
گادتب: سفر پزشکیان به تاجیکستان و روسیه خاطراتی را برایم زنده کرد. در برخی سفرها، مقامات سیاسی کشورها علاوه بر پایتخت و جلسات سیاسی، سری نیز به یکی از شهرهای آن کشور میزنند که برای مثال عبداله گل در سفر به ایران علاوه بر تهران، اردبیل و تبریز را هم دید و روز با شکوهی برای ما و عبداله گل رقم خورد.
رفسنجانی سال ۶۸ در سفر به شوروی خواهان دیدار از تاجیکستان شده بود که علتی مشابه همان حضور عبداله گل در تبریز داشت. ولی طرف شوروی گفته بود که شماها نمیفهمید و کسی در تاجیکستان شما را دوست ندارد و بهتر است شما به باکو و گنجه بروید. مردم آذربایجان استقبال گرمی از رفسنجانی کرد بودند ولی ایشان به جای محبت و دوستی متقابل، از آن همه محبت آنها نسبت به ایران و آذربایجان جنوب آراز ترسیده و طرحهای دیگری در سر کاشت.
یکسال بعد زلزله شهرهای طارم، رودبار و… را زیر و رو کرد. این بار نیز اکیپهای پزشکی از جمهوری آذربایجان برای کمک آمدند و چنان همدلانه کمک کردند که خاطرهی آنها هنوز در ذهن مردم زنجان زنده است و خاطرات آن دو ماه کمک رسانی آنها، در ذهن مردم پررنگتر از خاطرات سالها حکمرانی رفسنجانی مانده و البته بخشی از آن خاطرات نیز دردناک است.
دو روز پیش در قیدار بودم و مجسمهی مقابل ساختمان آتش نشانی آن شهر به خاطر استیل مردانه و چهره و عطوفت زنانهاش برایم خیلی جذاب آمد. قیداریها میگفتند که در آن سالها معلم بزرگی به نام آقای داودی (اهل روستای آچاچی در شهرستان میانه) در قیدار تدریس میکرد و او اکیپهایی از جوانان قیدار را برای کمک به منطقه زلزلهزده فرستاد و ما آنجا در کنار همان پزشکان آذربایجانی زیباترین صحنههای عمرمان را تجربه کردیم.
زنجانیها میگویند که ما در زنجان برای مداوای بیماری از گیاهان دارویی یا همان تورکهداوا زیاد استفاده میکردیم که مورد تایید پزشکان نبود ولی با کمال تعجب دیدیم که پزشکان آذربایجانی نیز همانها را تجویز میکردند و شاید پزشکیان نیز مانند آن سیاستمداران شوروی میداند که کسی در تاجیکستان و مسکو، او را دوست ندارد و دوستان واقعی ما جای دیگری هستند. ولی ریل این حکومت توسط امثال رفسنجانی پی ریزی شده است.
دوستی اهل طارم با حسرت و درد گفت که بعد از زلزله و آمدن پزشکان آذربایجانی، ما برای اولین دیدیم که پزشکان با ما ترکی صحبت میکنند و درد ما را پدرانه و مادرانه میپرسند، آنها حتی برای دردهای ما گریه نیز میکردند.