گادتب: قبل از ورود به بحث متذکر شویم که گاهی قوانین نانوشته کاملتر و دقیقتر از قوانین مدون و مکتوب به مورد اجرا گذاشته میشوند. انگلستان قانون اساسی مدون و مکتوب ندارد اما رسوم و قواعد حکومتداری چند صد ساله از طرف قوای سهگانه مو به مو اجرا میگردند. بر عکس، در کشور ما از یک قرن بیشتر است که قانون اساسی مدون و مکتوب داریم ولی بخش مربوط به حقوق ملت مطلقاً به مورد اجرا گذاشته نمیشود!
برگردیم به اصل مطلب و به چند مورد از قوانین نانوشته که در جامعهی روشنفکری و در بین فعالان ملی – مدنی تورک حاکم هستند اشاره کنیم.
در کشور ما خیلیها بوده و هستند که در قبال ناهنجاری و زشتیهای اجتماعی، سیاسی و … احساس مسئولیت کرده و برای از میان برداشته شدنشان شروع به مبارزهی قلمی و عملی کرده و میکنند. در ریشهیابی ناهنجاریهای اجتماعی، سیاسی و … متهمان به ترتیب اهمیت عبارت بودهاند از: حکومتهای استبدادی حاکم، استعمار و امپریالیسم و مردم.
انبوهی از مطالب در دست است که در مورد کارنامهی زشت و سیاه سلسلهی قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی – به درست یا غلط – نوشته شدهاند. بارها با صرف هزینههای هنگفت سلسلههای حکومتی تغییر داده شدند تا از این طریق درِ سعادت به روی ملت باز شود. اکنون نیز خیلیها بر این عقیده هستند که مشکل اصلی جمهوری اسلامی است که با تغییر آن خوشبختی این ملت تأمین خواهد شد.
در مذمت ملت هم نوشتههای زیادی در دست است. به عنوان نمونه از حاج بابای اصفهانی، “آقای چوخ بختیار” صمد بهرنگی و … میتوان نام برد.
خلاصهی کلام آنست که هم حکومتهای حاکم ما و هم ملت ما به زعم این روشنفکران و کنشگران سیاسی، خیلی بد هستند و کارنامهشان سیاه سیاه است.
سؤالی که خواه ناخواه در همین جا در ذهن انسان نقش میبندد این است: ما بارها حکومتها را از بیخ و بن تغییر دادیم، ملتی را که از جنس “چوخ بختیار” است بارها و بارها به کوچهها آوردیم. اما در آخر کار، باز در به همان پاشنهی قبلی چرخید و به زبان تخصصیتر ساختارهای قبلی به شدت باز تولید شدند. (باز روز از نو روزی از نو).
لیکن همگان در این چرخهی بیسرانجام گیر نیفتادند و فارغ از ژستهای روشنفکری و قهرمانبازیهای کودکانه در پی آن هستند که بدانند “بر ما چه گذشته است؟” حکومتهای ما بد بودهاند. قبول. ملت ما از جنس “آقای چوخ بختیار ” صمد بهرنگی است. قبول. ولی با قبول همهی اینها گره ما باز نشده و مشکل در سر جای خویش است. به عبارت سادهتر، زندگی ما در شأن انسان نیست.
همینجاست که این دانشجو به سراغ یکیک همهی آنها خواهد رفت که ادعای به خوشبختی رساندن این ملت را داشتند. و در عین حال، یکی از قوانین نانوشتهی حاکم در بین فعالان ملی – مدنی رخ خواهد نمود. آن قانون نانوشته این است: نباید کارنامهی نسل دیروز را مورد ارزیابی انتقادی قرار داد.
خوب، اگر این کار صورت نگیرد چگونه میتوان ساختمان آینده را بیعیب و نقص ساخت؟
پس هر چند با عدم تمکین به این قانون نانوشته رگباری از تهمت و افترا بر سر شما خواهد بارید. اما باکی نیست چون اصلیترین مشکل ما همین گلههای بیسوادی به نام روشنفکر بودند که باید مورد نقد قرار گیرند.
برای نمونه، مهندس مهدی بازرگان که در مدرسهی پلیتکنیک فرانسه درس خوانده بود، ردای متخصص دینی بر تن کرد و وارد عرصهی سیاست عملی شد. حنیفنژاد، شاگردی که در مکتب وی آموزش دیده بود، سازمان تروریستی مجاهدین خلق را بنیان گذاشت که کارنامهاش اظهر من الشمس است. مهندس بازرگان در اواخر عمر با نوشتن جزوهی “دین، خدا و آخرت” نشان داد به اشتباه چندین دههاش پی برده است. آنچه در کارنامهی عملیاتی شاخهی تبریز سازمان چریکهای فدایی خلق ثبت شده است؛ حمله به کلانتری شماره پنج تبریز، کشتن سرباز کشیک دم در ورودی و مصادرهی اسلحهی وی است. عبدالمناف فلکی، فرمانده عملیات، کارگر قالیبافی بود که به گفتهی اسد بهرنگی همراه با علیرضا نابدل از کشفیات صمد بهرنگی هستند. مناف دانشجوی مقطع لیسانس رشتهی ریاضی بود که با پاسبانکشی میخواست این ملت را به سعادت برساند …
بگذریم. طاهری بهزادی پانایرانیست، ملکزاده پسر ملکالمتکلمین پانایرانیست، سید احمد کسروی شوونیست فارس و … از آن طرف، از این طرف از کمونیستها ایوانف و … میتوانند و حق دارند در بارهی تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر تورک بنویسند اما اگر کسی بخواهد از منظر تورکچو این تحولات را مورد بررسی و تفسیر قرار دهد با قانون نانوشتهی عدم ورود به این حوزهها روبرو خواهد شد که پشتیبان و تکیهگاه این قانون نانوشته نه پانایرانیستها بلکه خود فعالان ملی – مدنی تورک هستند!!
قادر کیانی دانش اموخته علوم سیاسی