گادتب: در فضای مجازی، فیلمی از دکتر براهنی دیدم که ایشان زبان فارسی را برتر از زبان مادری خود عنوان میکند. در عین حال عشق و حمایت خود از زبان مادری اش را نیز بیان می دارد. این نوشته نگاهی است کوتاه و متفاوت به این اندیشه براهنی.
تجربه زیست فرهنگی مردمان تورک در ایران را میتوان نسل بندی کرد. براهنی از آن دسته از نخبگانی است که قدرت تفکر و اندیشه سرزمینی داشت. اما انباشت فرهنگی ذهن و زبانش در جامعه اجازه نیافت تا صورت رسمی پیدا نماید. وی تحت سیطره ستم فرهنگی حاکم بود و بقول خودش مجبورش کردند که زبانش را قورت بدهد.
لیکن ایشان نسلی از آذربایجانی هاست که ناگزیر در تحت لوای فرهنگ حاکم قلمفرسایی کرد و رفته رفته در همین فرهنگ مسلط مرکز(فارسی) هم مستحیل شد. اما بقول لوی استراوس (مردم شناس فرهنگی) انسان حامل ناخودآگاه جمعی و فرهنگی(نظام عمیق ذهنی) نیز هست و در تقابل دوگانه فرهنگ(محکوم) و سیاست(حاکم)، فرهنگِ محکوم در هر موقعیتی که فرصت بروز پیدا میکند خودش را نشان میدهد.(سیر تغییر و تحول اجتماعی فرهنگی جامعه). براهنی هم از این قاعده مستثنی نبود.
بعنوان مثال در دوره دانشجویی تعدادی از اساتید جامعه شناسی ما با تلاش دانشجویان فعال فرهنگی تورک در اندیشه خود درباره مسائل فرهنگی ایران بازاندیشی نمودند و برخی از مقالات خود را به زبان تورکی هم نوشتند.
و اما نکته اساسی در باب براهنی:
آنچه که براهنی را مغرور به مقایسه قدرت زبان فارسی با زبان تورکی می نماید این است که ایشان توهّم آشنایی با زبان ترکی را دارد همچون همه آذربايجاني های ایران!
این توهم را اکثریت مطلق ما آذربایجانیها که در مقابل عظمت اندیشه براهنی قطرهای در برابر دریا هم نیستیم نیز داریم.
ما تورک هستیم ولی با وسعت زبان ترکی آشنایی قلیلی داریم و حداکثر چند کلمه اصیل تورکی را یاد گرفتهایم. زیرا که ما حتی تجربه یک ساعت آموزش به زبان مادری هم نداریم.
در دنیای مدرن قدرت بازآفرینی و زندگانی یک زبان به آموزش رسمی آن وابستگی بی برو برگردی دارد. براهنی از آخرین بازمانده های نسل استحاله شده آذربايجاني هاست که با ناخودآگاه فرهنگ تورکی خود که حاصل جهانِ زیست فرهنگ تورکی است، زبان فارسی را غنا بخشیدند.
سیر از الحاق تا رهایی از فرهنگ مسلط این نسل را میتوان از کسروی آغاز کرد تا به ایرج میرزا، پروین اعتصامی، معروفی، طباطبایی، باغچهبان، خوئی و تا بهرنگی و ساعدی و براهنی … رسید.