گادتب: ۷۲ سال پیش در چنین روزی به تاریخ ۲۶ آذر ماه ۱۳۲۵ حاکمیت شوونیستی و راسیستی فارس و پهلوی حاکم بر جغرافیای ایران نام پس از فروپاشاندن حکومت ملی آزربایجان و کشتار هزاران شهروند آزربایجانی ،کتابهآی تورکی را در شهرهای مختلف آزربایجان جنوبی به آتش کشید.
آری ۷۲ سال پیش در چنین روزی پس از سقوط حکومت ملی آزربایجان به رهبری سید جعفر پیشهوری، بزرگترین نسلکشی فرهنگی تاریخ معاصر در اقصی نقاط آزربایجان جنوبی به دستان شوونیسم _راسیسم فارس و ضحاکان زمان به وقوع پیوست.
در ۲۶ آذر ۱۳۲۵ سربازان حکومت پهلوی، تمامی کتابهایی که حکومت ملی آزربایجان برای دانش آموزان به نام «آنا دیلی» چاپ نموده بودند را در مقابل چشمان کودکان به آتش کشید.
بر اساس اسناد تاریخی تنها از ۲۱ تا ۲۶ آذر ۱۳۲۵ بیش از ۲۵ هزار نفر از فرزندان آزربایجان اعدام و ۷۰ هزار نفر آواره شدند. به سخن دیگر این کشتار یک نسلکشی تمام عیار در قرن ۲۰ محسوب میشود.
نسلکشی فیزیکی و فرهنگی ملت آزربایجان در سقوط حکومت ملی چنان فجیع بوده که ویلیام داگلاس قاضی آمریکائی در این باره میگوید «آزربایجان انگار توسط یک ارتش خارجی اشغال شد».
سربازان حاکمیت پان فارس پهلوی در زمان هجوم به آزربایجان، به کوچک و بزرگ رحم نکردند و کتابخانهها، کتاب و بهطور کلی هر اثری که نشانگر هویت تورکی بود را ویران کردند.
در تاریخ معاصر از ۲۶ آذر به عنوان «روز کتاب سوزی و نسلکشی آزربایجان » و از ۲۱ آذر نیز به عنوان «روز حکومت ملی آزربایجان» یاد میشود.
در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ ملت تورک آزربایجان به رهبر سید جعفر پیشهوری رسماً حکومت ملی آزربایجان را به مرکزیت شهر تبریز برپا نمود و زبان تورکی نیز زبان رسمی آزربایجان جنوبی اعلام شد.
به نمونههائي از مراسم کتابسوزي در شهرهاي آذربايجان توجه کنید:
“در روز ۲۶ آذرماه سال ۱۳۲۵ در حالیکه اعدامهای وحشیانه و بدون محاکمه آزادیخواهان٬ روشنفکران و دگراندیشان ملی در سراسر آذربایجان و مناطق ترک نشین٬ توسط ارتش شاهنشاهی ایران با شدت تمام ادامه داشت و دارهای اعدام در میدان دانشسرای تبریز افراشته شده بود٬ عوامل و عناصر حکومت آریامهری نیز به عنف و زور در حال تفتیش خانه ها٬ مدارس و ادارات دولتی و جمع آوری کتابها و اسناد به زبان ترکی بودند. فاشیستها٬ کتب و اوراق جمع آوری شده به زبان ترکی و حتی دیگر زبانهای غیر فارسی را در ملاء عام و در میادین اصلی شهرها بر روی هم تلنبار کرده و می سوزاندند. اما در یکی از این اقدامات کتابهای جمع آوری شده را در میدان دانشسرای تبریز جمع آوری کرده و در زیر پای روشنفکران و ازادیخواهان فرقه دمکرات آذربایجان که قرار بود اعدام شوند به آتش کشیده بودند. این افراد که از یکسو شکنجه شده بودند و بر روی بدن آنها آثار زخمهای عمیق و متعددی مشاهده میشد بر روی چهارپایه های اعدام منتظر نگاه داشته شد بودند تا آتش کتابهای نوشته شده به زبان ترکی شعله ور گردد و حرارت آن به پاهای آنان برسد. دژخمیان فریاد می زدند که امروز٬ هم ترکها و هم زبانشان را به آتش می کشیم تا تاریخ از وجود کثافات و حشراتی مثل شما پاک شود! “خاطره ای از استاد پروفسور دکتر محمدعلی فرازنه/ نقل از دکتر فرزاد صمدلی
“یك هفته از 21 آذر گذشت، رفتیم مدرسه. دیدم نام مدرسه را كه 21 آذر مدرسه سی بود دوباره 15 بهمن كرده اند، مدیر جدیدی آمده بود، بچه ها می گفتند آقای رفعتی را گرفته اند، مدیر مدرسه در جلو صف به فارسی گفت: «بچه ها پیشه وری فرار كرد متجاسرین شكست خوردند و غائله تمام شد. پیشه وری رفت و زبانش را هم با خود برد! اكنون با هم می رویم تا مانده آثارش را نابود كنیم.» به صف شدیم و از كوچه تنگ، كه به كوچه میرزا حسین واعظ مشهور بود، گذشتیم. توی میدان گذر لیلاوا، آتش شعله می كشید، بچه های دیگر مدارس هم آمده بودند، یك یك كتاب ها را انداختیم تو آتش، مدیر جدیدمان به هر بچه ای كه كتابش را تو شعله می انداخت، یك شیرینی می داد. مدیران مدارس مواظب بودند كه كسی كتابش را پنهان نكند. حتما آن را بیندازد تو آتش، من هم كتاب هایم را انداختم تو آتش. آن روز بعد از مراسم “كتاب سوزان” مدرسه را تعطیل كردند. گفتند بروید خانه تان، فردا بیایید. پدر تو خانه ناراحت بود می گفت: «آخر كتاب چه تقصیری داشت.» … پدر می گفت: «روزنامه ای زبان ما را به مسخره گرفته، زبان تركی را زبان پیشه وری و زبان همسایه نام نهاده، آخر زبان چه ربطی به پیشه وری داشت، به همسایه داشت، مگر نسل به نسل با این زبان حرف نزده ایم؟…» مادر گفت: «اینها خیال كرده اند كه تو ایران حتی تو دنیا فقط یك زبان هست. اگر به فرانسه هم بروند آن جا هم، تابلوها را به مسخره خواهند گرفت.» پدر خندید و گفت: «خانم مثل همیشه باز هم گل گفتی، حرف حساب زدی»”نقل از كتاب “برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او”؛ اسد بهرنگی؛ نشر بهرنگی؛ تبریز1378؛ صفحه 61
“تلگراف نماينده مخصوص ما از تبريز: کتابهائی که به زبان ترکی بود سوخته شد. اطلاعات ساعت ٩-٢٧-٩-٢٥. تابلوها عوض ميشوند. بازار با يک چراغاني مفصل گشايش يافت. دیروز در دبیرستان فردوسی دانشآموزان و مردم تبریز از سرهنگ زنگنه قهرمان رضائیه سپاسگزاری کردند و احساسات پرشوری ابراز داشتند. دیروز در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را مردم سوزاندند”.(روزنامه اطلاعات، تاريخ ١٣٢٥، ٩، ٢٧) گزارش روزنامه اطلاعات از کتابسوزي در دبيرستان فردوسي تبريز
“امروز ساعت ١١ و نیم قبل از ظهر از طرف دانشآموزان و دانشجویان شهر تبریز در میدان مقابل شهرداری جشنی با حضور عده بسیاری از اهالی شهر و مخبرین مطبوعات پایتخت و افسران ارتش و مامورین دولت برپا گردیده و قبلا در وسط میدان آتش بزرگی افروخته بودند و مقدار زیادی کتب کلاسیکي ترکی را که فرقه ننگین دمکرات چاپ کرده و به زور میخواستند بکودکان تدریس نمایند در میان کف زدن و هورای حضار و فریادهای “زنده باد اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما” و “پاینده باد جناب اشرف قوام السلطنه” و “محو باد دشمنان آزربايجان” و “نابود باد خائنین ایران”، تمام کتابها را در آتش ریختند و سپس عکسهاي سران خيانتکار و مزدور فرقه ننگين دموکراتهاي قلابي را آتش زدند. آنگاه چند نفر از مخبرين جرائد نطقهائي ايراد و از جمله آقاي احمد شارق اشعاري خواندند و جشن دانشجويان تبريز ساعت يک بعد از ظهر در ميان احساسات اهالي پايان يافت” (روزنامه آتش، تارخ چهارشنبه ٢٧ آذر ١٣٢٥) [احمد شارع، دبير كل سازمان پانايرانيستي فدائيان شاه و ميهن بود. مئهران باهارلي].گزارش روزنامه آتش از کتابسوزی در ميدان شهرداري تبریز
“من روز فاجعه را خوب به یاد دارم. بچهی کوچکی بودم. ما را کتاب به دست از مدرسه بردند، به گمانم به میدان ساعت. و همانجا کتابهایی را که به زبان مادری مردم شهر بود آتش زدند. آن موقع ما بچه بودیم نمیفهمیدیم. فقط یادم هست معلمی به نام امیرخیزی آهسته گریه میکرد. حادثه آن روز هرگز از یادم نمیرود” (نقل به مضمون از نوشته وي در فيسبوک) خاطره رضا براهنی از سوزانيدن کتابهاي ترکي در ميدان ساعت تبريز
“تحصیلات ابتدائی را در مدرسهای ٣ کلاسه در کوچه شهربانی که اسمش یادم نیست شروع کردم. کلاس اول دبستان ما با جریان فرقه دمکرات مصادف شد. کتابهایمان به زبان ترکی بود و معلم دیکته را هم به زبان ترکی میگفت. فکر میکنم آذرماه ١٣٢٥ بود که یک روز آقای مهدیزاده مدیر مدرسه به ما اعلام کرد همه کتابهایمان را به مدرسه بیاوریم. تل بزرگی از کتابها جمع شد و همه را آتش زدند. در دنیای بچگی، هم از آتشبازی خوشحال بودیم و هم فکر میکردیم که دیگر مشق نخواهیم نوشت!” (مصاحبه با دکتر احمد ساعی، مجله خوی نگار، دوره سوم، شماره ٦، اسفند ١٣٩١)
خاطره دکتر احمد ساعي از کتابسوزي در خوي
“جشن کتابسوزي. خوب به ياد دارم زماني که سربازان حکومتي وارد شهرستان اهر ميشدند، دانش آموزان را دعوت کرده بودند تا از آنان استقبال کنند. و در خواست کرده بودند که هر دانشآموزي کتابهاي درسي خود را به همراه بياورد و در آن راهپيمائي بسوزاند. اين “جشن کتابسوزي” به خاطر آن بود که از آن کتابها اثري باقي نماند… من آن کتابهاي درسي را دوست داشتم و حاضر نبودم آنها را از دست بدهم. در راهپيمائي شرکت نکردم تا کتابهايم را آتش نزنم. آن کتابها هنوز هم در قفسههاي کتابخانه من به يادگار باقي مانده است. هر وقت فرصتي مييابم آنها را باز ميکنم و با خواندنشان اشکهاي حسرت از ديدگانم جاري ميشود (دکتر محمود آخوندي. نيم قرن در دادگستري، داستان يک زندگي. ص ١٠٦)
خاطره پروفسور محمود آخوندي از کتابسوزي در اهر
“در شهر میانه پس از استقرار ارتش در روز ٢١ آذر ١٣٢٤ فقط به فاصله چند روز همه کتابهای ترکی جمعآوری میشوند. شاهدان عینی میگویند مردم از ترس ارتش و خانها کتابها را جمعآوری میکردند و به فرمانداری تحویل میدادند. تا آنکه همان ماه همه کتابها را در (یوخاری چهارراه) چهارراه بالا جمع نموده و به آتش میکشند…” (سید صدری، سعید. مروری بر حوادث فرقه دموکرات آزربايجان و حکومت پیشهوری در میانه. انتشارات اعظم. تبریز، ص ١٢١)کتابسوزي در میانه به نقل از سعيد سيد صدري فاجعه کتابسوزي در آزربايجان در روزنامههاي وقت ترکيه نيز منعکس شد. حتي روزنامه اطلاعات چاپ تهران در تاریخ ١٣٢٥-١٣-١١ ترجمه فارسي بخشي از يک مقاله روزنامه جمهوريت چاپ آنکارا در اين باره را با تيتر “روزنامه جمهوریت برای ترکهای بدبخت آزربايجان دلسوزی میکند” آورده و سپس در سرمقاله خود به آن جواب داد.
انعکاس کتابسوزي در مطبوعات وقت ترکيه
“…امروز دمکراتهای آزربایجان به روسها پناهنده شدهاند و قوای تهران به تبریز وارد شده. اگر شایعات پرشدن جادههای تبریز از اجساد مردگان طرفداران خودمختاری و یا آتش زدن کتابهای درسی را اثر تبلیغات دانسته و کنار بگذاریم، نمیتوانیم دو موضوع حقیقی را از نظر دور داریم. یکی از اینها مشغول و سرگرم بودن دادگاههای زمان جنگ است به صدور احکام به اعدام. و دیگری ترکی صحبت نکردن رادیوی تبریز که از تاسیسات طرفداران خودمختاری بود. متعاقب اینها دیگر چه خبرهائی خواهد رسید؟ آیا زبان ترکی از مدارس، محاکم و دوایر دولتی نیز طرد خواهد شد؟ معلمین مدارس که میگویند شماره آنها به دو هزار نفر خواهند رسید و به ترکی تدریس مینمایند به دادگاه زمان جنگ کشیده میشوند؟ فارسی شدن تدریسات، بسته شدن چاپخانهها و روزنامهها راست خواهد بود؟ به نشر روزنامههای ملیون به زبان ترکی اجازه داده خواهد شد؟ به تمامی اصلاحات سوسیال اکونومیک داغ (مهر) بلشویزم زده شده و حاکمیت خانخانی که تفاوتی با اشتراکیهای بولشویکی ندارند دو مرتبه برقرار میشود تا به بدخواهی دشمن ترک میدان داده شده، و برای خالی کردن آزربایجان از آزربایجانیها آنها را به صورت قافله به جنوب کوچ خواهند داد؟. یعنی ترکهای بدبخت آزربايجان را که پس از فتوحات عرب، ایران را که فانی شده بود و به صورت دولت درآورده و قرنها آنرا اداره نمودند اکنون از بدبختی سرخ خلاص شده و به دست حکومت خود به طرف فلاکت تازهای سوق داده خواهند شد؟ دریافت خبری که همه اینها را برساند تصور نمیرود” (مطالب روزنامه جمهوریت(مطلب روزنامه جمهوریت ترکيه به ترجمه روزنامه اطلاعات در اين جوابيه، نويسنده ضن اعتراف به تحقق کمپين کتابسوزي در شهرهاي آزربايجان به توجيه و دفاع از آن ميپردازد. “سوزاندن کتابهای درسی ترکی که نویسنده (روزنامه جمهوریت) آنرا بدین نحو تحریف و تعبیر کرده، خود یکی از دلایل بارز علاقه مردم آزربايجان به زبان پارسی است. زیرا دانشآموزان و خود همان معلمینی که نویسنده از آنها یاد کرده خودشان با دست خود، حتی قبل از اینکه نیروی دولت ایران وارد شهرهای آزربايجان گردد این کار را کردند. برای اینکه نه معلمین و نه دانشآموزان از تدریس زبان ترکی که بدانها از طرف پیشهوری تحمیل شده بود رضایت نداشتند و ندارند. و آن دو هزار معلم که نویسنده بدان اشاره کرده همان معلمینی هستند که سالیان دراز به زبان پارسی تدریس کردهاند و اصولا زبان پارسی را از ترکی مانند مردم روشنفکر آزربايجان بهتر میدانند و به همین دلیل مردم با سواد آزربايجان از روزنامه پارسی هم بهتر از روزنامه ترکی استفاده میکنند و اگر چندی هم روزنامه ترکزبان در آزربايجان انتشار یافت انتشار این روزنامهها هیچگونه ارتباطی به تمایلات مردم آزربايجان نداشته و ندارد” (روزنامه اطلاعات، تاریخ ١٣٢٥-١٣-١١) اعتراف روزنامه اطلاعات به سوزاندن کتابهای ترکی در جوابيه به روزنامه جمهوریت در جريان کتابسوزي آزربايجان، چاپخانههاي ترک نيز مورد حمله قرار گرفته، تخريب و به آتش کشيده شدند. به عنوان نمونه مطبعه جودت در شهر اردبيل که داراي ماشینهای چاپ مدرن بود، توسط ارتش و اوباش شاهپرست غارت و به آتش کشیده شد. روزنامه آتش در اينباره چنين ميگويد: “… عدهای به شهربانی هجوم آورده پاسبان مزبور را (که از طرف دمکراتها دم درب ایستاده بود) با چند تن دیگر مقتول، و ساری اسماعیل و استاد ولی سلمانی نیز در همان روز به قتل میرسند. و سپس مطبعه جودت را آتش میزنند و در هفت فرسخی شهباز نام را دستگیر و به قتل میرسانند” (آتش – جمعه ٧ دی ١٣٢٥ شماره ٦٣). روزنامه اطلاعات همان حادثه را چنين گزارش کرده است: “امروز صبح مردم دسته دسته برای مجازات خائنین و وطنفروشان از خانههای خود با یک دنیا احساسات وطنپرستانه بیرون میشدند. آذربادگان فرماندار قلابی اردبیل، پوررسولی رئیس شهربانی برای حفظ انتظامات با همراهی چند نفر پلیسهای خائن که تازه به درجه افسری و گروهبانی رسیده بودند، در دست هر یکی یک قبضه تفنگ و تپانچه در خیابان مشغول انتظامات بودند که غفلتا سیل جمعیت به کمیته ولایتی و مطبعه و تجارتخانه جودت و کمیته شهری و خانههای محمد نوید، اسمعیل و چند نفر از خائنین ریختند و شش نفر از خائنین را که در نتیجه جستجوی فراوان بدست آوردند کشتند (اطلاعات، روز جمعه ٧ آذر ١٣٢٥)آتش زدن مطبعه جودت به گفته برخي شاهدان عيني طي کمپين دولتي کتابسوزي در آزربايجان، عدهاي از مردم و کودکان ترک به مخالفت و مقاومت با آن برخاسته و مجازات نيز شدهاند. به عنوان نمونه گفته شده بعضي از کودکان که از انداختن کتب درسي خود به آتش امتناع کرده بودند مضروب شده و در کف دستانشان آتش گذاشته شده است؛ در شهرهاي تبریز، اورميه، زنجان و اردبیل شماري از اهالي که با تحویل کتابهای ترکی خود مخالفت کرده بودند به همراه اعضای خانوادههایشان به آتش کشیده شدهاند، … حتي رواياتي در باره چند معلم معترض به اين کتابسوزي دولتي که زنده زنده در آتش افکنده شدهاند وجود دارد. يکي از اين معلمها خانمي است بنام سولماز سومالي (صومالي، سونالي). گويا وي معلم کتاب درسي آناديلي (زبان مادري) در دبستانهاي تبريز بود که در روز کتابسوزي براي نجات کتابهاي ترکي به ميان آتش پريده است. بدنبال آن مامورين دولت بر سر و رویش نفت پاشیده و او را هم آتش زدهاند. پيشتر شوهر سولماز سومالي که از دهات اردبيل بود، در آن شهر بدست مامورين افتاده و به همراه چند “قتله” ديگر اعدام گرديده بود (قتله، عنوان ترکهاي هواخواه حکومت ملي آزربايجان بود که طبق فتاواي سيد يونس اردبيلي و ميرزا علي اکبر مجتهد اردبيلي و ديگر روحانيون شيعي ترکستيز و پانايرانيست، مهدور الدم و مستوجب قتل اعلام شده بودند). بنا بر يک روايت پدر سولماز سومالي از افراد صومالي قاسم بود که در زمان رضاشاه به دست نيروهاي دولتي کشته شده بود. سولماز سومالي بعد از قتل پدرش به آزربايجان شوروي مهاجرت کرده و در زمان حکومت ملي بعد از آمدن به تبريز به تدريس در دبستانها مشغول شده بود. سولماز سومالي به ژاندارک فرانسوی که به دستور دادگاه انگیزاسیون در پاریس سوزانيده شد تشبيه شده است. سولماز سومالي، مقاومت در مقابل کتابسوزي
“امروز ساعت 11 و نیم قبل از ظهر از طرف دانش آموزان و دانشجویان شهر تبریز در میدان مقابل شهرداری جشنی با حضور عده ای بسیاری از اهالی شهر و مخبرین مطبوعات پایتخت و افسران ارتش و مامورین دولت برپا گردید و قبلا در وسط میدان آتش بزرگی افروخته بودند و مقدار زیادی كتب كلاسیك تركی را كه فرقه ننگین دمكرات چاپ كرده و به زور می خواستند به كودكان تدریس نمایند. در میان كف زدن و هورای حضار و فریادهای زنده باد اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ما و پاینده باد جناب اشرف قوام السلطنه و محو باد دشمنان آذربایجان و نابود باد خائنین ایران، تمام كتابها را در آتش ریختند.”نقل از روزنامه آتش، چهارشنبه 27 آذر 1325