گادتب: عدهای مصرند نوروز[ بایرام] را عیدی زرتشتی یا منتسب به ایران باستان بکنند که ادعایی به غایت دروغ است. هاشم رضی، ایرانشناس و مولف بیش از بیست جلد کتاب، مینویسد :” در میان مراسمها و رسوم دینی و ملی دورهی ساسانی نوروز ناشناخته بوده و سال ایرانیهای باستان چنانچه از کتیبههای بیستون برمیآید در پاییز آغاز میشد و جشن مهرگان جشن اول سال بود. از نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی هیچ نامی برده نشده است. (گاهشماری و جشنهای ایرانیان، ص ۱۹۲) کتاب گاهشماری در تاریخ نیز آغاز سال نو در تقویم پارسیان را پانزده بهمن نوشته و تاکید میکند که ترتیب دهندگان تقویم جلالی آن را به اول بهار انتقال دادهاند. (ابوالفضل نبئی، ص۱۲۸) سید حسن تقیزاده نیز اول بهار را نوروز سلطانی یا نوروز جلالی دانسته از تفاوت آن با نوروز یزدگردی و نوروز معتضدی مینویسد. “زرتشتیهای یزد هنوز هم پانزده بهمن را آغاز سال نو دانسته و از آن به عنوان اول بهار یاد میکنند که با توجه به جغرافیا و اقلیم آنها انتخاب طبیعیتری است. “
ابراهیم پورداود؛ استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی دانشگاه تهران نیز میگوید:” در ایران باستان، آغاز سال با فصل پاییز و برداشت محصول کشاورزان شروع میشود (خرده اوستا، ص ۲۰۵). آرتور کریستینسن در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» مینویسد :” مردم بابل از دوران بسیار قدیم روز اول سال را عموما در اعتدال بهاری (۲۱ مارس ) جشن میگرفتند. از لوحههای بینالنهرین چنین برمیآید که این جشن تقریبا از سال ۲۳۴۰ قبل از میلاد شناخته شده [و مر بوط به ترکان سومر می باشد.] (نخستین انسان نخستین شهریار، ص ۴۷۱)
پس فرض زرتشتی یا ایرانی بودن نوروز منتفی است. جالب آنکه افسانههایی که برای انتساب نوروز به ایران نوشته شدهاند نیز همگی سر از آذربایجان درمیآوردند. ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه عن قرون الخالیه» مینویسد :” جمشیدشاه هنگام سیاحت به آذربایجان این جشن را آنجا دیده و بسیار لذت برده و آن را در ملک خود نیز عید نامیده است. (فخرالدین موسوی اردبیلی، جلد ۲۳، ص۲۲۷) ابوریحان زرتشت را نیز «زرداشت بنسفید تومان الآذربایجانی اهل بیوتات موقان و اعیانها و اشرافها، زرتشت بنسفید تومان آذربایجانی از اعیان و اشراف دهات مغان» معرفی کرده و ضمن بررسی نظرات عبرانیها، رومیها و یونانیها نتیجه میگیرد که «والصحیح انه کان من آذربایجان دلیل هذا هو ما حکینا عنه و صحیح آن است که او از آذربایجان است». ایشان ادامه میدهد که «و زعمتالیونانیه دخل زرداشت جبل سبلان و مکث فیه سنین حتی افق کتابه، به زعم یونانیها زرتشت به کوه “ساوالان “رفته چند سالی در آنجا ماندگار شد تا اینکه کتاب خود را تالیف نمود».
مهرداد بهار؛ مولف دهها جلد کتاب در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران، در کتاب تختجمشید و مصاحبه با مجله آدینه (بهار ۷2) مینویسد: “جشن نوروز یک جشن آریایی نیست بلکه نخست در بین سومریان [ التصاقی زبان و بعدها در بین ترکان مادها] مرسوم بوده است. این آیین از بینالنهرین به دیگر نقاط جهان رفته است. در کتاب دینی اوستا نیز نشانهای از نوروز وجود ندارد و آمدن نوروز از آسیای میانه به بینالنهرین محتملتر است.(ماهنامه بایرام،ش 58، نگاهی به پیدایش جشن های چهارشنبه سوری و نوروز)