گادتب: قدرت های استعمارگر گاها برای استمرار سیاست های استعمار ی علیه ملت های مستعمره خویش، از استراتژی های استعمارگری همانند تعریف هویت مجعول برای یک ملت و یکسان سازی فرهنگی و تقسیم موطن تاریخی یک ملت به چند بخش مختلف بهره می جویند ،این سیاست ها پیاده و اجرا می گردد تا حق داشتن هویت معین و حقیقی یک ملت را انکار و توجیه کند.رفتار ملل در بند در مقابل این فرآیند نیز متفاوت است،برخی به راحتی یوغ استعمار را بر گردنشان پذیرا هستند و برخی نیز در مقابل این فرایندها ایستادگی کرده و تن به استحاله نمی دهند.
مولداوی کشوری است واقع در شمال شرقی رومانی ،مرزهای مولداوی با رومانی در راستای رودهای پروت و دانوب کشیده شدهاست. و زبان مردم مولداوی در اصل همان زبان کشور رومانی است واز نظر اتنیکی نیز مولداوی ها،رومانیایی بحساب می آیند.این کشور سالهای متمادی تحت سیطره روسیه تزاری و بعدها اتحاد جماهیر شوری بوده است.
سیاست حاکمیت شوروی در مواجه با این ملت ها که با جوامع کشور های همسایه خود دارای مشترکات فرهنگی بودند همواره معطوف به دور کردن آنها از هویت حقیقی خود و ایجاد هویت مجعول با استفاده از فرآیند آسیمیلاسیون بود.
حاکمیت شوروی برای قطع ارتباط بین مولداوی ها و کشور همسایه هم زبان آنها رومانی هویت و زبان متفاوتی(هویت و زبان مولداوی) برای آنها تعریف کرد و در راستای همین سیاست زبان و هویت ملی رومانیایی را منسوخ کرد .اما پس از استقلال مولداوی و همچنین به دنبال مطالبه ی عمومی، زبان کشور مولداوی به زبان رومانیایی تغییر یافت و هویت حقیقی خود را بازیافت.
تاریخ سیاسی آذربایجان تشابه های زیادی به مولداوی دارد.
در اوایل قرن نوزدهم ،روسیه و پادشاهی قاجار بر سر کنترل قفقاز بارها جنگیدند و بعد از اولین شکست قرارداد گلستان در ۱۸۱۳ منعقد شد که طی این قرارداد بخش بزرگی از قفقاز به روسیه واگذار گردید مجددا در رویارویی دیگر و شکست دوباره معاهده ترکمنچای امضا شد و مابقی قفقاز نیز واگذار گردید.رود آراز به عنوان مرز تعیین گردیدو در نتیجه آذربایجان تحت دو حاکمیت درآمد.با دو شقه شدن آذربایجان ،آذربایجانی ها آرزو و اشتیاق زیادی برای وحدت و الحاق دوباره به یکدیگر داشتند.این حسرت در داستان ها ،شعر ها،بایاتی ها و ترانه های مردمی انعکاس یافت و این معاهده ها بعنوان سمبل جدایی مردم شناخته شد و احساسات نسبت به آن شاخصی از هویت ملی آذربایجانی ها گردید.
وجود این مسئله که آذربایجانی ها هنوز تعلق فرهنگی را به پاره جدا شده خود را در خاطر دارند، نگرانی رژیم روسیه را تشدید می کرد و با روی کار آمدن رژیم پهلوی در ایران که طرفدار سیاست تاکید بر خصوصیات و ترکیب فارسی ایران داشت،سرکوب های فرهنگی در دو سوی آراز علیه آذربایجانی ها افزون شد. هر دو حاکمیت با دستکاری در مستندات تاریخی سعی در انکار و تحریف هویت معین آذربایجان داشتند.آنان تمام ضرب و زور خود را بکار گرفتند تا نشان دهند آذربایجانی های دو سوی آراز از یک ملت نیستند.اما با اعمال این اقدامات به نتایج معکوسی دست یافتند هر چه میزان سرکوب و فشار علیه آذربایجانی ها از سوی رژیم های حاکم افزایش می یافت آذربایجانی ها بیشتر در پی جست و جوی هویت حقیقی خود بر می آمدند.
تعاملات و پیوند های فرهنگی مابین مرز شمال و جنوب بقوه خود باقی ماند.شعر ها و ترانه هایی که اشاره جدایی دو سوی آراز بود همواره بعنوان سمبل در بین ملت آذربایجان زمزمه می شد.
با تضعیف اتحاد جماهیر شوروی قسمتی از آذربایجان توانست از این فرصت تاریخی استفاده کرده و از اتحاد جماهیر شوروی اعلام استقلال کند و از چنگال استعمار آزاد گردد و در پی یافتن هویت اصیل خویش برآمد.اما این پایان حسرت چندین ساله نبود،در پی این فرصت آنان در تلاش برای دیدار برادران در این سوی مرزها بودند.
در اوایل دسامبر ۱۹۸۹ ساکنین شهر و روستا ها در مرز نخجوان در دو سوی آراز تجمع کردند و با روشن کردن آتش و سر دادن شعار “وحدت آذربایجان”در تلاش برای ارتباط با برادران و خواهران خود بودند،در تاریخ ۳۱ دسامبر (بعد از دو سال در مجلس جمهوری آذربایجان روز همبستگی آذربایجانی ها نام گزاری گردید)شکل تجمعات تغییر پیدا کرد مردم چندین ایستگاه مرزی را تخریب کردند و سیم خاردار های مرزی را کنار زده و خود در آن زمستان سرد به آب آراز زده تا آغوش گرم برادرانشان را حس کنند آن روز حسرت چندین ساله جدایی را پایان دادند.و اعتراض به سیاست های استعماری را به نمایش گذاشتند.
۳۱دسامبر برای همه ی آذربایجانی ها از اهمیت ویژه تاریخی برخوردار است،با وجود تلاش های دشمنان آذربایجان برای ایجاد جدایی بین یک ملت،آذربایجانی ها نشان دادند که هیچ قدرتی نمیتواند ملت و وطن آنان را از هم دیگر جدا کند.