گادتب: فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران به عنوان وارثان امپراتوری روسیه و امپراطوری قاجار، روابط متلاطم و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته اند. بررسی سیر تاریخی روابط نشان می دهد که روسیه همواره در قامت متجاوز و حکومت قاجار و حکومتهای متعاقب آن یعنی پهلوی و جمهوری اسلامی همواره در قامت مدافع ظاهر شده اند. همچنین روسیه در عصر معاصر نیز خیانتهای متعددی علیه جمهوری اسلامی ایران در زمینه های مختلف مرتکب شده است که می توان به «مصادره به مطلوب پرونده هستهای ایران، ایجاد محدودیت برای کنشگری ایران در قفقاز، به حاشیه راندن صادرات گاز و اخیر نفت ایران ,محدود کردن ایران در سوریه به لحاظ اقتصادی و بهره برداری از منابع معدنی من جمله فسفات سوریه، تبانی با اسرائیل و سکوت در قبال بیش از ۳۰۰ حمله اسرائیل به نیروهای ایرانی و وابسته در سوریه و…… »اشاره کرد.
اما سوال اصلی اینجاست که علیرغم تاریخ خشن و خیانت آمیز، همگرایی نسبی اما فزاینده روابط ایران و روسیه در عصر معاصر به ویژه پس از بهار عربی بر چه پایه ای رقم خورده است؟
اندیشمندان پساساختارگرایی فرانسوی بر این باور اند که «گفتمان های نزدیک به هم دیر یا زود همدیگر را پیدا خواهند کرد».
برای پاسخ به این سوال، دیدگاه ارائه شده از سوی پساساختارگرایی و گفتمانی فرانسوی می تواند راهگشا باشد و می توان سوال را به شکل دیگری طراحی کرد؛
کدام گفتمان ها باعث نزدیکی ایران و روسیه شده است؟
الف: گفتمان شرق گرایی و غرب گریزی
چالش پرونده هستهای ایران همواره این کشور را بر آن داشته است که به روسیه به عنوان یک متحد شرقی و دارای حق وتو نگاه کند و امیدوارانه از روسیه خواسته است که مانع فشار حداکثری بر پرونده هستهای ایران شود، چرا که به دلیل فعالیت روس ها در نیروگاه بوشهر، روسها به صورت مستمر و فعال در پرونده هسته ای ایران نقش داشته اند، اما بررسی سیاست گذاری صورت گرفته از سوی روسیه در قبال قطعنامههای سازمان ملل حاکی از آن است که روسیه صرفاً قطعنامه ها را در راستای منافع خود تعدیل کرده و مانع تحریم علیه ایران نشده است. از سوی دیگر مهمترین دلیل نزدیکی روسیه و ایران را می توان شرق گرایی و تمایل ایران به ایجاد بلوک شرقی با محوریت روسیه و چین دانست. در پی رقابت ممتد و نسبتاً خشن مجموعه غرب به رهبری آمریکا و چین، سردمداران چین در پی بسط دیدگاه خود از نظم نوین بین المللی می باشند و ایجاد یک تارنمای امنیتی با کشورهای شرقی در دستور کار چین قرار دارد و روسیه نیز، اگرچه با تردید به آن می نگرد، اما پس از بحران اوکراین خود را ناخواسته بخشی از این ائتلاف نانوشته می بیند. به بیان دیگر روسیه و چین خواهان بازتعریف پیمان شانگهای و افزودن ابعاد نظامی به آن بوده و ایران نیز در پی بازتعریف منافع ملی خود در چارچوب پیمان مذکور می باشد.
ب: رقابتهای منطقهای
بهار عربی مختصات امنیتی خاورمیانه متلاطم را بار دیگر دگرگون کرد و نظم امنیتی نوین، چنین مفهومی را در ذهن کنشگران منطقهای ایجاد کرد که اگر از سیر معادلات عقب بمانند و یا منفعلانه عمل کنند، امنیت ملی خود را نیز در خطر خواهند دید. در این راستا رقابت ایران و ترکیه در سوریه به اوج خود رسید و دو کشور که معمولاً روابط خود را در قالب رقابت و همکاری تعریف می کردند یکباره خود را در قامت دو کشور متخاصم دیدند. در این راستا، بهره گیری ایران از ظرفیت های روسیه برای مهار قدرت منطقه ی ترکیه و متحدانش از اهمیت استراتژیک و حیاتی برخوردار بود، به گونه ای که دو کشور مذکور با همکاری هم توانستند حکومت بشار اسد را سر پا نگه دارند و با یک حکومت مشاعی نامنظم توانستند پیگیر منافع خود در سوریه شوند. از سوی دیگر معادلات قفقاز نیز با جنگ دوم قره باغ به کلی فرو ریخت و ایران به خوبی می داند که به لحاظ ملاحظات سرزمینی و دموگرافیک، این کشور به تنهایی قادر به مهار اتحاد فزاینده ترکیه و جمهوری آذربایجان در منطقه نخواهد بود و روسیه تنها عامل محدود کننده نفوذ روزافزون ترکیه در قفقاز می باشد؛ ناگفته پیداست که دنباله این رقابت تا جمهوری های آسیای مرکزی نیز ادامه دارد.