سه‌شنبه , ژانویه 7 2025
azfa
تازه ها

داود شیری: سرطانی بنام نمک

گادتب: سوت ممتد و بیکباره دستگاه ضربان قلب، خبر از حادثه ای دلخراش میداد.

پرستاری که در اطاق حاضر بود و سرم مریضی دیگر را کنترل میکرد با شنیدن صدای دستگاه مریض تخت روبرویی،ه سراسیمه دگمه زنگ هشدار ایستگاه پرستاری را فشار داد و بلافاصله و در کسری از ثانیه خودش را بالای سر مریضی رو به موت رساند.

سیمهایی را که از دستگاه به مریض وصل میشدند را چک کرد البته طوری که مطمئن بود خط ممتد و همزمان با صدای دستگاه همینروزها بالاخره شنیده میشد….

با اینکه دکتر تاکیدا از پرستارها خواسته بود داخل اطاق بیغیر از تیم پزشکی کسی دیگر حضور نداشته باشد اما مادر پسرک بیچاره با حالتی رنگ و رو پریده و مستاصل که یک چشمش به عزیز دردانه اش بود و چشمی دیگر به پزشک داشت در پایین پای تخت برزمین نشسته بود.

پزشک جوان چندین بار با دستگاه الکتروشوک به تن بیجان پسرک شوک وارد کرد و با اینکه هربار بعد از انجام عملیات احیا با صدایی خسته به پرستار مرد متصدی دستگاه میگفت که میزان شوک الکتریکی را زیاد کند، بلکه انقباض عضلات قلب پسرک رفع شود و  دوباره به طپش بیفتد  اما، انگار او هم مثل بقیه اعضا تیم پزشکی داخل اطاق و شاید مطمئنتر از بقیه میدانست که عمر مریض بسر آمده و کاری از آنها بر نمیآید با اینحال کار خود را میکرد و وظیفه پزشکیش به او نهیب میزد به تلاشش ادامه دهد…

حالا دیگر پدر پسرک هم داخل اطاق بود و نظاره گر تلاش تیم پزشکی.

با چشمان خیسش دید که دکتر یکبار دیگر گوشی پزشکی را بر سینه فرزندش گذاشت، چند جای سینه او را معاینه کرد و با نا امیدی سری تکان داد .

کلمه ای تخصصی بر زبانش جاری شد و متعاقب آن پرستارها ابتدا  الکترو شوک و سپس کابلهای دستگاه ضربان قلب را از بدن پسرک نگونبخت جدا کردند.

پرستاری هم در آخر کار ملحفه  را روی صورت پسرک کشید و…تمام…

زن که الان و بعد از آمدن همسرش داخل اطاق (که بوسیله تلفن اورا  از وضع بغرنج فرزندشان آگاه کرده بود و از سر کار به بیمارستان کشانده بود) روی صندلی نشسته بود با دیدن وضع پسرش بیکباره خودش را روی جسم بیجان فرزندش انداخت ،فریادی کشید و از هوش رفت…

چشمانش را که باز کرد نخست چیزی نفهمید اما وقتی جریان لحظات قبل بیادش افتاد و فهمید که فرزندش  ازدنیا رفته و او را با تمامی غم و غصه هایش تنها گذاشته، با دستپاچگی از روی تخت بلند شد و قبل از اینکه پرستار حاظر در اطاق بتواند کاری بکند از تخت پایین آمد ،از سالن ردشدو

وارد اطاق فرزندش که اطاق روبرویی  بود گردید . پسرک الان دیگر در اطاق نبود و جنازه به سردخانه بیمارستان منتقل گردیده بود.

صدای مردش را شنید که با تحکم با پزشک حرف میزد..

چرا نتوانستید کاری برایش بکنید؟

منکه گفته بودم مشکل پول ندارم و تمام مخارج بیمارستان پرداخت خواهد شد،

مرد هی حرف میزد و راه میرفت.

داد میزد و از بیمارستان شاکی بود

طلبکارانه و عصبانی و فریاد گونه میگفت که کل نفرات بیمارستان را پای میز محاکمه خواهد کشانید.

حرف زد و حرف زد و تهدید کرد.

پزشک جوان با اینکه احوال مرد را درک میکرد  و میدانست که در چه وضعیتی است اما دیگر صبرش لبریز شد و با لحنی سرزنشبار حرف مرد را بیکباره قطع کرد و گفت ما اینروزهارا میدیدیم ..

گفتیم که چه خواهد شد اما شماها گوش شنوایی نداشتید…

با ادای این جملات ناخودآگاه پزشک جوان دستش را روی صورتش کشید ،توگویی بدینگونه خواست دردسوزش سیلی نواخته شده برروی سروصورتش را کاهش دهد

اما از آنور نگاههای پرسشگر زن بود که خیمه ای سنگین بر چهره همسرش  که او نیز اتفاقا و بیکباره پس از حرفهای دکتر بر چهره پزشک چشمانش را ریز کرده بود الم نمود..،

پزشک جوان بدون توجه به تعجب آندو ادامه داد : اما جواب شما در برابر آنهمه ادله علمی و جلو چشم معترضان زیست محیطی و فعالان مدنی ،فقط بقول خودتان و همکارانتان” مشت آهنین “بود.

بفرمایید اینهم نتیجه اش.!

مرد که تازه یادش افتاده بود پزشک جوان همان پسرک دانشجویی هست که سالها قبل و بخاطر اعتراضات خیابانی خشک شدن دریاچه اورمیه دستگیر شده بود و اتفاقا خودش او را در اطاق بازجویی با سیلی مورد لطف قرار داده بود سر جایش خشکش زد.

“مردم فریاد حق خواهانه سر دادند، از محیط زیستشان حتی طبق قانون اساسی کشور دفاع نمودند اما در عوض جوابشان یا باطوم بود بر تن و بدنشان یا پرونده بود و حبس “

دکتر حرف میزد و مرد نادمانه سربزیر داشت و زن اما میان  ایندو هاج وواج مانده بود.

” مثل اینکه بشما  القا  شده بود سرطان برخواسته از بتن نمکزار دریاچه، فرق قائل خواهد شد میان شما و مردم عادی!؟

چقدر زجه زدیم، ملتمسانه خواهش کردیم، که دریاچه را تا نفسش بشماره نیفتاده است نجات دهید اما جوابتان همان بود که میگفتید ‘مشت آهنین’. “

” ما بجهنم، بحرف سازمانهای محیط زیستی دنیا هم وقعی نگذاشتید ،خودتان کاری نکردید اما نگذاشتید دیگران هم کاری بکنند.. بودجه فرستادند اما چونان سوزنی در انبار کاه بین اینهمه کثافت کاریهایتان گم وگور شد….

آخرش چه شد؟”

و با دست به تخت خالی اشاره کرد و ادامه داد:” گفتیم ،فریاد زدیم که سرطان ناشی از نمکزار دریاچه، دهشت بارتر  از بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی عمل خواهد کرد. اما خودتان را به نشنیدن زدید

گفتیم این بلای خانمانسوز اگر بموقع چاره ای برایش نشود بدبختیش یقه همه را خواهد گرفت . گفتیم آنموقع سرطان فرقی بین کوچیک وبزرگ. مردو زن. پیروجوان . فقیر وغنی. نخواهد گذاشت

دوباره امتحان کنید

مکرون می‌گوید برنامه هسته‌ای ایران به نقطه بی‌بازگشت نزدیک می‌شود

گادتب: رئیس‌جمهور فرانسه روز دوشنبه گفت که برنامه هسته‌ای ایران به «نقطه بی‌بازگشت» نزدیک شده …

سازمان ملل متحد: تنها در سال ۲۰۲۲ بیش از ۱۲۰۰ کودک به عنوان جنگجو در لیست حزب کارگران کردستان (پ‌.ک‌.ک) و گروه‌های وابسته به آن قرار گرفته‌اند

‏گادتب: سازمان ملل متحد فاش کرد که تنها در سال ۲۰۲۲ بیش از ۱۲۰۰ کودک …