گادتب: مقاله منتشره توسط روزنامه دولتی “ایران” در تاریخ ۵ دی ۹۶ با عنوان “آذربایجان ایران کوچک” – که در آن نویسنده گمنام و بیتجربه با گستاخی تمام تورکها را غیرایرانی و مهاجر و آذربایجان را متعلق به اقوامی دیگر معرفی نموده – دارای پارادوکسها، تضادها، تحریفها و مصادره به مطلوبهای بیشماری است که اعتبار این روزنامه را زیر سوال برده است. گافهایی که حاکی از پایین بودن سطح سواد تاریخی و جغرافیایی شخص نویسنده و سردبیر این روزنامه وابسته به دولت است.
یولپرس: نویسنده مقاله که اثری از الفبای حرفهای روزنامهنگاری، مقالهنویسی و تاریخنگاری در سابقه نویسندگی وی به چشم نمیخورد، تحت تاثیر افکار نژادپرستانه و تورکستیزانه و بدون رعایت اصل بیطرفی که یکی از اصول اولیه نقد علمی در حوزههای مختلف از جمله تاریخی میباشد، چنان غرق در ادبیات نفرت و دیگریستیزی شده و از تورکها عقدهگشایی نموده که گویی این تورکها هستند که با تشکیل دهها گروه تروریستی امنیت و تمامیت ارضی کشور را تهدید نموده و سالانه دهها سرباز و مرزبان بیگناه وطن را در مرزها به شهادت میرسانند!
نگارنده این جفنگیات که روزنامه ایران از آن به عنوان “مقاله وارده” یاد کرده، در بخشهای مختلف این به اصطلاح مقاله سعی نموده است تا با گزیدهگویی و توسل به ترفند مصادره به مطلوب از کتب تاریخی مختلف، گروههای قومی کوچک همچون تاتها، تالشها، کردها و… را ساکنین بومی آذربایجان و تورکها را “مغولهای بیابانگردی” جلوه دهد که در عرض همین چند صد سال اخیر و به زور شمشیر و نیزه وارد آذربایجان شده و با تغییر فرهنگ و زبان ساکنین بومی، در این اراضی مستقر شدهاند.
در بخشی از این هرزنامه که میتوان از آن به عنوان شاهکار تاریخنگاری قرن اخیر نیز یاد برد، نویسنده با استناد به دو کتاب و منبع تاریخی، تلاش نموده تا ائتنیک قومی که امروز “کُرد” نامیده میشوند را جزئی از ساکنین بومی “تمامی” نواحی آذربایجان از غرب تا شرق این منطقه معرفی نماید. ترفندی که در سایر بخشهای این نوشته و برای سایر اقوام همچون ارامنه نیز تکرار شده و آقای تاریخدان با این پیشفرض که خوانندگان و مخاطبان نیز همچون خود عاری از هرگونه دانش تاریخی اولیه میباشند، با ناشیبازی و سهلانگاری تمام ضمن اثبات بیاطلاعی خود از جغرافیای آذربایجان، فهم و شعور مخاطبان را نیز به سخره گرفته و تحولی در منطق استدلال و نتیجهگیری به وجود آورده است.
نویسنده در بخشی از شاهکار تاریخی خود آورده است:
“با نگاهی به تاریخ آذربایجان در همه نواحی مرکزی، شمالی، جنوبی، شرقی و خصوصاً غرب و جنوب غربی آذربایجان به نشانههایی از حضور کردها برمیخوریم. حضور کردها در آذربایجان چنان پر رنگ و تأثیرگذار بوده است که در ادوار مختلف تاریخی شاهد حکومت خاندانهای کرد بر سرتاسر آذربایجان یا بخشهایی از آن هستیم. تنها در یک مورد تاریخ نگار و جغرافیدان برجسته اسلامی احمد بن یحیی بلاذری (قرن سوم هجری) در کتاب «فتوح البلدان» ذیل شرح فتح اردبیل توسط اعراب آورده است: «…مرزبان با حذیفه از سوی همه مردم آذربایجان صلح کرد، بر این قرار که هشتصد هزار درهم به وزن هشت ادا کند و کسی کشته نشود و به بردگی برده نشود و آتشکدهای ویران نگردد و متعرض کردان بلاسجان و سبلان و ساترودان نشوند و بویژه مردم شیز از رقصیدن در عیدهای خود و انجام مراسمی که بجا می آورند ممنوع نگردند.» همانطور که از متن مشخص است سرنوشت کردها منطقه و همچنین حفظ آتشکدهها و نیز آزادی عمل زرتشتیان شیز در انجام مناسک مذهبی در آذرگشنسب از مهمترین شروط مرزبان آذربایجان برای تسلیم شدن به سردار عرب است. این متن آشکارا حاکی از وجود برخی مناطق کردنشین در شرقیترین نقطه آذربایجان در حاشیه کوه سبلان است و احتمالاً با توجه به تعصب قومی و دینی مرزبان آذربایجان وی نیز از همین کردها و زرتشتی بوده است.”
بیسوادی و بیتجربگی این نویسنده روزنامه ایران از آنجا نمایان است که وی علیرغم آنکه خود را یک “پژوهشگر تاریخ” معرفی نموده، اما کوچکترین آگاهی از فاکتهای تاریخی نداشته و در اینجا بدون در نظر گرفتن معنای تاریخی واژه “کُرد” و سیر تاریخی تحول و دگردیسی آن، در سطحیترین حالت ممکن اصطلاح “کردان” به کار رفته در کتاب فتوح البلدان را با واژه “کُرد” امروزی که به یک گروه قومی اشاره دارد، همارز دانسته و بدین ترتیب کردنشین بودن شرق آذربایجان و مخصوصا اردبیل و اطراف آن در گذشته را نتیجهگیری نموده است.
این درحالی است که در طول تاریخ، واژه کرد یا کردان در معانی همچون چوپان، عشایر و مردمان کوچرو به کار گرفته شده است که هیچ ارتباطی با اصطلاح “کُرد” امروزی ندارد.
در دوران اسلامی واژه کرد به معنای رمهگردانان و کوچنشینان فلات ایران به کار رفتهاست و طوایف دیگر را نیز «کرد» نامیدهاند. حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا مینویسد: «پارسیان، دیلمیان را کردهای طبرستان میدانستند – چنانکه اعراب را کردهای سورستان.» یاقوت حموی نیز مردمان ساسون را «الاکراد السناسنه» میخواند.
ولادمیر الکسیویچ ایوانف، شرقشناس روس میگوید نام کرد در سدههای میانه (کم و بیش از سده پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همه رمهگران و کوچگران ایرانی اطلاق میشد.
دیوید دیل مکنزی، پژوهشگر انگلیسی زبانهای ایرانی میگوید: اگر به حدود دوران گسترش امپراتوری عربها نگاه کنیم، خواهیم یافت که عنوان کرد با رمهگر و کوچگر دارای یک معنی است.
مارتین فان براینسن، پژوهشگر هلندی و کردشناس میگوید: نام قومی «کرد» که در منابع قرن نخست اسلام دیده میشود بر یک پدیده رمهگرایی و شاید واحدهای سیاسی نامیده میشد و نه یک گروه زبانی. چندین بار حتی «کردهای عرب» در منابع نام برده شدند.
ریچارد فرای، ایرانشناس و پروفسور دانشگاه هاروارد نیز میگوید: قبایل همیشه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع در مورد آنها کم است زیرا آنها خود تاریخساز نبودند. عنوان فراگیر و عامیانه «کرد» که در بسیاری از کتابهای عربی و حتی پهلوی (کارنامه اردشیر بابکان) دیده میشود نامی بود که فراگیرنده همه کوچگران و چادرنشنیان بود حتی اگر با مردمانی که امروز نام «کرد» دارند از پیوند زبانی نبودند. برای نمونه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان.
در کارنامه اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان به معنی عشایر و شبان آمدهاست، نه نام و نژاد یا قبیله. در زبان طبری امروز نیز کلمه کرد به معنی چوپان و شبان است. آنچه که روشن است، تحول واژه کرد از یک معنی اجتماعی و شیوه زندگی گروههای مختلف ایرانیتبار به معنی قومی امروز آن بسیار طول کشید.
در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و گوسفند دار. در گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد به همین معنا به کار می رود. و در طول تاریخ عربهای سورستان (عراق و سوریه امروز) نیز کُرد نامیده میشدند.
مطابق با اظهارنظرهای تاریخنگاران و ایرانشناسان مختلف که در بالا بدانها اشاره شد، واژه کرد در دوران تاریخی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمهگردانان و کوچنشینان فلات ایران به کار رفته است و هرگز معنی زبانی خاص یا قوم خاص یا فرهنگی خاص را نمیدهد. چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یا گروهی خاص را نمیدهد و در واقع زبانهایی وجود دارند که نامشان کردی است. برای نمونه زبانهای سورانی و کرمانجی نه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت در حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته میشوند.
در بخش دیگری از این مقاله روزنامه ایران آمده است:
“این حضور پررنگ اکراد در آذربایجان تا قرنهای اخیر و در عصر حاضر نیز ادامه دارد. اوژن فلاندن (۱۸۸۹-۱۸۰۹م) سیاستمدار، نقاش و خاورشناس پرآوازه فرانسوی که بین سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲ میلادی در ایران به سر برده است درسفرنامه خود ذیل شرح حضورش در آذربایجان و دیدار از شهر صوفیان این شهر را «کرد نشین» معرفی میکند. همچنین در عصر صفوی شاهد ظهور شخصیت اسطورهای و قهرمان ملی ایرانیان به نام «حسین کرد شبستری» هستیم که نام وی آشکارا نشان از حضور اکراد در شهر شبستر است. این دو مسأله با فاصله زمانی نه چندان زیاد و با در نظر داشتن همجواری شبستر و صوفیان (در شمال غرب تبریز)، اثباتکننده حضور اکراد در آن نواحی است. نگاهی گذرا به جغرافیای آذربایجان نیز از تعدد نواحی مختلف کرد نشین در سرتاسر آذربایجان حکایت دارد که وجود روستاهای پرشمار با پیشوند یا پسوند «کرد» یا «کورد» گواه این امر است.”
با مد نظر قرار دادن این بخش، نویسنده این مقاله را میتوان به عنوان مرد سال جهان در زمینه علم جغرافیا نیز معرفی کرد. چراکه وی با وجود آنکه ادعا دارد یک آذربایجانی اصیل است، اما با تعجب فراوان حتی از اطلاعات عمومی در خصوص مناطق جغرافیایی مختلف آذربایجان نیز اطلاعی ندارد و حتی زحمت بررسی دقیق منبع تاریخی که آن را به عنوان مبنای توهینهایش به تورکها قرار داده را نیز به جان نخریده.
وی در این بخش، با اشاره به سفرنامه اوژن فلاندن و توصیفات وی از ورود به ایران و گشت و گذار در شهرها و مناطق مختلف کشور، “صوفیان” در استان آذربایجان شرقی (شمال تبریز) را با استناد به اشاره فلاندن به شهری با همین نام، کردنشین قلمداد کرده است. این در حالیست که با بررسی دقیق منبعی که شخص نویسنده به آن رفرنس داده است (اوژن فلاندن، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمه حسین نورصادقی، تهران، اشراقی ۲۵۳۶، ص ۵۹) مشخص میشود که “صوفیان” مد نظر فلاندن با صوفیانی که امروزه به عنوان یکی از بخشهای شهرستان شبستر در استان آذربایجان شرقی شناخته میشود، متفاوت بوده و نویسنده روزنامه ایران یا به سبب سطح پایین سواد و دانش تاریخی و جغرافیایی، دچار اشتباهی مضحک گشته و یا تلاش نموده تا با استفاده از غفلت مخاطبان، برداشت مدنظر خود از این بخش از سفرنامه فلاندن را مصادره به مطلوب نموده و در راستای افکار فاشیستی خود به کار برد.
تصویر فوق نمایانگر بخشی از صفحه 59 سفرنامه فلاندن است که روزنامه ایران آن را مبنای استدلال کردنشین بودن منطقه صوفیان شهرستان شبستر قرار داده است.
تصویر فوق نمایانگر بخشی از صفحه ۵۹ سفرنامه فلاندن است که روزنامه ایران آن را مبنای استدلال کردنشین بودن منطقه صوفیان شهرستان شبستر قرار داده است.
فلاندن در فصل هفتم از سفرنامه خود که با عنوان “عبور از مرز ایران – مسابقه زوبین – ماکو – حادثه ناپسند – ملاقات یکنفر مهماندوست – ورود به خوی” منتشر شده است، بعد از آن که گزارش سفر خود به خاک عثمانی را در فصل شش ارائه میدهد، در این فصل از ورود خود به خاک ایران و اقامت در شهرهایی همچون ماکو و خوی در مرز ایران و ترکیه خبر میدهد. در صفحه ۵۹ از فصل ۷، فلاندن پس از توصیف طبیعت سنگی و آتشفشانی ماکو (که امروزه نیز به سبب همین ویژگی ماکو به شهر سنگی یا “داش ماکی” مشهور است) و همچین رودخانه زنگمار که در این شهر جاریست، از اقامت شبانه در دهستانی کردنشین به نام صوفیان خبر میدهد و با مقایسه آن با دهستانهای ترکیه، از آبادانی بیشتر ایران نسبت به این کشور همسایه خبر میدهد.
در اینجا ذکر چهار نکته ضروریست:
۱- تورکها به هیچ وجه منکر حضور کرمانجزبانان در مناطق مرزی غرب آذربایجان (مناطق هممرز با ترکیه) نبوده و سالیان سال است که اقلیت کرمانجزبان در کنار برادران تورک خود در بخشهایی از مناطق مرزی شهرستانهای ماکو، چالدران، خوی، سلماس و اورمیه ساکن بوده و بیهیچگونه اختلافی زندگی میکنند.
۲- با کمی دقت در توصیفات فلاندن، به راحتی میتوان متوجه گشت که منظور وی از صوفیان، نه صوفیان امروزی با صدها کیلومتر فاصله از ماکو در استان آذربایجان شرقی، بلکه منطقهای است در خود ماکو که وی پس از ورود به خاک ایران از مرز ترکیه در آنجا مستقر گشته است. وگرنه کدام عقل سلیمی میتواند چنین تصور کند که این جهانگرد فرانسوی به یک باره صدها کیلومتر راه را در عرض چند ساعت پیموده و با هدف اقامت شبانه سر از صوفیان در آذربایجان شرقی برآورده و با توجه به آنچه که در فصلهای آتی سفرنامه آمده است، دوباره با هدف سفر به خوی، اورمیه و سایر نواحی غرب آذربایجان، بار دیگر به ماکو بازگشته و به سفر خود ادامه دهد؟! حال آنکه مقایسهای که فلاندن میان این دهستان با دهستانهای ترکیه انجام داده نیز دلیل و گواهی است آشکار بر این واقعیت که منظور وی از صوفیان منطقهای است در ماکو و مرز ایران و ترکیه. همچنین لازم به ذکر است که امروزه منطقهای به نام “صوفی” در منطقه آزاد ماکو وجود دارد که به احتمال قوی همان “صوفیان” مورد اشاره فلاندن میباشد.
منطقه “صوفیان” در آذربایجان شرقی
منطقه “صوفی” در منطقه آزاد ماکو
۳- فلاندن در صفحه ۶۶ از فصل ۸ تازه از ورود خود به شبستر (شهرستانی که صوفیان مورد اشاره روزنامه ایران در آن واقع است) خبر داده و هیچ اشارهای به وجود کردزبانان در این منطقه نمیکند!
۳- فلاندن در فصل ۸ از سفر خود به خوی و دریاچه اورمیه خبر داده و در پایان این فصل تازه وارد مناطق شرقی آذربایجان و تبریز شده و در فصول ۹ و ۱۰ به توصیف تبریز و زبان این شهر و اطراف آن میپردازد. حال چگونه میشود که یک جهانگرد پیش از ورود به منطقهای، در یکی از دهستانهای آن اقامت گزیده باشد؟ از این هم بگذریم، فلاندن در صفحه ۸۴ از فصل ۱۰، صراحتا به تورکنشین بودن تبریز و شهرهای اطراف آن (که شبستر و صوفیان نیز جزئی از آنها میباشند) اشاره کرده و زبان مردمان این منطقه را تورکی قلمداد میکند.
نویسنده مقاله روزنامه ایران همچنین در این بخش با اشاره به یک شخصیت تاریخی به نام “حسین کرد شبستری”، از واژه “کرد” موجود در این نام، در کمال تعجب و حیرت، کردنشین بودن شبستر را نتیجه میگیرد!
تمامی منابع تاریخی “حسین کرد شبسری” را تحت عنوان “یکی از چوپانزادگان و پهلوانان ایرانی” معرفی میکنند که در واقع دو کلید واژه “چوپان” و “پهلوان” برای پی بردن به حقایق هویت این پهلوان کافی است.
۱- همچنان که در بالا نیز اشاره شد، واژه کرد در طول تاریخ ایران به هیچوجه به عنوان نام یک گروه قومی، نژادی و زبانی به کار نرفته و همواره بدون محدودیت زبانی و قومی به چوپانان، عشایر و مردمان کوچرو اشاره داشته است. همچنان که دیدیم، حتی اقوامی همچون اعراب نیز در طول تاریخ به عنوان اکراد و یا کردها یاد شدهاند. اذعان تاریخ به چوپانزاده بودن حسین کرد شبستری نیز با توجه به سیر تاریخی استفاده از واژه کرد در ادبیات سیاسی – اجتماعی ایران، نمیتواند دلیل و بهانهای برای کردزبان نامیدن و انتصاب وی به قومیت کرد در تعریف امروزی باشد.
۲- نظر به آنکه تاریخ از این شخصیت آذربایجانی با عنوان “پهلوانی” یاد کرده که از تبریز به اصفهان مهاجرت نموده است، و از آنجایی که در زبان فارسی واژه “گُرد” در معنای پهلوان، جوانمرد و قهرمان به کار برده میشود، میتوان این فرضیه را نیز مطرح نمود که واژه “کرد” موجود در نام وی همان “گرد” میباشد که به عنوان صفتی جهت تکریم شخصیت وی به کار برده شده است. همچنین بر اساس مستندات لغتنامه دهخدا، گُرد در لهجه کاشانی زبان فارسی نیز در همین معنی به کار رفته که احتمالا به دلیل حضور این پهلوان شبستری در ناحیه اصفهان، نام “حسین گُرد شبستری” از سوی مردم آن منطقه به وی اطلاق شده است که بعدها و با توجه به سیر طبیعی تبدیل گ به ک در ایران (با توجه به هژمونی زبان عربی بعد از اسلام و نبود حرف گ در این زبان و یا سهولت تلفظ ک نسبت به گ) به “حسین کرد شبستری” تغییر یافته است.
توضیحات لغاتنامه دهخدا در رابطه با واژه “گُرد”:
گرد. [ گ ُ ] (ص ، اِ) در پهلوی «گورت » ظاهراً از ریشه «وورت » و پارسی باستان «ورْتا» ، در لهجه ٔ کاشانی «گوردی و گورد» بلند، بلندی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مبارز و دلاور. بهادر و شجاع . (از برهان ) (از آنندراج ):
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه
رودکی
با نعره ٔ اسپان چه کنم لحن مغنی
با نوفه ٔ گردان چه کنم مجلس گلشن .
ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
گر او رفتی بجای حیدر گرد
به رزم شاه گردان عمرو و عنتر
دقیقی
هزار و صد و شصت گرد دلیر
به یک حمله شد کشته در جنگ شیر
فردوسی
همان قارن گرد و گشواد را
چو برزین و پولاد و خراد را
فردوسی
چون زند بر مهره ٔ شیران دَبوس شصت من
چون زند بر گردن گردان عمود گاوسار
منوچهری
به میدان مردی ز مردان گرد
بر اسب هنر گوی مردی ببرد
اسدی
یکی مرد گرد استخوانی به دست
چنان میزدش [ خر را ] کاستخوان می شکست
سعدی (بوستان )
آنچنان که مشاهده شد، مقاله روزنامه ایران در واقع ترکیبی است از تحریفات تاریخی که نهتنها اعتبار علمی این مقاله، بلکه اعتبار خود این روزنامه دولتی را نیز زیر سوال برده است.
موارد ذکر شده تنها بخشی از گافهای ایران و نویسنده هتاک وی نسبت به نیمی از جمعیت ایران بوده و در روزهای آتی تحریفات تاریخی دیگر روی داده در این شاهکار تاریخی در یولپرس منتشر خواهد شد.
از یول پرس