گادتب: این دو شهر تاریخی هر یک عقبه بزرگی از افتخارات آزربایجان را با خود همراه دارند. مردمانی که همواره چون همه ساکنین چندهزارساله این سرزمین از قبیل : زنجانیها ، مراغهایها ، خویها ، همدانیها و یا مخصوصا اورمیهایها ، در بروز بحرانها ، چون اعضای یک خانواده دوشادوش هم قرار میگیرند.
اتحاد تورکان و بویژه آزربایجانیان در زمان حضور در شهرهای غیرتورک ، زبانزد اقوام دیگر بوده و این ویژگی برمیگردد به مختصات اتنیکی و فرهنگی این مردم- ملتی که در طول تاریخ شاهد هجوم و چپاولهای متعدد اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی بودند.
همین نیز باعث شده تا انسجام اجتماعی بویژه در مواقع حساس ، به عنوان یک خصلت شخصیتی بارز آزربایجانیها شکل گرفته و در طول زمان قدرتمند شود.
کافی است تا زلزله ، سیل یا مصیبتی در گوشهای اتفاق افتد ، بلافاصله سیل کمک و همدردی از همه نقاط سرازیر میشود.
چنین واکنشهایی ، بارها به نمایش درآمده و ثابت شده است.
وجود تاریخی مساجد ، دربندها و کوچههای اردبیلیها در تبریز ، یا تبریزیان در اردبیل ، دلیلی بر ریشهدار بودن چنین روابط متقابل و ” احساسی” در بین ساکنین این دو شهر تلقی میشود.
مناسبات گسترده تجاری ، تحصیلی ، پیوندهای زناشویی و فعالیتهای مشترک فرهنگی و هنری ، شرایطی را فراهم آورده که هرگونه دم زدن از ناسازگاری بین این دو را با تمسخر و نشانهای از بیخردی مواجه میسازد.
همکاریهای وسیع مخصوصا در بدنه دولتهای ؛ جلایریان ، آققویونلی ، قرهقویونلی ، صفویه و مخصوصا در انقلاب مشروطیت ، از دیگر این تطابقات در نگرش به ویژگیهای مشترک ادراکی و اجتماعی اینان تلقی میشود که در سوابق تاریخی لحاظ است.
یکی از مهمترین اتفاقات در این همسویی و درک متقابل ، برمیگردد به زمان قیام تبریزیان در برابر سلطان عثمانی در عهد شاه عباس.
طی آن ، ده هزار اردبیلی بلافاصله به یاری آنان رفته و با نثار خونشان در کوچه پس کوچههای تبریز و در کنار آنان ، بار دیگر ثابت کردند که هر دو از شاخههای یک درختند.
شاید یکی از زیباترین تعابیر تاریخی در اتحاد بین این دو شهر برگردد به دوران اوایل صفویه. شاه اسماعیل صفوی ، با وجودی که پایتخت و دربار خود و نیاکانش را از اردبیل به تبریز منتقل کرد ، اما نگاه کاملاً برابر و یکسانی نسبت به هر دو شهر داشت.
در زمان وی ، به تبریز بیشتر حالت سیاسی داده شد و اردبیل همچنان مرکزیت فرهنگی و معنوی کشور را بر عهده داشت.
جیمز داوون در این خصوص مینویسد :
” شاه اسماعیل ، اردبیل و تبریز را چون دو معشوق خود میدانست.”
(داون صفحه ۴۲۲) تعبیری بسیار شاعرانه و در عین حال اجتماعی.
شهرهای اصلی و ولایتهای آزربایجان ، هر یک به عنوان بخشی از تنه این سرزمین به شمار رفته و تخریب هر کدام ، به منزله اقدام علیه بقیه بهشمار میرود.
از این روی با توجه به بحرانهای روزافزون جهانی ، خردمندانه خواهد بود تا کلیه الیتها و روشنفکران با درکی روشنگرانه از اتفاقات ، هشیارانه با مسائل برخورد نمایند.
به هر روی ، نباید فراموش نمود که اطلاع داشتن از اتفاقات پیرامونی ، با عنصر آگاهی متفاوت است. آگاهی داشتن یعنی : تشخیص صحیح منافع جمعی و این بر دوش رهبران فکری و فرهنگی جامعه است تا به وظیفه خود عمل نمایند.
در این میان اگر کسی به خون یک تبریزی تشنه باشد ، بهتر است به خون من اردبیلی هم تشنه شود !