گادتب: زمانی که مطالبی در مورد میرزاحسن رشدیه مینوشتم چیزهایی در مورد ترکیب جمعیتی ایروان 130 سال پیش دستگیرم شد ولی از آنجا که اصل موضوع چیز دیگری بود بحث ایروان را وارد مقاله نکرده و بصورت مجزا نوشته و هرگز منتشر نکردم.
خلاصه آن مقاله چنین بود که «رشدیه در سالهای 1884 الی 1890 در ایروان مدرسهداری کرده و خاطرات خود را از آن روزها نوشته است. شمسالدین رشدیه و فخرالدین رشدیه نیز کتابهایی با عناوین سوانح عمر و زندگینامه پیر معارف در مورد وی نوشتهاند و اندیشمندان بسیاری روی خاطرات رشدیه کار کرده، سره و ناسره را تفکیک کردهاند. علاوه بر اینها رشدیه گرایش فکری خاصی نداشته که بتوان او را فارسگرا، ترکگرا، ایرانگرا، عثمانیگرا، اسلامگرا، غربگرا و …نامیده و به خاطراتش از دریچه ایدئولوژی وی نگریست. بنابراین نوشتههای او بازتاب دیدههایش است و شکی در صحت آنها وجود ندارد.
در آن روزها ایروان دو مدرسه داشته، اولی اوشقول یا همان مدرسه رسمی دولتی که کودکان روس، ترک، ارمنی و یهودی در آن به زبان روسی تحصیل کرده و قریب سیصد محصل داشت و دومی مکتب یا همان مدرسه رشدیه که کودکان ترک در آن به زبان ترکی تحصیل کرده و قریب هزار محصل داشت. هما ناطق؛ استاد دانشگاه سوربن نیز در تحقیقی از چاپ هزار جلدی کتاب وطن دیلی و دادن آنها به محصلان مدرسه رشدیه سخن گفته است.
با توجه به اینکه درصد کودکان مدرسهرو در میان روسها، ارمنیها و یهودیها بسیار بالاتر از ترکها بوده و با وجود اینکه درصد قابل توجهی از محصلان اوشقول نیز ترک بوده، باز هم تعداد محصلان مکتب سه برابر اوشقول بوده که میتواند نشانگر ترکیب جمعیتی ایروان دوره رشدیه باشد».
چندی پیش که مدرسه رشدیه را در خیابان طالقانی تبریز دیدم یاد آن نوشته قدیمی افتاده وسوسه شدم که منتشرش کنم ولی خیلی زود از این تصمیم منصرف شدم. زیرا ممکن بود نشر آن نوشته در فضای فعلی، برای برخیها چنین شائبهای ایجاد کند که ما نسبت به ایروان ادعای ارضی داریم درحالیکه کوچکترین ادعایی در مورد سرزمینهای به رسمیت شناخته شده ارمنستان (حتی زنگهزور و گؤیجه) نداریم و نخواهیم داشت.
احمدینژاد بیانیههای سازمان ملل را کاغذپاره نامید، علی یونسی در مورد کربلا و نجف ادعای ارضی کرد، جبهه ملی هنوز بحرین را از آن ایران میداند و همه تحلیلگرانی که در چند هفته گذشته مهمان شبکههای فارسی خارجی بودهاند با پُررویی از آزرویشان مبنی بر بازگشت قاراباغ و تمام آذربایجان به آغوش پر از کینه ونفرت ایران پرده برمیدارند و چیزی به نام واقعیتهای جهان را نادیده میگیرند و متوجه نیستند که تا چه اندازه در توهمی که گِرد خود تنیدهاند غوطهورند.