گادتب: در سال ۱۹۳۵ جوانی که مادرش آلمانی و پدرش تورک بود، جایگاه مهمی را در “سازمان جوانان نازی” تصاحب نمود. اما، رقبای تشکیلاتی او با این ادعا که نژاد وی خالص نیست علیه او شکایت کردند. در نهایت، “اداره سیاست نژادی آلمان” با رد شکایت رقبای وی، اعلام داشت که تورکها اصالتاً آسیایی نیستند، بلکه ریشه در شبهجزیره بالکان دارند و از نظر نژادی “آریایی” محسوب میشوند!
حادثه مشابهی در سال ۱۹۳۸ در یکی از دانشگاههای آلمان به وقوع پیوست. دانشجویان آلمانی در اعتراض به رابطه عاشقانه برخی از دانشجویان تورک آن دانشگاه با دانشجویان دختر آلمانی، جو دانشگاه را به هم ریختند و حرفشان نیز این بود که “تورکها آریایی نیستند و نباید با دختران آلمانی رابطه داشتهباشند”! این بار هم مدیریت دانشگاه، قبل از هر اقدامی، به “”اداره سیاست نژادی آلمان” متوسل شد و پاسخ این بود: “تورکها از نژاد آریایی هستند”!
کار به جایی رسیدهبود که بر روی پاسپورت و مدارک دانشگاهی دانشجویان تورک دانشگاههای آلمان، مهر “آریایی” زدهبود! همزمان، اساتید آلمانی شاغل در دانشگاههای تورکیه، تبلیغات وسیعی را در خصوص آریایی بودن تورکها به راه انداختهبودند!
در واقع، ابداع ایده “نژاد آریا” و تبلیغ آن از سوی آلمان نازی را باید در راستای سیاستهای هیتلر مبنی بر “گسترش به سوی شرق” که بخشی از پروژه احیای “امپراتوری مقدس آلمان” بود، ارزیابی نمود؛ نه در حوزه جمعیتشناسی! از نظر نازیها، امپراتوری مقدس آلمان، شامل سه منطقه جغرافیایی متفاوت میشد: هسته مرکزی این مناطق را سرزمینهایی تشکیل میدادند که محل سکونت آلمانها بود. ولی مناطق دوم و سوم سرزمینهایی بود که به باور آنها “برتری نژادی و فرهنگی آلمان” در آنها تا حدودی محسوس بود!
برپایه همین سیاستها بود که آلمانها ایده نژاد آریایی را در تورکیه، ایران و افغانستان، به عنوان منطقه سوم جغرافیایی امپراتوری مقدس آلمان، ترویج نمودند! البته، تورکها که از قرن ۱۸ به بعد تحقیقات وسیعی را در خصوص تاریخ و تبار تورکهای عثمانی آغاز کردهبودند، فریب تبلیغات نازیها را نخوردند. در عین حال، دولتمردان تورکیه و شخص آتاتورک از اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی، ظهور نازیسم آلمان و فاشیزم ایتالیا را به دقت زیر نظر داشتند و با پیشبینی جنگ جهانی دوم و اتخاذ تدابیر پیشگیرانه مؤثر در نهایت به قول استاد شهریار “از آن همه بلا ایمن” ماندند!
لکن، در ایران عصر رضاخان که نژادپرستی رمانتیک پارسی بر آن حکمفرما بود، ایده نژاد آریایی آن چنان جذاب به نظر رسید که در همان سالها به سراسر جهان اعلام نمودند که از این پس این کشور را “ایران” بنامند! اقدامی که روزنامه “صدای پاریس” آن را “از بازیهای جدید هیتلر” خواند!
حقیقت هم این بود که دستگاه رضاخانی فریب تبلیغات نژادی نازیها را خورد و در تمام آن سالهایی که تورکیه با اتخاذ سیاستهای پراگماتیستی به دنبال آن بود که در جنگ قریبالوقوع جهانی دوم، خود را “از آن همه بلا ایمن” نگهدارد، رجال رضاخانی با رویکرد ناسیونالیسم رمانتیک پارسی به دنبال توسعه ایده نژادپرستانه آریایی و تحمیل آن بر ملیتهای ساکن بر این سرزمین بودند و اینگونه بود که با آغاز جنگ جهانی، سرزمین ایران به اشغال دشمنان آلمان درآمد و رضاخان به جزیره موریس تبعید گردید تا شاید در آنجا وقت کافی برای خیالپردازیهای همایونی در باب نژاد آریاییاش داشته باشد!