گادتب: چین در قرن هجدهم میلادی مغولستان را اشغال کرد و اویغورستان را شین جیانگ نامید. گفته میشود در این حمله بیش از یک میلیون نفر کشته شدند و آنچه از آنان به جا مانده بود، در بازارهای فروش برده معامله شدند.
خصومت میان چین و اویغورها از آنجا دامن زده شد و تا امروز ادامه یافت.
قیام سال ۱۸۶۴ اویغورها علیه سلسله چینگ، آنها را از اویغورستان که حال نامش را کاشغریه گذاشه بودند، بیرون راند. پادشاهی مستقل کاشغریه یا «یِئددی شهر»( هفت شهر) به رهبری یعقوب بیگ، از سوی امپراطوری عثمانی، روسیه و بریتانیا به رسمیت شناخته شد. اما منازعات به این جا ختم نشد.
در جنبشی که یکی از ریشههای معاصر درگیریهای امروز علیه اویغورهاست، یعقوب بیگ علیه مسلمانان مناطق تحت کنترل چین که با اشغالگران همکاری می کرده اند اعلام جهاد کرد. چین در این نبرد به سختی شکست خورد.
اما همانند خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول، قدرتهای جهان آن روز، بریتانیا و روسیه، در ادامه آنچه در تاریخ به نام «بازی بزرگ» شناخته می شود، تمام منطقه آسیای میانه را بدون توجه به ترکیب قومی، فرهنگی و سنتی آن به کشورهایی از جمله افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان و… تقسیم کردند. رقابت شدید و اغلب خونین میان روسیه و بریتانیا بر سر کنترل آسیای میانه که اصطلاحا «بازی بزرگ» خوانده میشود، از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد و تا اوایل قرن بیستم ادامه یافت.
هدف بریتانیا حفظ بزرگترین مستعمرهاش، هند بود. برخی تاریخدانان معتقدند این رقابتها هرگز تمام نشده و نمونه آن هجوم نظامی شوروی به افغانستان در دهه ۱۹۸۰ است.
اویغورها، دوبار در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۴۴ با کمک استالین موفق شدند استقلال از دست رفته خود را بازپس بگیرند و خود را «جمهوری اول ترکستان شرقی» بنامند. اما چین، با استفاده از عِرق مذهبی مسلمانان مناطق تحت اشغال خود که آنها هم اویغورها را به دلیل رابطه با استالین کافر تلقی میکردند، استقلال جمهوری ترکستان شرقی را در هم کوبید.
دومین جمهوری مستقل ترکستان شرقی هم به همین سرنوشت دچار شد، با این تفاوت که این بار میان جامعه اویغور که بخشی طرفدار شوروی و بخشی هوادار ترکیه بودند، اختلاف افتاد و در این اختلافات، این چین بود که کنترل منطقه اویغورنشین را در دست گرفت و از سال ۱۹۴۹ با مشت آهنین بر آن حکومت کرده است.
پکن حس میکند این نه تنها اویغورها بلکه دست نامرئی ترکیه و روسیه است که میخواهد بخشی از آنچه را چین متعلق به خودش میداند، زیر نفوذ بگیرد. مسئله آنقدر سرنوشت و خواست اویغورها نیست که مبارزه با آنچه پکن دست خارجی تلقی میکند.
اویغورها هم با نگاهی به تمدن و گذشته و تفاوتهای فاحشی که میان نحوه زندگی، سنتها و اعتقاداتشان با چین وجود دارد و این که چین از دید آنها دولتی است که در گذشتهای نه چندان دور قلمروشان را غصب کرده، ترجیح میدهند حتی در ازای مماشات با روسیه و ترکیه، خود را از زیر یوغ چین که در صدد از میان بردن هویت تاریخی و قومی آنهاست، خود را از اردوگاههای شستشوی مغزی و کار اجباری چین رها کرده با حیثیت انسانی به زندگیشان ادامه دهند.
آیدین دوشونجه