گادتب: نتیجهی فرایند یک دستسازی در ایران، بروز بحران هویت در مورد ملل غیر فارس بوده است. ابزاری که برای آغاز و پیشبرد این فرایند مورد استفاده قرار گرفت قرائتی از ناسیونالیسم بود که میتواند تحت عنوان ناسیونالیسم باستانگرای آریا محور خوانده شود. بحران هویت دینی برای تقریبا تمامی جمعیت ایران و بحران هویت قومی-ملی برای مردمان غیر فارس زبان از نتایج غیرقابل انکار این شکل از ناسیونالیسم محسوب میشود.
اصولا نمیتوان و منطقی نیست که ویژگیهای هویتی بخشی از جمعیت را در رابطه با ماهیت محلی و قومیتیشان تحقیر و طرد نمود و از جانبی دیگر انتظار داشت آنان خود را نسبت به موضوعات منتسب به علایق کلان کشوری متعلق فرض کرده و از این تعلق احساس سربلندی کنند.
قبل از سلسهی پهلوی جامعهی ایران به عنوان یک جامعه متکثر به رسمیت شناخته میشد و آنچه بر آن اطلاق میگشت لفظ (ممالک محروسه) بود و نه یک مملکت یک دست. چنین جامعهای مشابه دولتهای امپراتوری بود که بر پایهی چندگونگی و تسامح زبانی و حتی دینی-مذهبی تکیه داشتند. ولی بعد از کودتایی که نتیجهاش به حاکمیت رسیدن سلسهی پهلوی بود سیاستهایی طراحی و اجرا گردید که خواهان تبدیل تمام اقوام و ملل درون ایران به یک قوم مشخص و یکدست بود.
مطابق این سیاستها باید زبانهای غیر فارسی همچون ترکی و عربی و غیره ممنوع و ریشهکن میشدند و بخشی از جمعیت مللی که به زبانی غیر از فارسی سخن میگفتند به مناطق فارس زبان کوچ داده شوند و در تقسیمات کشوری حدود تاریخی این مناطق دستکاری شود.
طبیعی است که نتیجه طراحی و اعمال این سیاست چیزی جز بحران هویت در مورد ملل غیر فارس نخواهد بود.