گادتب: در گذشته نقالان در قهوهخانهها مستقر شده داستانهای حماسی، تاریخی، اساطیری و حتی خرافاتی را برای مردم نقل میکردند. اکثر قهوهخانهها روزهای جمعه و شبهای زمستان برنامه نقالی داشتند و گاهی نقل برخی از داستانهای تاریخی چهل روز طول میکشید و بیشتر داستانهای امیرارسلان و شاهاسماعیل از آن جمله بودند، که با گسترش رادیو و تلویزیون نقالان از صحنه اجتماع کنار رفتند و داستانهایی که توسط آنها نقل میشد نیز بدون آنکه مکتوب شوند به فراموشی سپرده شدند.
ایران- توران، ایچاوغوز- دیشاوغوز، عرب- عجم و غیره در افسانهها بیشتر به معنی ما و غیر، خودی و غیرخودی بکارمیرفت و مجموع آنها نیز به معنی کل جهان بود و مفاهیم آنها نیز از جایی به جای دیگر فرق میکرد. نقالان خراسان همسایه غربی خودشان یعنی شمال افغانستان و نقالان مازندران همسایه شمالی یعنی ترکمنصحرا را توران میدانستند. نقالان آذربایجان در برخی افسانهها، تبریز و اطرافش را همهی جهان فرض کرده در داستانهای تاریخی آن شهر را مُلک آغقویونلو و قاراقویونلو و در داستانهای اساطیری آن شهر را همه ایران و توران میدانستند. گاهی نیز آذربایجان را توران و تبریز را مرکز آن دانسته افراسیاب یا آلپارتونقای تورانی را ساکن و حاکم آن میدانستند.
ماشاالله رزمی حکمآبادی در مقاله «قهوهخانههای تبریز» مینویسد که «معروفترین نقال تبریز در دهه 40 و 50 شمسی، آقای شاکری بود که بعدها برای اجرای برنامه به رادیو تبریز نیز دعوت شد. آقای شاکری در قهوهخانه گجیل قاپیسی نقالی میکرد. دکتر ساعدی هر وقت از تهران به تبریز میآمد جلسه نقالی آقای شاکری را از دست نمیداد. آقای شاکری میگفت درهای که کوه عینالی را به دو قسمت میکند و جاده قدیمی تبریز به اهر از آنجا میگذرد در اثر ضربه گرز افراسیاب به وجود آمده و افراسیاب با گرز هفتاد خرواریاش، ضربهای به کوه عینالی زده و کوه را دو شقه کرده تا قشون از میان آن راحت بگذرد.»
ذهنیت تاریخی و اساطیری ما در پنجاه سال گذشته، ساخته و پرداخته فضای حاکم ایران است و چنان دستکاری شده که هیچ ارتباطی با تاریخ زیسته گذشتگان ما ندارد و اگر امروزه بگویند زمانی نقالان این خاک با افتخار داستانهای افراسیاب را برای مردم تعریف میکردند، شاید کسی باور نکند، ولی واقعیت این است ذهن ما هرگز یکدست و خالص نبوده و محصول رسوب سالها همزیستی اندیشهها و خلقهای گوناگون بوده است.