
گادتب: یکی از هیجانهای دوران کودکی ما گرفتن قاشقالداق در فصل بهار بود. قاشقالداقها پرندههای کوچک مهاجری بودند به رنگ سیاه و با منقار سفید در بزرگترها و با منقارزرد و سرخ در جوجهها. شاید هم دو نوع متفاوت قاشقالداق وجود داشت با رنگ منقار متفاوت. این پرندهها از کدام جزیره یا ساحل مهاجرت میکردند و به کجا میرفتند؟ در جغرافیای استان و کتابهای درسی و نشریات محلی هیچ مطلبی در مورد آنها ندیدم. شاید آنها به دریاچه اورمیه میرفتند.
در حدود بیستسالگی در حوالی دهم تا بیستم بهمن در زنجان بودم و باید برای کاری به طارم علیا میرفتم. سرمای شدیدی خورده بودم و درحالیکه آب بینیام قطع نمیشد با عبور از خیابانها و پیادهروهای سرد و برفی زنجان خودم را به ترمینال طارم رساندم و سوار مینیبوس شدم. در مینیبوس خوابم گرفته بود. زمانی احساس کردم از گرمای خورشید بهاری بدنم داغ شده است، چشمم را باز کردم و از شیشه مینیبوس به بیرون نگریستم. هرگز نمیتوانستم آنچه را که دیدهام باور کنم. در زیر پرتو گرم خورشید جوانه گیاهان بالیده بودند و اردکی با جوجههایش در هوای بهاری مشغول جستجوی غذا در میان گلولای کنار یک مزرعه بود. من یک ساعت قبلتر در یک شهر سردسیر و برفی سوار مینیبوس شده بودم و اکنون نهتنها خبری از برف و سرما نبود بلکه حتی باید لباس زمستانیام را برای گریز از عرق کردن درمیآوردم.
طارم بخشی از استان زنجان است؛ اما چرا من غافلگیر شده بودم؟ چرا من هیچ اطلاعی در مورد پرنده قاشقالداق بهجز مشاهداتم در روستای زادگاهم نداشتم؟
طبیعت و جغرافیای ما قبل از اینکه در واقعیت بیرونی خودش با مشکل مواجه شود در حوزه فرهنگ و رسانه و سیاستگذاریهای کلان با مشکل مواجه شده بود. ما قرار نبود هیچ اطلاعی در مورد طبیعت و جغرافیای خود داشته باشیم. نباید از مسیر حرکت قاشقالداقها باخبر میشدیم. ما فقط قرار بود مسیر حرکت آقای هاشمی از کازرون تا شیراز و اصفهان و مشهد و تهران را در کتاب اجتماعی کلاس سوم دبستان با قلم آقای حداد عادل بخوانیم و امتحان بدهیم. جغرافیای ما، پرندگانش و آن اردکی که در طارم فصل بهار را در ماه وسط زمستان تجربه میکرد همه حذفشده بودند. به همین جهت حذف دریاچه اورمیه نهتنها از جغرافیای ذهن ما بلکه حتی از روی طبیعت هم برای عدهای ساده به نظر میرسید و احتمالاً هم ساده است. تاکنون به هر دلیلی موفقیت زیادی کسب کردهاند.
ما اکنون نگران سرنوشت دریاچه هستیم اما قاشقالداقها را از یاد بردهایم و آن اردک طارم را با جوجههایش. فکر میکنم چیزی سر جای خودش نیست. باید برگردیم در کنار دریاچه، قاشقالداقها را هم به خاطر بیاوریم و مسیر حرکت آنها را ترسیم کنیم. آیا قاشقالداقها هنوز مهاجرت میکنند؟ قاشقالداق شاید تنها نشانهای بود که میتوانست کودکی مرا با دریاچه اورمیه و یا یک دریاچه دیگر پیوند دهد و من از این پیوند هیچ اطلاعی نداشتم و هنوز هم ندارم.