گادتب: حمیدرضا جلاییپور اساسا فرد کم دقتی است. او نه تنها توانایی تدقیق نظری و تجربی ندارد، بلکه بدلیل روحیهی «دگرستیزی» بیمانندی که با «ترکها» و «اعراب» ایرانی دارد؛ در مواجهات با مسایل آنها به شدت پرخاشگر شده و ظرفیت مورد انتظار از یک جامعهشناسی خوانده را نیز در مواجهه با پدیدهی اجتماعی از دست میدهد.
با واگذاری «مسئلهی ملی» به این شخص در جبهه اصلاحات، از آنجا که ایشان از تمام قدرت گفتمانی و نهادی خود برای سلاخی، به حاشیهرانی، طرد و سرکوب کنشگران سیاسی «دگراندیش» حول محور «مسئله ملی» بهره برده و میبرند؛ باید این شخص را جدی گرفت! نگرش «تمامیتخواهانه»، «استبدادی» و «قومگرایانه»ی او به «مسئلهی ملی» چیزی است که از شخص وی فراتر رفته و با سرنوشت و حقوق میلیونها ایرانی پیوند خورده است. اما در این رابطه شاید برای مخاطب سوال پیش بیاید که چرا جلاییپور در برابر «ترک و عرب» چنین جهتگیری را انتخاب کرده است و چرا در رابطه با کردها، بلوچها و ترکمنها با راهبرد همدلی و سکوت پیش میرود؟
پاسخ این سوال در نگرش تبارگرایانه و نیز استراتژیک وی به «مسئلهی ملی» است. جلاییپور ایران را «نژادیشده» میفهمد که گونهای از نگرش نژادپرستانه به پدیدهی اجتماعی«تنوع» در ایران است و بر این اساس کردها و بلوچها و دیگر اثنیکهای به اصطلاح آریایی را ایرانی فهم میکند. اما از آنجا که چنین نگرشی آنهم در سپهر علوم اجتماعی امروز جهان و ایران نگرشی طرد شده و غیرقابل پذیرش است بدون اشاره به ریشههای تبارگرای تفکر خود، با چسباندن اصطلاح ِ «زبان» به اثنیکهای ایرانی نظیر ترک زبان، کردزبان و غیره به زعم خود با نگرش نژادی شده فاصلهگذاری میکند حال آنکه با اصطلاح «فارسزبان» به عنوان یک اثنیک مشکل دارد و اساسا منکر اثنیکی به این معناست و آنها احتمالا را ایرانیِ «بدون زبان»!!! فهم میکند.
نکتهی بعدی به نگرش استراتژیک او در رابطه با «مسئلهی ملی» مربوط میشود: از نظر جلاییپور اثنیکی چون ترکمن نه از نظر گستردگی، نه از نظر آگاهی اثنیکی و نه از نظر «مسئلهمندی» هرگز همپای ترک، کرد، عرب و بلوچ نبوده است. از این رو نیازی به دامن زدن و مسئلهمند سازی حقوق قومی آنان وجود ندارد و اتفاقا در این راستا با محور دادن به «مذهب» در مسئلهمندسازی حقوق اثنیکی در ایران ضمن فروکاهی حقوق اثنیکها به امری فردی دقیقا همراستای پرشینیزمی میشود که اتفاقا بیش از آنکه با فرد و حقوق فردی مشکل داشته باشد با اجتماعات و فرهنگهای جمعی اقوام و کنش جمعی آنها به مثابه یک هویت جمعی مشکل دارد.
نکتهی مهمی که در نگرش جلاییپور نسبت به مسئلهی ملی در ایران وجود دارد وجود «وجدان معذب» او نسبت به کردها است. جلاییپور همیشه در رابطه با مسئله کرد مواجههای همدلانه ابراز کرده است اما چنین مواجههای کمترین رابطی به حقوق جمعی کردها ندارد بلکه از نگرش ابزاری او به کردها از یک سو و نوعی پاسخ به این «وجدان معذب» ناشی می شود.
از نظر او کردها بازوی ایرانی (پرشینیستی) ایران در کنترل ترکها (هم در ترکیه و هم در آذربایجان ایران) و اعراب (در عراق، سوریه و جهان عرب) به شمار میروند و از آنجا که کردها در حال تجربهی سکولاریزاسیون و تعلیق دین/مذهب در امر سیاسی هستند؛ در ایران پساجمهوری اسلامی (ایرانِ سکولار) بازوی استراتژیک پرشینیسم در خاورمیانه و داخل ایران خواهند بود. و از آنجا که برخورد همدلانهی اثنیکی با کردها از نظر او دامن زدن به مسئلهمندی کلی ملی/اثنیکی در ایران ره میبرد؛ او مسیر تفاوت مذهب را در مورد کردها نیز به کار میگیرد تا با یک تیر چندین نشان زده باشد. برای اینکه تحلیل صرفا بر ذهنخوانی استوار نباشد کافیست از کسی که میکوشد جنبش مدنی آذربایجان را با هزار لطایف الحیل به جنبش عرب ایران متصل کند تا بلکه بتواند تحرکات مسلحانه برخی از گروههای تروریست عربی را به جنبش مدنی آذربایجان تعمیم دهد، بپرسیم که چرا در رابطه با هزاران شهید غرب کشور و آذربایجان ایران از سمت برخی گروههای تروریست کردی ساکت است؟
وجود «وجدان معذب» در جلاییپور نسبت به کردها از طرف برخی از روشنفکران و فعالان سیاسی کرد نیز مورد شناسایی قرار گرفته و زمینهی همکاری مشترک بین اصلاحطلبان، آذریها و این دسته از کردها را که در گفتمان پرشینیسم میاندیشند فراهم کرده است. با تلاشهای کسانی چون جلاییپور، با حاشیهرانی اصلاح طلبان بوممحور در احزاب اصلاح طلب آذربایجان ایران، ضمن ممانعت از شکل گیری اصلاح طلبی بوممحور در آذربایجان، این احزاب را تبدیل به بازوهای سیاسی گفتمان #آذریها کردهاند. از چنین خلائی است که این دسته از کردها زمینه را برای ابزار شدن به سرکوب اثنیکی ترکها در همدستی با اصلاحطلبان مرکز و آذریچیهای آذربایجان مناسب یافته اند.