گادتب: برخلاف تعصبی که شعوبیه جدید در ذوالقرنین پنداشتن کوروش دارند و برای نیل به این هدف خود، دست به جعل تاریخ و سندسازیهای دروغین زدهاند تا جایی که دانشمند بزرگواری همچون علامه طباطبائی و به تبع آن برخی از علمای شیعه که طبعاً در حوزه تاریخ باستان صاحبنظر نیستند را به اشتباه انداختهاند، ابوریحان بیرونی صراحتاً از ذوالقرنین بودن اسکندر مقدونی دفاع مینماید و جالب این است که در آن روزگاران خود پارسیان و سران شعوبیه هم هنوز اسکندر را ذوالقرنین میپنداشتند و برای اینکه مثل همیشه وانمود کرده باشند که آنها هم دستی بر آتش داشتهاند و به قول معروف از ذوالقرنین بودن اسکندر چیزی هم عاید آنها شود دست به جعل حکایت شرمآوری زدند که ابوریحان در این باب نیز در مقابل شعوبیه میایستد و میگوید “برای این گفتار حکایتی را که فارسیان، مانند گفتار دشمن برای دشمن خود، ساختهاند گواه آوردند.”(8)
لازم به ذکر است که قرآن بدون آنکه هویت واقعی ذوالقرنین را آشکار سازد تنها به ارائه اطلاعاتی کلی از شخصیت وی بسنده کرده است که طبعاً بسیار قابل تاویل است و ملموسترین نشانهای که از وی به دست داده، سدی از آهن و سرب است که او برای مقابله با هجوم قوم یا اقوام یاجوج و ماجوج که البته هویت تاریخی آنها را هم مشخص ننموده، احداث کرده است. جالب این است که نه در آثار تاریخی متقدم و نه حتی در ادبیات ملل هیچ نشانهای از انتساب بنیان سد مزبور بر کوروش به چشم نمیخورد. در حالی که ترکیب اضافی “سد اسکندر” بارها در ادبیات فارسی و در اشعار شعرای متعددی از دورههای مختلف تاریخی به کار رفتهاست.
آثار الباقیه بیرونی گواه این مطلب است که حتی در دوران اوج فعالیتهای شعوبیه، کوروش جایگاه چندانی در تاریخ این مرز و بوم نداشته است و اطلاعات بسیار اندکی از وی وجود داشته که آن هم ماخوذ از تورات بوده است. البته، ابوریحان بیرونی برخلاف شعوبیه جدید، وقع چندانی به نظرات تورات و یهودیان نمیگذاشت و به همین خاطر هم کوروشی که در کتاب وی معرفی میشود نه در حد یک امپراتور بزرگ بلکه در حد یکی از حاکمان محلی کلدانی میباشد و مهمتر اینکه، برخلاف ادعاهای شعوبیه جدید، وی نقشی در بازگردندان یهودیان به سرزمین موعودشان نداشته است!
البته این امر تنها اختصاص به کوروش ندارد. بلکه در سرتاسر کتاب بیرونی، به وجود سلسلهای مستقل به نام هخامنشیان بر نمیخوریم. این در حالی است که بیرونی با اتکا به نوشتههای پارسیان تاریخ پادشاهان کیانی، اشکانی و ساسانی را به تفصیل بیان میدارد و حتی برخلاف اغلب متقدمان و معاصرین خویش همچون طبری، دینوری و حمزه اصفهانی که با تقلید از زرتشتیان مدت حکومت اشکانیان را دویست و شصت و شش سال ذکر کرده بودند، با اتکا بر محاسبات ریاضی خویش، به رقم قابل قبولی در این خصوص میرسد که در قیاس با بقیه، به مدت زمامداری این سلسله بسیار نزدیکتر است.
ابوریحان بیرونی برخلاف روایت غالب شعوبیه جدید که تنها با اتکا بر تورات، کوروش را ناجی قوم یهود از زیر یوغ بختالنصر میدانند و بازگشت آنها به بیتالمقدس را مرهون عنایات کوروش میدانند، با اشاره به وجود نسخههای متفاوتی از تورات، بدون اینکه کوچکترین اشارهای به داستان بازگشت یهودیان بابل به وسیله کوروش داشته باشد، به توصیف چگونگی بازگشت یهودیانی میپردازد که پس از حمله بختالنصر به مصر پناهنده شده بودند و این بازگشت را هم نتیجه ملاطفت پادشاهی به نام “بطلمیوس فیلدلفیوس” میداند و نه لشکرکشی کوروش. به این ترتیب که پادشاه مزبور میشنود که “تورات کتابی است از آسمان نازل گشته” و “از اینرو ایشان را به سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد به بیتالمقدس بروند.”(9)
پاورقی:
8- بنگرید به آثارالباقیه، نشر امیرکبیر، صص 61-59 و البته نسخه عربی نشر میراث مکتوب، صص 45-44 نص کتاب (بندهای 1،2،3)
9- بطلمیوس در قبال این لطف، از یهود تقاضای یک جلد کتاب تورات مینماید و چون نسخه مزبور به عبری بود و باید ترجمه میشد، هفتاد و دو تن را به طور مساوی از میان اسباط دوازدهگانه بنی اسرائیل برگزید و آنها را دوبدو از هم جدا کرد و مامورینی بر سر آنها گماشت تا بدون اینکه بتوانند با هم تبانی نمایند 36 ترجمه متفاوت از تورات ارائه دهند و در پایان همه ترجمهها عین هم بود و اما یهود این ادعا را نمیپذیرد و میگوید “این کار را برای آن انجام دادیم که از سطوت و شر آن پادشاه هراسان بودیم ولی باز هم باهم در تخلیط و تحریف با یکدیگر تواطی کردهبودیم”. آثارالباقیه، نسخه انتشارات امیرکبیر، صص30-29