گادتب: دستگاه سلطنت صفوی به پشتیبانی نهاد روحانیت، آن چنان مشروعیتی برای خویش دست و پا کرده بود که حتی پس از آن که دستگاه مزبور عملاً از قدرت ساقط شده بود باز هم جانشینان آن سلسله تا مدتها جرأت حذف کامل بازماندگان سلسله مزبور و برپایی پادشاهی مستقل را به خود نمیدادند تا جایی که نه تنها سردارانی همچون فتحعلیخان قاجار (جد آقا محمدخان قاجار)، نادرشاه افشار، ابوالفتحخان بختیاری،کریمخان زند و… که از این آب و خاک برخاسته بودند، بلکه مهاجمانی همچون محمود و اشرف افغان هم علیرغم شیعه نبودنشان مجبور بودند نهاد سلطنت شیعی صفوی را حداقل در ظاهر حفظ و به رسمیت بشناسند.
نادرشاه افشار که ابتدا با حذف رقیب جدی خویش، فتحعلیخان قاجار، جایگاه وی در دربار شاه طهماسب دوم صفوی را تصاحب و ملقب به “طهماسب قولو” شده بود، ترجیح داد تا مدتها ذیل همین عنوان به قلع و قمع دشمنان داخلی و خارجی خویش بپردازد ولی هنگامی که شرایط را از هر جهت مهیای تاجگذاری خویش دید، برای مشروعیت بخشیدن به این اقدام خود مجلس مؤسسانی را ترتیب داد که متشکل از امرا، وزرا، علما، فضلا، اعیان و اکابر مملکت بود.
نادرشاه که تا آن لحظه “طهماسب قولو خان” نامیده میشد در آن مجلس رو به بزرگان کرد و گفت: “به مردانگی دشمنان شما را مقهور و مغلوب و نیست و نابود نمودیم و شاه شما [شاه طهماسب دوم صفوی] بیعقل و احمق میباشد و به صوابدید عقلای خیراندیش آن کامکار را معزول فرمودیم…شما باهم به جمعیت بنشینید و به مشاورت و استصواب خردمندان از برای خود پادشاه رشیدی اختیار نمایید که به کار دین و دنیای شما آید، دست از ما بدارید که ما به مقر و مستقر و مقام خود برویم و آسوده گردیم.”
البته، نادرشاه به خوبی از ترکیب مجلسی که تشکیل داده بود و خروجی آن آگاه بود. برای همین هم وقتی که “همه به خدمتش عرض نمودند که امریست محال که از دامان تو دست برداریم…تو را به پادشاهی خود قبول داریم”، با ذکر جمله “پادشاه باید پادشاهزاده باشد ما پادشاهزاده نیستیم.” ظاهراً مجلس را ترک کرد تا وانمود کردهباشد که اولاً رغبتی به پادشاه شدن ندارد و ثانیاً حریم آزادی بیان و حق انتخاب را پاس میدارد!
یکی از بزرگان که متوجه فرمایشی بودن چنین مجلسی نشده بود، پس از اینکه نادرشاه مجلس مزبور را ترک کرد، گفت: “این شخص را نسب و سببی نمیباشد…باید از نسل خلیفه سلطان کسی را بر تخت شاهی نشانید.” لکن، میرزا رحیم شیخالاسلام اصفهانی که ظاهراً به خوبی از کنه خواسته نادرشاه مطلع بود تلاش نمود با استناد به آیات، روایات و سیره انبیاء، اوصیا، ائمه و خلفا به پادشاهی نادرشاه مشروعیت ببخشد و در پایان گفت: “در حقیقت همین طهماسب قلیخان صورتاً و سیرتاً شایسته پادشاهی است و بس”. در واقع این همان چیزی بود که نادرشاه از تشکیل چنین مجلسی انتظار داشت.
البته، این زرنگیها و سیاستبازیها از نگاه عاقلان دور نماند. چنانچه شاعری در همان مجلس پس از شنیدن سخنان شیخالاسلام “آهی از دل برکشید و گفت ای صاحبان دانش و بینش:
ببُرید از مال و از جان طمع
به تاریخ لاخیر فی ماوقع”
و اما ادامه ماجرا از زبان مؤلف رستمالتورایخ: “عالیجاه طهماسب قلیخان [نادرشاه]، مکالمات ایشان را شنیده از پس دیوار و ایشان را احضار فرمود. عالیجناب میرزا رحیم شیخالاسلام را به خلعت گرانمایه سرافراز نمود و آن شخص بیهودهگو را فرمود طناب به حلقش افکندند و او را خفه نمودند و از آن شخص موزون [شاعر] سؤال فرمود که ای خانه خراب بی انصاف، تو چه گفتی؟ آنچه گفتی یک بار دیگر بگو! عرض کرد:
بُریدند شاهان ز شاهی طمع
به تاریخ الخیر فیما وقع…”
حکایت نادرشاه افشار و مجلس مؤسسان تشریفاتی وی که با هدف خلع آخرین سلطان صفوی از قدرت و مشروعیت بخشیدن به سلطنت وی تشکیل یافته بود برای همه آنهایی که با تاریخ معاصر آشنایی دارند، حکایتی آشناست و حتی سخنان نادرشاه در پایان این مجلس ساختگی هم آشناست. آنجا که گفت: “چون دست از گریبان ما بر نمیدارید و میخواهید این بار گران را بر دوش ما بگذارید ما هم قربﺔ الی الله فی سبیل الله این بار گران را بر دوش بگیریم”.
رستمالتواریخ، صص 202-204