گادتب: شاید متناقضترین رفتار در میان روشنفکران ایران در دوران جدید متعلق به روشنفکر مرکزگرای تورک باشد.
1-او تمام نوشتههایش را به زبانی مینویسد که هیچگاه در مورد روند حاکم شدن آن سؤال نمیکند و همچنین از سواددار شدن و نوشتن کوچکترین متنی به زبان قومی خود ابا دارد.
2- روشنفکر سرزمین ما حتی ممکن است نحوه پول خرج کردن پدر و مادر خود را نیز به کل جامعه قومیاش تعمیم دهد و از آن به عنوان خصلت قومی خود ابراز رنجش کند اما زبان جامعهاش را اصلا نبیند. زبانی که انگار مانند زیلوی خانهشان باید فراموشش کرد و فلان موکت یا بهمان فرش ماشینی به جایش خرید.
3-روشنفکر ما حتی از نام بردن بازیها، مثلها، اماکن و خیلی چیزیهای دیگر که برای شکل تورکیشان معادل فارسی سخت پیدا میشود میهراسد. سعی میکند خود قومیاش را به همان شکلی که کلاس موجود میپسندد معرفی کند اما از چیزهایی در فرهنگ رسمی حرف بزند که هیچ وقت جز در کتابها لمسشان نکرده است.
4-وشنفکر تهرانماب تورک هیچ وقت زادگاهش را منعکس نمیکند و اگر از مکان صحبت کند کرمان و شیراز و غیره را ترجیح میدهد. برای همین است که وقتی زلزله میآید و دیوارهای گِلی که طاقت ایستادن ندارند دیده میشوند ذهن هیچ کتابخواندهای اسم هیچ روشنفکر و استاد دانشگاهی را تداعی نمیکند.
5-روشنفکر ما از خاکمان ابا دارد. گویا دوست ندارد خاک قومی بر چهره فارسیاش بنشیند. البته که خاک ملی تخت جمشید بر هیچ چهره فرهیختهای بد نمینشیند و برازنده است. و صد البته که در حواشی خلیج فارس هیچ خاک عربی نیست و اهواز اصلا غبار ندارد!
شاید هوای تهران خاک ندارد و برای همین روشنفکر ما این طور شده است! لکن سواددارهای امروز ما کمی فرق میکنند. برنامهای برای چاپ کتاب به فارسی ندارند اما خیلی وقت است از روستا به روستای آذربایجان و کوچه به کوچه شهرهایش توان دل کندن ندارند. گاهی بوی خاک از آدمها جدایشان میکند اما…
…باز خاک را با آدمهایش معنا میکنند. زلزله که میشود اینها در روستاها محو میشوند و معلمهای اخلاق و عرفان و فیزیک و فلسفه و هزار علم دیگر در صد پایتخت دیگر از دیدن روستاهایی که در آنها به دنیا آمدهاند متعجب میشوند.
[شاید هنوز دردی که به سرانجام نرسانند را فراموش نکردهاند!]