گادتب: سفر اخیر پاپ رهبر کاتولیکهای جهان به عراق دو حاشیه متفاوت با خود داشت. ابتدا زیارت پاپ از مرجعیت شیعه در عراق این سوال را در اذهان عوام و خواص متبادر کرد که با وجود مرکزیت نسبی قم نسبت به مرجعیت شیعه چرا پاپ آیت الله سیستانی را برای دیدار میان سران ادیان و مذاهب انتخاب کرده است. حاشیه دوم نیز مربوط به دیدار پاپ از اقلیم کردستان عراق می باشد. این دیدار به خودی خود حاشیه ساز نبود و میتواند بخشی از دیدار مردمی یک رهبر مذهبی قرائت شود. اما آنچه که این دیدار را حاشیه ساز کرده و به متن تنش های خاورمیانه آورده است چاپ تمبر یادبود اقلیم کردستان می باشد.
در این نقشه که در ادبیات سیاسی فعالیت های کردها با نام کردستان بزرگ یا چهار گوشه کردستان نیز شناخته میشود، بخش بزرگی از ترکیه و ایران نیز به اقلیم کردستان ضمیمه شده است. ناگفته پیداست که سران اقلیم از سفر پاپ، به دلیل اهمیت آن، برای پیشبرد اهداف سیاسی و مشروعیت بخشی به فعالیتهای خود استفاده کرده اند، اما آنچه که قابل تامل است آن است که تاکنون رسانه های ایرانشهری به این امر مهم نپرداختند. رسانه هایی که در جنگ قفقاز و به خاطر ده هزار کیلومتر مربع آن هم در کشور همسایه حجم عظیمی از متون انتقادی تولید کرد، در قبال نقشه ای که بیش از ۱۰۰ هزار کیلومتر مربع خاک ایران را ضمیمه خود می کند سکوت اختیار کرده است.
میشل فوکو فیلسوف معروف فرانسوی بر این باور است که گفتمان تنها آنچه که باید گفته شود را تعیین نمی کند، بلکه بیشتر به آنچه که نباید گفته شود می پردازد. سکوت معنادار و هماهنگ گروههای ایرانشهری در قبال چنین موضوع مهمی را میتوان به معنای تایید این حرکت دانست چراکه به صورت بارزی به امنیت زدایی از این مسئله پرداخته است. گروه های ایرانشهری که پس از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ میلادی در تلاشی نوسان وار برای حضور در تعیین سیاست خارجی ایران تقلا کردهاند، ادعا دارند که امنیت ملی ایران در چارچوب مرزهای داخلی مهمتر از بسط ایدئولوژی نظام می باشد، اما آنچه که عیان است این است که همسان فلسفه وجودی خود، این گروهها صرفا برپایه رقابت و نفرت قومی در سپهر سیاسی ایران حضور دارند و درک صحیحی از منافع ملی ندارند. در دیدگاه این گروه، گویا اعطای بخش عظیمی از شمال غرب بویژه آذربایجان غربی به پروژه کردستان بزرگ مشروع است چرا که بخش حساس مناطق ترک نشین ایران را از ترکیه جدا میسازد و بخش باقی مانده را برای اسیمیلاسیون فرهنگی مساعدتر میکند، امری که در قرن ۲۱ دیگر به حاشیه رانده شده است. برآیند این تفکرات و تحولات منطقهای نشان میدهد که پروژه ایران شهری نه تنها درک صحیحی از ژئوپلیتیک منطقه ندارد بلکه برنامه ای برای سیاستگذاری داخلی نیز ندارد و صرفا برپایه آمال و آرزوهای خود به تولید متن و گفتمان می پردازد.