به ویژه بعد از قیام سراسری تورکان بر علیه رژیم آپارتاید فارسی در سال ۱۳۸۵ تورکان و آزربایجان در چند مرحله نشان دادهاند که راه خود را از فارسها جدا کرده و تنها به سرنوشت و در واقع حق تعیین سرنوشت خود میاندیشند.
اصلاحطلبان که تنها دو سال در آزربایجان اندک محبوبیتی داشتند و بعد از حادثه ۲۰ تیر ۱۳۷۸ که تنها دو روز پس از ۱۸ تیر و به شکلی خونینتر و جسورانهتر از قیام تهران اتفاق افتاد عطای اصلاحطلبان را به لقایشان بخشید و با آنها برای همیشه خداحافظی کرد.
رضا پهلوی دوقلوی خود (اصلاحطلبان) را در بهترین فرصت ممکن یافته و سعی میکند با جذب آنان تا اندازهای بر وسعت محبوبیت خود (که در حد چند درصد هم نیست) بیفزاید غافل از آن که این بار نادیده گرفتن تورکان و آزربایجان هنگام بروز تحولات عمیق در ایران، تنها به شکست قیامها و سرکوب منجر میشود. و اینکه تورکان دیگر چشم امید به فارسها ندوخته و تنها به آزادی و استقلال سرزمین مقدس خویش که از تهران تا بازرگان و از مغان تا همدان گسترده شده است میاندیشند.