
گادتب: وقتی تاریخ را در مدرسه میآموزیم در واقع نه تاریخ بشر بطور کل تمدن بشری بلکه اغلب تاریخ جنگهای بشر را میآموزیم.
اگرچه خوانش امروزه که از تاریخ میشود مبتنی بر جنگهاست و در این خوانش میتوان گفت جنگها به نوعی تاریخساز هستند.
اما به هر روی جنگها نه در بستر تاریخ بلکه در زمان حال خویش همواره ویرانگر و نابودگر بودهاند و هستند.
گاها جنگ برای یک انسان ، یک جامعه یا کشور تنها گزینهی موجود میباشد و اجبار جنگ ناگزیر مینماید ، اما هر چقدر هم که جنگ گریز ناپذیر و ناخواسته باشد و هر دلیلی که بهتوان برای توجیه آن آورد ، باز چیزی از غم و اندوه جنگ دیدگان و فلاکت آن نمیکاهد.
رویاهای تصور نشده و آیندهی تجربه نشده ، ارزشهای لگد مال شده ، امیدهای بر باد رفته ، خشونت افسار گسیخته و انسانهایی که در چنگ این خشونت گرفتار شدهاند ، کودکان و زنانی که مورد سو استفاده قرار میگیرند ، مردانی که تمام غرورشان زیر چکمهها گل آلود میشود ، خونهایی که ریخته میشوند همه و همه چنان تاثیر مخربی بر جوامع جنگزده دارند که تا چندین نسل آثار شوم آن همچنان باقی میماند.
دو سرباز ناشناس که یکدیگر را هدف گرفتهاند.
شاید اگر در خیابان همدیگر را میدیدند لبخندی هم به لب میآوردند ، اما چیزی وجود دارد که آن دیگری را نفرت انگیز میکند.
چیزی که هیچکدام قادر به درک آن نیستند و فقط حس نفرت را درک میکنند حسی چنان قوی که انسانی با قلب رئوف را میتواند قادر به قتل انسانی دیگر که هرگز ندیده است بکند.
قتل انسانی که احتمالا پدر باشد یا آرزوهایی برای آیندهی خود داشته باشد یا دل در گرو شخصی دیگر داشته باشد شخصی که هر روز منتظر خبری از وی است و هزاران امکان دیگر که بیدلیل و فقط از روی نفرت ممکن است در چند ثانیه به دست انسانی ناشناس نابود گردد.
زمانی که نفرت از دیگری تبدیل به ارزشی جمعی میشود و جامعهی مقابل به کل نفرتانگیز و تهدید محسوب میشود
وقتی نه دولتها بلکه ملتها از دید یکدیگر دشمن تصور میشوند ، جنگ خشنترین چهرهی خود را نشان میدهد. کشتار بیگناهان اغلب زمانی رخ میدهد که صرف تعلق به گروه انسانی خاص گناهی نابخشودنی تلقی گردد.
تلقیای که برای قدرتطلبان همواره روشی کارآمد جهت اخلال تفکر و همسویی انسانها با خود با تکیه بر احساسات منفی میباشد.
تاریخ کم نیست از چنین وقایع تلخ ، وقایعی شرمآور که انسانیت باید در قبال آن پاسخگو باشد ، چرا که تمدن بشر پس از هزاران سال کماکان نتوانسته مرزهای دستساز خود در زمینههای مختلف را مهار کند.
مرزهایی که باید رنگها را از هم جدا میکردند تا هر یک زیبایی خود را بهنماید اما بندهایی شدهاند که انسانیت را به بند کشیدهاند.
مخلوقهایی که خالق خود را به کام مرگ میکشند.
کشتار انسانهای بیگناه و فاقد دفاع با هر توجیه ممکن و تحت هر شرایطی عملی است شنیع و خارج از دایرهی انسانیت ، عملی که انسانها کم مرتکب آن نشدهاند.
آزربایجان در طول تاریخ کم جنگ تجربه نکرده است.
سرزمینی که در گذرگاه تمدنها قرار دارد و همواره برای قدرتطلبان جذاب و وسوسهانگیز بوده است.
مردم آزربایجان در طول تاریخ با چنین جنایاتی به کررات مواجه شدهاند. نسلکشی گسترده مردم آزربایجان در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰خاطرات تلخی هستند که هنوز یادآوری آنها آزار دهنده و دردآور میباشد.
کشتار مردم مظلوم و بیدفاع به صرف تورک بودن و مسلمان بودن و تلاش برای پاکسازی منطقه از آزربایجانیها مصداق بارز نسلکشی میباشد.
تمام این جنایتها ، تمام کودکانی که در گورهای دسته جمعی خوابیدهاند ، تمام انسانهایی که جانشان را از دست دادهاند تنها گناهشان تورک بودن بود.
افرادی که اشباع شده بودند از حس نفرت علیه تورکها و هر شخص را به جرم تورک بودن مستحق مرگ میدانستند ، هیچ تفاوتی ندارند با آنان که با حس نفرتی که از یهودیان داشتند کورههای آدمسوزی راه انداختند یا آنان که نسلکشی رواندا را به راه انداختند.
نامگذاری روز ۳۱ مارس بهعنوان سالروز نسلکشی آذربایجانیها بهانهایست تا با یادآوری مجدد آن وقایع تلخ ، دوباره از خود بپرسیم که چهچیز انسانها را به این شکل دچار جنون می کند.
بهانهایست تا فراموش نکنیم که هر شخص به صرف انسان بودن لزوما انسانیت را درک نمیکند.
زنده نگهداشتن یاد و خاطره کشتهشدگان نسلکشی آذربایجانیها توسط داشناکهای ارمنی نه برای باز تولید نفرت و ادامهی این مسیر خونآلود بلکه برای دانستن واقعیت و آمادگی برای عدم تکرار چنین وقایع تلخ میباشد.
آنان که از هماکنون اراضی آزربایجان را ملک ازلی خود مینامند ، اشخاصی که از هر طریقی نفرت نسبت به تورکها را ترویج میدهند ، تمام این اشخاص قابلیت این را دارند که روزی دستههای داشناک دیگری به راه بیاندازند.
این ما هستیم که باید هشیار باشیم که تجربهی تلخ یک قرن پیش را دوباره تجربه نکنیم وگرنه آنان که تخم کینه و دشمنی میکارند ، همیشه هشیارند که این نفرت به خوبی رشد یابد.