گادتب: به گزارش مرکز خبر گادتب، ” کشمکش ترک و فارس” در اراضی ممالک محروسه تاريخي طولاني دارد. در تاريخ مدرن دور اخير عود اين کشمکش مصادف است با سوء استفادهي دو دولت استعمارگر و توسعهطلب روسيه و انگلستان از اين کشمکش تاريخي و جانبداري و اتحاد آنها با عنصر قومي فارس بر عليه عنصر ملت ترک در ايران از اواخر قرن هيجده ميلادي و در طول حيات دولت ترکي آزربايجاني قاجاريه.
دورهي قاجار را به اعتباري ميتوان داستان جدال دو عنصر قومي تورک و فارس براي حاکميت بر دولت ممالک محروسه ناميد. اين مجادله با سه حرکت پيدرپي سرنوشتساز با مديريت انگليسي –فارسي (انقلاب مشروطيت- ١٢٨٥، چهارده سال بعد کودتاي رضاخان- ١٢٩٩، و ينج سال بعد پايان دادن به سلسلهي قاجاري و تاسيس سلسلهي پهلوي- ١٣٠٤)، به نفع عنصر قومي فارس و به ضرر عنصر قومي ترک پايان يافت.
ابعاد گوناگون کشمکش تاريخي تورک –فارس در منابع دورهي قاجاري به نامهاي گوناگوني ذکر و ثبت شده است:
-در بعد ملي به شکل ضديت و “خصومت تورک و فارس-تاجيک”،
-در بعد جغرافيائي به شکل “رقابت آزربايجان و عراق” (آزربايجان: کل منطقهي ملي تورکنشين در شمال غرب ايران و يا تورکائلي، عراق: منطقهي ملي فارسنشين و يا فارسستان امروزي)؛
-در بعد سياسي به شکل “رقابت تهران و تبريز”، دو دارالسلطنهي همزمان دولت قاجاري (تهران شاهنشين، تبريز وليعهدنشين)،
-در بعد ادبيات نفرت به شکل “فارس سگ و تورک خر”، …..
با تاسيس دولت تورکي آزربايجاني قاجاري و با تحريکات و دسيسههاي دولت انگلستان، کشمکش تاريخي تورک و فارس بار ديگر به دربار سرايت کرد و منجر به تشکيل دو دستهي تورک و فارس در ميان رجال درباري، بروکراتها و تکنوکراتهاي عاليرتبه شد: دستهي فارس به شدت طرفدار انگلستان و برخوردار از حمايت انگلستان و روحانيت شيعهي امامي فارس بود، و دستهي تورک به همان شدت مخالف انگلستان و مخالف روحانيت شيعهي امامي فارس.
در طول عمر دولت قاجاري، تفوق در دربار به طور متناوب بين رجال فارس و تورک دست به دست گشت. به دورهي آغا محمدخان تورکگرا، تفوق با رجال تورک به رهبري خود وي بود. اين تفوق در دورهي فتحعليشاه ضد تورک با رجال فارس؛ در دورهي محمدشاه تورکگرا با رجال تورک، و در دورهي ناصرالدين شاه با رجال فارس بود. پس از مظفرالدين شاه و در دورهي مشروطيت، عليرغم وجود دو پادشاه تورک که در ضمن شخصيتهايي تورکگرا بودند، دربار و کلا دولت قاجاري کاملا تحت کنترل رجال فارس و فارسمحور که همه در عين حال هوادار انگليس و محبوب آن دولت بودند در آمد.
محمود محمود نويسندهي ترک، در بخشي از کتاب خود بنام “تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم ميلادي” به اختلافات ترک و فارس، رجال تورک-آزربايجاني- تبريزي و رجال فارس-عراقي-تهراني در دورهي فتحعليشاه، محمدشاه و ناصرالدين شاه پرداخته است (محمود محمود متولد تبریز است. نام اصلی وي پيش از کودتاي ١٢٩٩ محمود پهلوی محقق بود. پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی خود خواست، وي مجبور شد آن نام خانوادگی را واگذار کند و پس از آن نام خودش (محمود) را به عنوان نام خانوادگی استفاده کرد. محمود محمود از فعالين صدر مشروطيت بود. بعدها از کارمندان عالی مقام وزارت پست و تلگراف، استاندار تهران و نمايندهي مجلس در دورهي ۱۵ شد. پرویز محمود، آهنگساز مشهور فرزند محمود محمود است. محمود محمود داراي تاليفات و ترجمهها و مقالات متعددي است. کتاب تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم در۸ جلد از مهمترين تأليفات اوست).
محمود محمود در فصل سيام کتاب خود (رجال درباري فارسيزبان و رجال آزربايجاني- سياست دولت انگليس نسبت به اين دو دسته رجال درباري ايران) که در زير نقل کردهام بيان ميکند که:
– رجال درباري فارس طرفدار سياستهاي انگليس و مدافع منافع اين دولت در ايران بودند
– عنصر قومي فارس جدا بر له انگليسها مشغول بکار بود،
– مردم فارس (در شيراز، در اصفهان، …) اشغال جنوب ايران توسط انگلستان را با خشنودي استقبال کرده بودند.
-مردم فارس مايل به کمک انگليس براي خلاص کردن خودشان از دست تورکها بودند.
– دولت انگليس حامي جدي عنصر قومي فارس در ايران و رجال درباري فارس بود
-دولت انگليس مخالف جدي رجال تورک و آزربايجاني بود،
– دولت انگليس فارسها را ايرانيهاي خالص (و در نتيجه تورکها را ايرانيهاي ناخالص) ميدانست و بدانها بسيار خوشبين بود
– دولت انگليس، سر وسرّي با رجال فارس داشت و با آنها همافق بود
-دولت انگليس مترصد فرصتي براي تشکيل يک دولت از فارسها در ايران بود.
-در دورهي فتحعليشاه قاجار تمام امور دولتي دست رجال فارس بود، همهي حکام ايالات و ولايات از فارسها انتخاب ميشد
-با مرگ فتحعليشاه و در دورهي محمدشاه، رشتهي امور در دولت تماما به دست تورکها و آزربايجانيان افتاد، حکام ايالات و ولاياتاز تورکها انتخاب و با نظاميان آزربايجاني تقويت ميشد
-محمدشاه و حاجي ميرزا آغاسي با خواستهاي رجال فارس و دولت انگلستان مخالفت مينمودند
-رجال، قشون و نظاميان تورک –آزربايجاني، در ميان مردم داراي قدرت و نفوذ بودند. آنها در جنگهاي يزد، کرمان، خراسان،… به فرماندهي عباس ميرزا از خود شجاعت و رشادت و فداکاري نشان داده جلو افتاده بودند.
– رجال فارس-عراقي جداً مخالف رجال تورک-آزربايجاني بودند
-مخالفت دو دستهي درباري فارس-عراقي و تورک-آزربايجاني، اختلاف فارس و تورک را ايجاد کرد
-مهد عليا مادر ناصرالدين شاه همسو با رجال درباري فارس و بر عليه رجال درباري تورک عمل ميکرد. او در همين راستا باعث قتل ميرزا تقيخان اميرکبير که شخصيتي تورکگرا بود شد.
-پس از مرگ ميرزا تقيخان اميرکبير تورکگرا، رجال فارس نفس راحتي کشيدند و دورهي دستهي تورک-آزربايجاني در دربار سپري شد
-بروز مشروطه، دوران رونق دوبارهي سياست انگليس و تسلط رجال فارس در دربار قاجار است…
محمود محمود در کتاب خود “اللهيار آصفالدوله” و “ميرزا آقاخان نوري” را دو تن از رهبران رجال فارس ضد تورک آن دوره و مادر ناصرالدين شاه “مهدعليا”ي تورک را همسو با آنها ميشمارد. از سوي ديگر وي “عباسميرزا نايبالسلطنه”، “محمدشاه قاجار”، “حاجيميرزا آقاسي” و “ميرزا تقيخان اميرکبير” را به صورت رهبران رجال تورک و ضد انگليس آن دوره تقديم ميکند. به واقع اين چهار شخصيت تاريخي تورک، به علاوهي “آغامحمدخان قاجار”، “مظفرالدين شاه” و “احمدشاه” را ميبايد جزء حاکمان و سياستمداران تورکگراي ايران در تاريخ مدرن اين کشور بشمار آورد.
نوشته مئهران باهارلي
آغاز نقل قول از کتاب “تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم ميلادي”:
“فصل سيام- رجال درباري فارسيزبان و رجال آزربايجاني- سياست دولت انگليس نسبت به اين دو دسته رجال درباري ايران- …..
در اواخر سلطنت فتحعليشاه، بواسطهي نفوذ عباسميرزا نايبالسلطنه، يک عده رجال آزربايجاني مصدر کار شدند و نايبالسلطنه نيز از آنها حمايت ميکرد. در مقابل اينها هم يک عده رجال درباري تهران وجود داشتند که آنها جداً مخالف رجال آزربايجاني بودند. رفته رفته اين مخالفت اهميت پيدا نمود و دودستگي بين رجال درباري ايران بوجود آمد. يکي را دستهي “رجال درباري تهراني” و ديگري را دستهي “رجال آزربايجاني” ناميدند. در نتيجهي همين دودستگي بود که اختلافات “تورک” و “فارس” پيدا شد.
در جزء عدهي آزربايجانيها آن کساني بودند که اول در اطراف عباسميرزا نايبالسلطنه بودند و پس از مرگ او دور محمدشاه را گرفتند و تا اوائل سلطنت ناصرالدينشاه هم اينها نفوذ داشتند. و پس از مرگ ميرزا تقيخان اميرکبير دورهي آنها سپري شد و ديگر چندان اسمي از آنها برده نميشود.
عمال دولت انگليس در اين مدت سرو سرّشان با دستهي درباري فارسيزبان بود و مخالف رجال آزربايجاني بودند. بر عکس با دستهي درباري تهراني يا بقول خودشان رجال فارسيزبان، همافق و نسبت به آنها هميشه خوشبين بودند و خيلي هم سعي داشتند که اگر بتوانند، دولتي از فارسزبانان در جنوب تشکيل بدهند (١)، تا به اين وسيله مقاصد آنها بهتر به نتيجه برسد و ادعا ميکردند که عنصر خالص، ايرانيهاي فارسيزبان هستند و اينها هستند که جداً بر له انگليسها مشغول کارند (٢)
اما رجال آزربايجاني و قشون آزربايجان، همراه عباسميرزا نايبالسلطنه در جنگهاي يزد، کرمان و خراسان فداکاريهاي زياد نموده و جلو افتاده بودند. شجاعت و رشادت آنها در اين جنگها به تمام ايرانيان معلوم شده بود و همهکس ميزان قدرت و نفوذ آنها را فهميده بود.
تا موقعي که فتحعليشاه زنده بود، تمام امور دولتي در دست رجال فارسيزبان بود. حتي حکام ولايات و ايالات نيز از آنها انتخاب ميشدند. ولي بعد از مرگ فتحعليشاه اين ترتيب بکلي تغيير کرد. رجال آزربايجاني همراه شاه جديد به تهران آمدند و دور شاه را گرفتند. از اين پس به همه جا حاکم تورکزبان مامور گرديد و همراه هر يک از آنها يک عده نظامي آزربايجاني اعزام شد که از حکام آزربايجاني حمايت کنند و طولي نکشيد که تمام رشتههاي امور دولتي بدست رجال تورکزبان افتاد که همهي آنها آزربايجاني بودند.
رالينسون در کتاب خود چنين مينويسد: هنگامي که ما به خليج فارس لشکر فرستاديم، در فارس و اصفهان هيچ نوع مخالفتي نسبت به قشون اعزامي ما نشان داده نشد. بلکه مردم خيلي خوشحال بودند که بوسيلهي اين قشون گريبان خودشان را از دست حکام تورکزبان خلاص خواهند نمود (٣).
از اشخاص معروفي که جزء دستهي فارسيزبان بودند يکي الليهارخان آصفالدوله است که باعث فتنهي خراسان شد و يکي هم ميرزا آقاخان نوري است که تا حال چندين بار از او اسم برده شده و اينک صدراعظم ايران شده بود و دستورهاي مهمي داشت که بايد به نفع دولت انگليس در اين مقام اجرا کند.
اينک بعد از قتل ميرزا تقيخان اميرکبير، رجال فارسيزبان ايران نفس راحتي کشيدند که مخالف بزرگ آنها از بين رفت و دنيا به کام آنها شد.
ميرزا آقاخان نوري حال در مسند صدارت ايران برقرار است و اينک مختصري از شرح حال او در اينجا ذکر ميشود. اسم اصلي او ميرزا نصراللهخان فرزند ميرزا اسدالله نوري است. ميرزاآقاخان در اواخر سلطنت فتحعليشاه وزير لشکر بوده، در زمان سلطنت محمدشاه هم در دربار بود و همراه اردوي محمدشاه به هرات رفت. در آنجا کاري از پيش نرفت و هنگامي که شاه مراجعت مينمود ميرزاآقاخان نيز با او همراه بود.
در صدرالتواريخ مينويسد: “ميرزا آقاخان نوري در اين سفر وزير لشکر بود. صريحا خبط و خطاي حاجي ميرزا آقاسي را اظهار مينمود. به اين واسطه حاجي ميرزا آقاسي از او انديشه ميکرد و در صدد رفع او بر آمد. روز به روز کار ميرزا آقاخان بالا ميرفت و از حاجي ميرزا آقاسي به حضور شاه سعايت ميکرد. يعني خبط و خطا و خيالات فاسدهي الهقليخان ايلخاني را به عرض ميرسانيد. حاجي ميرزا آقاسي به حضور شاهانه پيام کرد که امروز ميرزا آقاخان وزير لشکر در مملکت وزير ديگر است و مردم او را از من افزونتر دانند. يا او را از مداخلهي امور بازداريد، يا مرا به کنج انزوا واگذاريد. شاهنشاه غازي که در آن روزگار عليل بودند و نيز به حاجي ميرزا آقاسي عقيدهي عالم ارشادي داشتند، عزل او را موجب خلال مملکت شمردند. لهذا مقرر داشتند که وزير لشکر را تنبيه کردند و قرار دادند که چندي متوقف کاشان باشد. ميرزا آقاخان همچنان در کاشان بود تا خبر مرگ محمدشاه به او رسيد و فوري عازم تهران شد”. در صفحات ٤٥٥ و ٤٥٦ همين کتاب جريان مراجعت ميرزا آقاخان نوري از کاشان به تهران و حمايت شارژدافر دولت انگليس و مهد عليا مادر ناصرالدين شاه از او، از قول نويسنده ناسخ التواريخ نقل گرديده است….”
……
“از وقتيکه مظفرالدين شاه اتابک را از قم احضار نمود، سياست انگليس در دربار مظفرالدين شاه رو به ضعف گذاشت، ديگر رونقي پيدا نکرد، مگر در آغاز بروز مشروطه” (اين جمله از ص ٢٥٨، جلد ٦ کتاب محمود محمود است)
١-England and Russia in the East by Sir H Rawlinson. P. 55 اين کتاب دو بار در لندن بطبع رسيده، در سال ١٨٦٠ و سال ١٨٧٥
٢- کتاب سر هنري رالينسون موسوم به انگليس و روس در شرق، صفحه ٦١
٣- کتاب رالينسون، صفحه ٦٢
پايان نقل قول
منابع:
تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی. تاليف محمود محمود. شرکت نسبي اقبال و شرکاء، تهران ١٣٥٣، ص ٦٢٩-٦٣١
میکروفون نیوز