گادتب: در یک تکه فیلم که اغلب رسانهها آن را نادیده گرفتند، اکبر خرمدین، متهم به قتل پسر، دختر و خواهرزاده (داماد) ش، میگوید «ائمه اطهار (ع) را میپرستد و پیرو مکتب علی (ع) و محمد (ص) [است] و نماز و روزهاش هم [را] از ۹ سالگی» تا یک جراحی در کهنسالی ترک نکرده است.
درباره علت تغییر نام خانوادگیاش به خرمدین گفته چنین کرده است چون عشق بابک خرمدین بوده است. چرا؟ چون معتقد است باید مثل بابک که اعراب را ازآنچه او «ایران پاک» میخواند، راند، باید اعراب و ناپاکی را از ایران راند. میگوید از عربها متنفر است و اگر قدرت داشت همه عربها را از میان میبرد.
او همانطور که میخواهد ایران و جهان را از وجود اعراب پاک کند، فرزندانش را هم که از چشم او، به انحراف افتاده بودند، از دم تیغ گذرانده تا جهان را از ایشان پاک کند.
او حتی به حرفهای بازپرسی که تناقض فکریاش را به او یادآوری میکند و میگوید بزرگان اسلام و شیعه همگی عرب بودهاند وقعی نمینهد؛ او میگوید فرزند ناصالح را باید پاک کرد.
وقتی سرپرست دادسرای جنایی تهران گفت این مرد قاتل عقاید ملیگرا دارد بسیاری حتماً تلاش کردند این حرف را نشنیده بگیرند. شاید به همین دلیل است که رسانههای خارج نشین و بسیاری خبرگزاریها، از کنار این فیلم، گذشتند، بدون اینکه به آن اهمیت بدهند.
یکی از دوستان خانوادگی و هممحلهای خانواده خرمدین در توییتر تعریف کرده بود؛ بالای سر اکبر آقا تابلوی «گفتار نیک، پندار نیک، رفتار نیک» نصب بود؛ در آن خانه؛ همه فرزندان اکبر آقا مجبور بودند «ای ایران» را از بر باشند و برای هر مهمانی آمد بخوانند و استقلالی از خویش نداشتند و زن خانواده که ازقضا «ایران خانم» نام داشته، سخت تحقیر میشده و مثل یک کارگر خانگی بلهقربانگو رفتار میکرده و …
رودربایستی را بگذاریم کنار. بخش قابلتوجهی از طبقه متوسط ایران دیرزمانی است اسیر اندیشه ملیگرایی و ایرانیگری افراطی است و اتفاقاً بخش وسیعی از اپوزیسیون هم از همین تئوری و ایده تغذیه میکند- اغلب آنها مثل اکبر خرمدین اسم بچههایشان را هم ایرانی انتخاب میکنند.
چهبسا کسانی کنار دست خودمان که کموبیش اهل تعبدند اما در همان حال در سر اندیشه ایران پاک و آریایی دارند و مدام از تنفر علیه عربها و هرکه مخالف اندیشه آنها باشد داد سخن میدهند.
در این ایرانی گرایی افراطی، هم میتوانی شیعه باشی و هم میتوانی از عربها متنفر باشی؛ حالآنکه بخش قابلتوجهی از تاریخ انسانی و تئوریک شیعه، دستاورد اعراب منطقه ما است.
بخش قابلتوجهی از طبقه متوسط فکر میکند در تضاد با حاکمیت کنونی، با این ترکیب کمنظیر فکری به برترین و با کلاسترین اندیشه جهان مجهز است؛ اندیشهای مبرا از ستمگری دینی و عقیدتی و تفکری رو بهسوی پیشرفت که کمتر بشری بدان دست پیدا خواهد کرد.
اما میبینیم که این ترکیب خطرناک ایرانشهری از ملیت و مذهب پاک، از درون با اقتدارطلبی چه پیوند دهشتناکی دارد. ببینید اکبر خرمدین چه تأسفی میخورد از اینکه ۱۷ سال نتوانسته فرزندانش را خوب کنترل کند و آنها در سنین جوانی و دانشگاهی، طریق حیاتشان را خودشان برگزیدهاند.
ببینید این تفکر چگونه از درون با زن هم در ستیز است؛ میگوید فقط مرد خانواده میتوانسته از پس پاک نگهداشتن فرزندان برآید و آنها را تربیت کند و فرزندان زیر دست زنی که سواد و توانایی ندارد، منحرفشدهاند.
و البته ببینید چه طور صاحب سالخورده و ظاهراً متشخص این تفکر که پی جامعه ناب و پاک است، به خود حق میدهد مخالفش را؛ یا هرکه را مثل او زندگی نمیکند، از پیش رو بردارد- با خیالی راحت و قلبی مطمئن؛ درست مثل آن جوان بنیادگرایی که سر مخالفش را میبرد یا با بمبی جهان را از وجود او پاک میکند.
آیا با اکبر آقای ایراندوست یاد همان گروه جوان دوآتشه دو دهه پیش در کرمان زنده نمیشود که با اعتقاد به انحراف، افساد و ارتداد گروهی از شهروندان، آنها را از دم تیغ گذراندند؟
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ایران گرایی افراطی؛ تفکر اقتدارگرای مبتنی بر ملیت و مذهب پاک، همان تفکری که عاشق ای ایران هم هست، همان تفکری است که میتواند مثل بنیادگرایی و اصولگرایی افراطی، زمینه جنایت را فراهم آورد؛ خصوصاً در محیط خانوادگی یا سیاسی اقتدارگرا.
جز پافشاری بر دمکراتیک شدن مناسبات خانوادگی و اجتماعی و مبارزه با تفکرهای اقتدارگرایانه و نژادپرستانه و دگرستیزانه، جایگزین انسانی دیگری برای وضع کنونی وجود ندارد. ایرانشهر بازی غیر دمکراتیک خطرناکتر از اندیشههای دیگر است.