گادتب: شهریور 58 که مجلس خبرگان تازه به دوران رسیده، مشغول تصویب قانون اساسی بود، اتفاق جالبی افتاد. بحث بر سر اصل 23 قانون اساسی بود که در پیشنویس آن، تهران به عنوان پایتخت قید شده بود، ولی لیدر هر دو طیف مجلس خبرگان، با استدلالهایی هر چند متفاوت، میگفتند که قید پایتخت در متن قانون اساسی ضرورتی ندارد.
آیت ا… بهشتی، لیدر روحانیون و نایب رئیس مجلس، گفت که پایتخت به مفهوم مکانی است که تخت شاهنشاهی در آن مستقر میباشد و از آنجا که به لطف انقلاب دیگر تخت شاهی وجود ندارد، پس نیازی به قید پایتخت نیز نخواهیم داشت و این امر میتواند در مواقعی با صلاحدید دولتها تغییر نماید. لیدر مخالفان یعنی دکتر بنیصدر نیز گفت: شاید در آینده برخی الزامات اقتصادی- اجتماعی ایجاب نماید تا پایتخت به شهر دیگری انتقال یابد، قید پایتخت در قانون اساسی این اختیار را از دولتهای آینده سلب مینمایید و بهتر است با حذف آن از قانون اساسی، تعیین و یا تغییر آن را در اختیار دولتها نگه داریم.
همه در عدم قید پایتخت در متن قانون اساسی متفق بودند که مکارم شیرازی نکتهای را به حضار مجلس خاطر نشان کرد. او گفت: همگان به عینه می بینیم که چگونه مردم آذربایجان بحث پایتختی تبریز را پیش کشیدهاند، در این شرایط ایرادی ندارد که با قید پایتختی تهران در قانون اساسی چشم و گوش همه را بسته، خیال آنها را راحت کنیم. بهتر است این مهم در قانون اساسی بیاید و باعث حفظ وحدت ملی گردد.
همچنانکه سیاستمداران سایر کشورها، در مواجهه با دشمن خارجی اختلافات خود را کنار گذاشته، متحد و یکدست میشوند، نام تبریز نیز مانند یک دشمن خارجی قلدر، اعضای مجلس را به خود آورد. بهشتی و بنیصدر سری به علامت تایید سخنان مکارم تکان دادند و نایب رئیس مجلس اعلام کرد: عده حاضران در جلسه 70 نفر، عده موافقان 67 نفر، تصویب شد. الله اکبر، الله اکبر.
چرا طرح پایتختی تبریز، حاضران آن مجلس را آن همه سراسیمه و نگران کرد؟ مگر آنها تبریز را جز ایران نمیدانستند که با آن مانند یک دشمن خارجی برخورد کردند؟ اگر همه جای ایران سرای ماست پس چرا پایتختی تهران وحدت ملی را حفظ و پایتختی تبریز آن را خدشهدار میکند و همه چیز باید در اختیار آنها باشد تا چشم و گوش همه بسته و خیال آنها راحت شود و وحدت ملی تضمین.