گادتب: اخیرا آقای روحانی در سفر خودبه استان آذربایجان غربی، با یک اشتباه آگاهانه نام استان را ارومیه خطاب نمودند .روشن است که این منطقه در حال تبدیل شدن به کانونی برای برخورد اقوام اقلیت با صاحبان اصلی ، و توجیهی برای حضور قدرت های خارجی به مثابه آنچه در بالکان روی داد، می باشد. ضرورت نگاه واقع بینانه ، و بررسی نیات واقعی بازیگران اصلی در این نقطه حساس بیش از هر زمان دیگری کاملا احساس می شود ، فی الواقع وقوع حوادث ناگوار به عنوان کانون درگیری در این نقطه ،بیانگر پیشامدهای با ابعاد وسیعتر می باشد. و دلایل آن نیز ما را از پیشگویی پیامبرگونه بی نیاز می کند در مقاله که قبلاً نوشته شده است ، اهداف و نیات حزب دموکرات کردستان بر اساس ادعای آنها در آذربایجان غربی در معرض عموم قرار گرفت. البته در این حوزه ما بسیار ضعیف عمل کرده و می کنیم . ضعف تئوریکی در تحلیل وقایع آذربایجان غربی ، راه را برای فرصت طلبان و ماجرا جویان و بدتر از آن تئوری پردازان وابسته به غرب باز گذاشته است و به همین جهت آنها از حوزه نظر به مرحله عمل گام گذاشته اند و با جا انداختن « آذربایجان غربی رنگین کمان اقوام » اقدامات مقدس مآبانه خود را در اذهان بسیاری کاشته اند. وحالا در نقشه های رسمی خود عملا این استان را کردنشین معرفی می کنند.
. بی شک ملت کرد نیز همانند سایر ملت ها دارای حقوقی انسانی و سیاسی است و از این جهت ملامتی بر آن مترتب نیست.اما سیر تاریخی مبارزه کردها به طور کلی به سمت نظام میلیتاریستی بوده و دوچار نوعی سکتاریسم سیاسی است .حتی دمکراتیک ترین سازمان سیاسی کردها نیز به تجویز ترور ، به مثابه نوعی حرکت کارآمد و و شیوه ای، برای دستاورد سیاسی احقاق حق، برای خود اثبات می سازد . حزب دموکرات کردستان نمونه مشخص و معین جهت درک ماهیت مبارزه آنها و نیز نوع نگاه از دریچه سیاست را بیان می کند .این حزب در دوره پیشه وری و همزمان با آن توسط قاضی محمد تشکیل شد گرچه خود وی در ابتدا عضو کومله بود( نیازمند منبع). اما درک سیاسی وی در مجموع از شرایط منطقه عاقلاتر بود .تشکیل حزب دموکرات کردستان توسط وی مبتنی بر یک نتیجه تاریخی از مبارزه کردها بود و قاضی محمد سعی داشت این مبارزه به بطن توده مردم کرد ببرد . گرچه شرایط اجتماعی کردستان و عدم وجود طبقه متوسط در آن کار وی را با دشواری همراه ساخت اما در مجموع تاثیر این حرکت بیشتر از سازمان های کوچک و مخفی و تروریستی بود . گرچه قاضی محمد آن تفکرات بیمارگونه کردستان بزرگ را برجسته نساخت و سعی داشت مشکلات و ادعاهای کردها بر بخشی از آذربایجان را از طریق گفتگو حل کند با این حال در همان زمان نیز برخی از اعضای این حزب در تجهیز کرد ها برای به تصرف در آوردن اورمیه نقش اساسی داشتند . در همان دوره بیش از ده هزار نیروی مسلح کرد ارومیه را محاصره کردند و خواستار واگذاری این شهر به کردستان بودند آنان همچنین ادعای ارضی بر مناطق خوی ، سلماس و میاندوآب را داشتند خشونت آنها باعث شد روابط حکومت ملی آذربایجان با کردستان به سردی گراید اما قاضی محمد که می دانست بدون آذربایجان حکومت وی دو روز نیز دوام نمی آورد. این ادعا را کنار گذاشت، در اصل ارزیابی وی از این فزون خواهی مقرون به حقیقت بود. زیرا سقوط حکومت پیشه وری پایان حکومت قاضی محمد بود و دولت مرکزی زود بساط دولت محمد را برچید و خود وی نیز اعدام شد .
با مرگ قاضی محمد وضعیت سیاسی حزب در حد فروپاشی قرار گرفت اما دو سال بعد سازمان فعالیت خود را دوباره از سر گرفت در دوره مصدق و دوره کوتاه فضای باز سیاسی ، عبدالرحمن قاسملو به همراه احمد توفیق و قادر شریف حزب را وارد جریان سیاسی کردند اما سقوط مصدق و فضای خفقان باعث شد در ۱۹۶۷ اکثر اعضای آن دستگیر شوند و باقی مانده حزب به مشی مسلحانه روی آوردند و ناچارا مرکزیت حزب به عراق منتقل شد . عبدالرحمن قاسملو فارغالتحصیل دکترای اقتصاد از دانشگاه پراگ بود قاسملو در ۱۹۶۲ کتاب معروف خود را به نام ” کرد و کردستان” در خارج از کشور و به زبان چک نوشت .این کتاب بعدها به زبان فارسی ترجمه و در اختیار عموم قرار گرفت و خود وی نیز در ۱۳۵۰ دبیرکلی حزب را به عهده گرفت قاسملو بعد از انقلاب عضو مجلس خبرگان بود و در حوادث ۳۱ خرداد ۵۸ در سولدوز و قتل عام ترکان آذربایجان آمر و مسبب اصلی بود .گرچه قاسملو به انحای مختلف و حتی امام جمعه مهاباد سعی نمودند این حوادث را به اشراف و خان های طرفدار سلطنت ربط دهند اما حضور بیست هزار پیشمرگه مسلح حزب آنهم در منطقه ترک نشین سولدوز حکایتی گویا از عملکرد حزب وی است . اما برای فهم عملکرد حزب دموکرات کردستان در سولدوز و آذربایجان غربی رجوع به کتاب های قاسملو کافی است تا ما را به این نقطه اساسی برساند که اهداف حزب و تفکر قاسملو در حوزه عمل دارای چه شاخصه های بود .
در واقع توسعه طلبی و ادعای ارضی کردها در طول سده گذشته این گمانه را تبدیل به یقین نموده است که همسایه بغلی فقط قانون زور را به عنوان تنها شیوه زندگی و مشارکت منطقه ای پذیرفته است اما موضوع تنها بسط قانون بقا نیست . گرچه مارکسیسم در تبیین وضعیت طبقات ، داروینیسم اجتماعی را به عنوان اصل تضاد برای بقا تجویز نموده است و به طبع قاسملو نیز این اصل را برای بهروزی آینده کرد به تزخود می افزاید با این حال تاثیر سیاست منطقه ای قدرت های بزرگ و کشورهای همسایه و نیز راهبرد ژئو پلیتکی برای آینده کردستان نیز مد نظر خود قرار می دهد. واقعیت ان است که در این «نقشه راه »کردها می خواهند در نظم نوین امریکایی فعال مایشا باشند و حتی ایده های انها از حد تشکیل یک دولت مستقل نیز فراتر می رود .یک نگاه به نقشه ترسیمی و موقعیت آتی مورد ادعای انها به خوبی بیانگر راهبرد انها است . در حقیقت کردها به دلیل محصور در خشکی کاریکاتوری از ایده پطر کبیر را به نمایش می گذارند . لذا نقشه کردستان بزرگ را تا لب دریای مدیترانه گسترش می دهند .
قاسملو با ذهنیت و بینشی که محصول فلسفه مارکسیستی است ،در همان ابتدای کتاب مدعی است که نگاه به تاریِخ باید نگاه عینیتی یا ابژکتیو و بی طرفانه باشد یعنی درکی درست و یا انگونه که اتفاق افتاده است به عبارتی عدم تحریف تاریخ که نتایج حاصل از ان در مجرای صحیح تحلیل و منتج به هدف غایی شود . به عقیده وی نگاه علمی به تاریخ با انچه که فرد مورخ طرفدار حزب باشد مباینتی ایجاد نمی کند ( چهل سال مبارزه در راه آزادی ، قاسملو ، ۱۳۹۲ ، ص۱۷). نا گفته پیداست که چنین روش و متدی به کجا خواهد انجامید .زیرا در همان سطر نخستین با مشوش کردن وقایع دوران شاه اسماعیل و جنگ چالدران ادعاهای ارضی کردها را حمل بر واقعیت های تاریخی می کند. حتی بر این واقعیت عریان نیز چشم می پوشد که چالدران یک اسم و مکان ترکی است نه کردی .نگاهی کوتاه و گذرا به کتب تاریخی حتی سفرنامه های سیاحان،نشان می دهد که اورومیه و خوی و شهرهای اطراف ان به مرکز ترکستان مشهور بوده و اساسا محل اتراق قبایل سلجوقی بود ( سفرنامه اولیا چلبی ، ص ۲۹۹، شهریاران گمنام ص ۱۸۴، حبیب السیر ۱۱۹….) این مناطق نقطه تلاقی ترک ها با حاکمیت بیزانس بود که سر انجام توسط سردار بزرگ ترک الپ ارسلان بیزانسیان مغلوب شدند .در اینجا قصد بازگویی روایت تاریخی را ندارم اما به طور یقین انچه قاسملو در دیباچه کتاب خود می اورد یک دروغ بزرگ تاریخی است که منظره ان برای تاریخ دانان و تاریخ نویسان مضحک می نماید. انگاه قاسملو کردستان ایران را تحدید حدود و سند منگوله دار صادر می کند این حدود از مرز نخجوان شروع شده و تمامی آذربایجان غربی را در بر می گیرد ، با این حال ایشان سرکی به مرزهای شوروی سابق و آذربایجان کنونی می کشد و کلبجر و لاچین را نیز جزو مناطق کرد نشین معرفی می کند ، اما هدف وی در افتادن با رئیس بزرگ و پدر خوانده نیست ولی چون در حال بازگویی تاریخ است لذا افق دید خود را به دورترها می دوزد.وسر انجام در نقطه جنوب لرستان را نیز ضمیمه خاک خود می کند .
نقشه ترسیمی قاسملو صرفا آیا استراتژی کشور شورها بود یا غرب نیز دنباله رو چنین سیاستی بود .پاسخ به این سوال دشوار است زیرا متغیرهای سیاسی هر آن می توانست چنین برنامه ای را به هم بزند در واقع عهد نامه سور وضعیت جغرافیایی سیاسی را در مرزهای عثمانی تعیین کرده بود اما سماجت ذاتی ترک ها نه تنها این عهدنامه را به هم زد بلکه تعهد جدیدی در لوزان و آنگاه مسکو و در نهایت قارص، ارزروم بر گرده قدرت های بزرگ گذاشت . قاسملو براین مسئله آگاهی داشت که مسئله در روی کاغذ سفید به راحتی قابل حل است ولی در عمل مستلزم شناخت موقعیت و تجویز وسیله به هر راه ممکن بود .وقتی سال ۱۳۵۷ فرا رسید کردها مصمم شدند بهترین فرصت برای تحمیل شرایط خود بر مرکز هست. به همین جهت به همان راهی رفتند که پیشوایشان می خواست با قوام بدان ره گام بگذارد : در مرداد ماه ۱۳۲۵ پیشوا قاضی محمد به همراه با چند تن از مسئولان و مقام های جمهوری کردستان به تهران سفر کرد و در نتیجه این سفر حکومت مرکزی و شخص قوام پذیرفتند که استان جدیدی به نام کردستان تشکیل شود که مرز ان از اتحاد شوروی تا کرمانشاه و سنندج ،و به عبارتی تا کامیاران ادامه پیدا کند ( چهل سال مبارزه در راه آزادی، قاسملو ص ۱۰۹) . البته در این نقشه کرمانشاه غایب است زیرا تشخیص قاضی و نتایج حاصل از معامله با مرکز و منافع انگلیسی ها فعلا ایجاب می کند که همکاری و همراهی بیش از هر چیزی ضروری است ( همان ص ۱۰۹) در اینجا شاهدیم که کردها نقشی عالی بازی می کنند اگر روسیه نیست انگلیس که هست و حکومت مرکزی هم جای خود دارد .اما ناکامی تاریخی دوباره گریبانگیر حزب دموکرات کردستان می شود ، این ناکامی را قاسملو تبدیل به یک ایده اومانیستی می کند و به خورد خواننده گان خود می دهد : حزب دموکرات کردستان از ابتدایی تاسیس بر مبنای انترناسیونالیسم بنا شده است ( همان ص۵۰ )
در اینجا درست است که روی سخن وی گورهک کومله است ولی بازگشت به ژن آریایی و مطالبات تاریخی سرزمینی، از آذربایجان را نمی توان به حساب انترناسیونالیسم گذاشت در اصل ماهیت این سخن چیزی جز کمونیسم اسلاو استالین نیست . اِغاز سال ۱۳۵۸ در حقیقت نقطه شروع رادیکالیسم انقلابی از سوی گروه ها و احزاب است .بیش از آنکه مجاهدین وارد فاز نظامی شوند حزب کردستان مقدمات فاز نظامی را شروع کرده بود در اینجا قصد ندارم گروه یا حزب خاصی را معرف و مسبب این وضعیت بدانم زیرا نتایج حاصل از یک قهر مردمی به طور معمول به چنین مسیری کشیده می شود با اینحال تجربه و درک کلیت، و موقعیت مسئله شاخصه یک حزب یا سیاستمدار انقلابی است . اینکه حاکمیت مرکزی قصد گوش دادن به مطالبات اقوام نبود موضوع مستقل و قابل طرحی است زیرا هنوز نیز این خواسته نتوانسته است تحرکی به اصول شهروندی و قومی دهد
سلسله حوادثی که در این برهه خاص اتفاق افتاد محتاج نگرشی جدی است. زیرا نشان می دهد چگونه فعالیت و عملکردها تمامی امکانات برای به دست آوردن حقوق اقوام را بر باد داد . گرچه تمامی دلایل را نمی توان به عملکرد گروه های کرد نسبت داد اما عملکرد احزاب کومله و دموکرات در شهرهای آذربایجان غربی برای رسیدن به هدف خود به خودی خود و با توجه به دینامیسم های موجود در یک انقلاب عرصه را برای انقلابیون تنگ نمود . کار به جای کشید که حزب دموکرات کردستان اعضای دولت موقت را به همراهی با امپریالیسم متهم می کردند و بنی صدر را فردی لیبرال که به هیچ وجه برای ریاست جمهوری مناسب نیست دانستند .در اینجا قصد ما دفاع از عملکرد دولت موقت و یا بنی صدر نیست بلکه تفکرات رادیکالی است که زود حاکم بر فضای انقلاب شد و باعث انسداد سیاسی شد . این احزاب که فعلا اپوزوسیون انقلاب اسلامی هستند طرف مقابل را به تند روی متهم کنند .ولی یک واقعیت مسلم است حمله احزاب چپ به دولت موقت روزنه امید را برای خود آنان بست و زمینه را برای برخورد قهری فراهم ساخت .
اعلامیه حزب دموکرات کردستان در تاریخ ۵۸/۲/۱ نوعی فرار به جلو بود در این اعلامیه انها ملا حسنی را عامل تفرقه بین دو برادر کرد و ترک و عنصری ارتجاعی معرفی می کنند . بعدها حزب برای پرده پوشانی بر جنایات خود در نقده و اطراف ان کشتار قارنا را به حسنی و نیروی وی نسبت داد . ایشان نیز با صراحت خاصی که مخصوص به خود گفت ؛ من اینکار را نکردم ان روز من حتی در منطقه نبودم اگر کرده بودم به صراحت می گفتم این عمل را انجام داده ام ( مصاحبه با کیهان ۱۳۵۸/۱۰/۲۵)حزب با رویکردی طلب کارانه به آن دسته از نیروهای که باعث جلوگیری از تصفیه نژادی در سولدوز شدند دشمن ملت ها معرفی می کند . جالب است که قاسملو در کتاب دیگرش کشتار و چپاولگری سیمتکو را به حساب خواسته های تاریخی قوم خود تحلیل می کند، و حرکت وی را بازگشت دوباره اورمیه و اطراف آن به کردها و آزادی ملت خود ارزیابی می کند و فقط به خاطر کشتن مارشیمون وی را ملامت می کند( کرد و کردستان ( ملتی پژمرده ، سرزمین پاره پاره )، سال چاپ ۱۳۹۳، اربیل ص ۳۴) . این بدین معناست شعارهای حزب دموکرات کردستان برای قاسملو و بنیانگذاران آن صرفه پاشیدن دانه برای دامی بزرگ است . وقتی اوضاع در سولدوز تا حدی به حالت خود بازگشت قاسملو در مصاحبه با روزنامه اطلاعات سعی نمود اولا دلیل آرامش را حرکت معتدلانه حزب خود معرفی کند و ثانیا با راپورت اخبار غلط، ذهنیت دولت موقت را نسبت به مدافعان سولدوز مغشوش و بدبین کند و تقریبا نیز در این کار موفق شد زیرا اعلامیه وزیر کشور وقت به تاریخ ۵۸/۲/۲، احمد صدر جوادی بدون محکوم کردن عمل تجاوزکارانه حزب هردو طرف دعوا را به ترک برادر کشی توصیه نمود. در حقیقت نطفه ماجرای سولدوز در طرح خودمختاری حزب دموکرات کردستان نهفته است (۵۷/۱۲/۱۶) و اولین ماده این طرح همان نقشه ترسیمی است که قاسملو در کتاب خود عنوان نموده است . اما حزب تا به امروز نیز از پذیرش اخلاقی این قتل عام طفره می رود(۵۸/۱/۳۱).
بین سالهای ۵۸ و ۵۹ حوادث و مسائلی پیش آمد که زمینه را برای برخورد قهر آمیز فراهم ساخت .در ۴ آذر ۱۳۵۸ احزاب کرد طرح فدرالی چهار استان که آذربایجان غربی نیز شامل می شد ارائه دادند .مسلما چنین خواسته ای را نه مردم اذربایجان می توانستند قبول کنند و نه دولت مرکزی .در حاشیه انتخابات نمایندگی کردها چند درجه دار ارتش را در خوی به قتل رساندند به زودی آنها ناآرامی را به تمامی شهرها تسری دادند بوکان ، سقز و میاندوآب، سنندج صحنه ناآرامی ها و خشونت ها بود . قاسملو دولت را به دفاع از ترکان متهم می ساخت این در حالی بود که آذربایجان را خودشان به صحنه ترور و ناآرامی سوق داده بودند ، علی رغم توافق احزاب کرد با آیه الله طالقانی و قبول بسیاری از شروط توسط دولت مرکزی به خواسته کردها ، حزب با تصور اینکه حاکمیت مرکزی فرو خواهد پاشید خط ناآرامی و تسلط بر امور چهار استان مورد ادعا را به سرعت پیش برد شروع جنگ عراق و ایران مسلما در این مورد بی تاثیر نبود . به زودی حزب دوچار انشعاب شد و افراد سابقه دار آن همچون بلوریان ، سیف ، دختر قاضی محمد … از آن خارج شدند . به نظر می رسد دلیل این انشعاب استراتژی غلط قاسملو و برخی توافقات پشت پرده وی با دولت عراق بود زیرا در مصاحبه خبرنگار بی بی سی در مرداد۱۳۵۹ در پرسش سوال وی مبنی بر روابط با دولت عراق قاسملو گفت: روابط ما با دولت عراق مشخص است ما الان علیه دشمن مشترک می جنگیم( جلایی پور ، کردستان تداوم بحران ، ص۱۳۲)