جمعه , می 3 2024
azfa

حسن راشدی: «تورک» بودن و بخشی از «ملت تورک» بودن با آذربایجانی بودن منافاتی ندارد!

گادتب: اگر کسی در ایران تورک هست  ولی آذربایجانی نیست، این مسئله با تورک بودن و آذربایجانی بودن دیگران منافاتی ندارد، چرا که اکثریت مطلق تورکان ایران در جغرافیای بهم پیوسته « آذربایجان تاریخی» زندگی می کنند که این « آذربایجان تاریخی » به تورکهای داخل ایران هویت و خصوصیت ملت شوندگی می دهد.

« آذربایجان تاریخی » هم به دو استان  آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی به مرکزیت تبریز و اورمیه و حتی به مجموع دو استان یاد شده و استانهای زنجان و اردبیل هم ختم نمی شود، بلکه «آذربایجان تاریخی» بنا به نوشته مورخین ده قرن گذشته و سیاحان خارجی از کاشان،قم، همدان، ساوه، فیروزکوه ، دماوند و تهران گرفته، از قزوین ، ابهر و زنجان و تبریز گذشته تا به دربند ( دمیر قاپی) قفقاز ختم می شود.

ما به خارج از مرزهای سیاسی ایران کاری نداریم اما اکثریت مطلق تورکان ایران در داخل این جغرافیای وسیع و بهم پیوسته زندگی می کنند که اقلیتهای چون تاتها، تالشها، ارامنه و کردها را هم در خود جای داده است.

برای ملت شوندگی مردمی که از یک زبان، فرهنگ و تبار هستند جغرافیای اتنیکی  بهم پیوسته ای لازم است که اکثریت مطلق و یا اکثریت نسبی جمعیت آن جغرافیا را تشکیل داده باشند.

مردمی هر چند انبوه، بدون جغرافیای مشخص زبانی- فرهنگی برای زندگی، شبیه خانه بدوشان و قره چیهایی هستند که با ملت شوندگی فاصله زیادی دارند و نام ملت بر آنها نمی توان نهاد در حالی که تورکها قرنهاست از سدّ ملت شوندگی گذشته اند.

درست است تورکها با بیش از سی و سه میلیون  نفر و حداقل چهل درصداز کل جمعیت ایران، اکثریت نسبی جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اما ایران کشور کثیرالمله‌ای است که در آن تورکها، فارسها، عربها، بلوچها، کردها، لرها، گیلک ها، مازنی ها و غیره ساکن هستند و هر کدام از اینها هم در جغرافیای مشخصی که قسمتی از ایران است اکثریت دارند، اکثریت مطلق تورکها هم در «آذربایجان تاریخی» زندگی می کنند  هر چند که در استانهای فارس، خراسان شمالی، گلستان و دیگر مناطق ایران هم ساکن هستند.

ما در ایران چه تورک آذربایجان تاریخی باشیم و چه تورک قشقایی، خراسانی و غیره، جزئی از «ملت تورک» هستیم که فقط محل جغرافیای زندگیمان متفاوت است و برای متمایز شدن از  «ملت بزرگ تورک» ( بؤیوک تورک ملّتی) دنیا، و بخاطر تمرکز اکثریت مطلق تورکان ایران در جغرافیای وسیع و تاریخی آذربایجان آنرا «آذربایجان تورک ملّتی»  ( ملت تورک آذربایجان)می نامیم.

تورک بودن فقط و مختص کشور ترکیه نیست که بعضیها چنین تصور می کنند؛ در تاریخ ده قرن گذشته نیز همه مردم  ساکن کشورهای آسیای میانه کنونی و تورکستان قدیم چون قزاقستان، ازبکستان، قیرقزستان، اویغورستان، تورکمنستان و  مردم کشور ترکیه و  اهالی آذربایجان شمال و جنوب ارس، تورکهای عراق و سوریه را هم تورک و گاهی تورکمن نامیده اند.

همه تورکهای دنیا بخشی از « ملت بزرگ تورک» هستند اما به علت گستردگی جغرافیای محل زندگی آنها و تمایز آنها از همدیگر به تورک ترکیه،تورک آذربایجان، تورک قزاق، تورک ازبک و غیره تقسیم می شوند.

در مورد گستردگی جغرافیایی آذربایجان تاریخی هم به چند نمونه از اسناد تاریخی مورخین و نوشته های سیاحان خارجی می پردازیم:

آذربايجان در آستانة حملة اعراب سرزمينهاي بين همدان، زنجان و دربند (در جمهوري خودمختار داغستان امروزي در شمال جمهوري آذربايجان) را شامل مي¬شده است، چنانکه در تاريخ بلعمي در مقدمة «خبر گشادن آذربايگان و دربند خزران» حدود آن چنين ترسيم شده است:

«. . . اوّل حد از همدان درگيرند تا به اَبهَر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران، و بدين ميانه اندر هر چه شهرها است همه را آذربايجان خوانند.».    

« پیترو دلا واله» جهانگرد ایتالیایی که در سال1614 میلادی و در 28 سالگی سفر به شرق را آغاز کرد مدتی در قسطنطنیه، مصر و بغداد ماند و در ادامه سفر به دربار صفوی رسید و شش سال در دربار شاه عباس بزرگ و همراه وی در اردبیل، قزوین، اصفهان و فرح آباد مازندران به سر برد. وی در نامه ای که به دوستش «اسکیاپینو»در مورد سفرش از فرح آباد مازندران به قزوین و برای رسیدن به اردوی شاه عباس می نویسد، چنین نقل می کند:

«… عصر همانروز ، کمی قبل از تاریک شدن هوا، شخصا اثاثیه‌مان را بار زدم و با اردویی که به دنبال شاه در حرکت بود،به راه افتادم. از فرح آباد [مازندران] تا فیروزکوه را همواره بایستی به سمت جنوب حرکت کرد ولی از فیروزکوه به قزوین با گردش به سمت راست پیشروی به سوی غرب آغاز می شود. فیروزکوه به صورت یک مثلث کامل، مرز سه ایالت است؛ یعنی در یک سمت آن عراق [عراق عجم] و در سمت دیگر آن مازندران قرار دارد؛ مرز آذربایجان قدیم نیز همان جاده ای است که ما در آن به سوی قزوین می رفتیم. آن شب از دو رودخانه عبور کردیم که نامشان را نمی دانم،یکی در این سوی کوه‌ها و دیگری در دره عمیقی در میان کوهها بود.پس از آن از کوههای بسیار مرتفعی گذشتیم …در تمامی این کوهستانها که به نظر من جزو  آذربایجان یا بهتر بگویم سرحدات آذربایجان است، قاقوله‌ای که آنقدر در جست و جویش بودم و شما آنقدر به من سفارش کرده بودید، به وفور یافت می شد….. پس از طی پنج فرسخ و عبور از مناطق کوهستانی، حدود ساعت هفت  یا هشت شب به ابتدای دشت وسیعی رسیدیم که از همه طرف، کوهها احاطه اش کرده بودند …لذا باشتاب زیادی از روستاها و قصبات متعددی گذشتم که یکی از آنها به نام «گیلیارد»، [ روستایی در نزدیکی شهر دماوند] روستای بزرگ و قابل توجهی بود … راه خودرا همچنان تا سه – چهار ساعت از روز گذشته ادامه دادم تا به رودخانه دیگری به نام «جاجرود» رسیدم…بالاخره پس از طی ده – دوازده فرسنگ ، ظهر روز چهار شنبه  ششم ژوئن، خسته و کوفته به شهر «تهران» رسیدم  و در یک منزلی آن، کنار مسجدی که مورد احترام مسلمانان است شاه را یافتم.  »

« دُن گارسیا د سیلوا فیگوئرو» سفیر فیلیب سوم پادشاه اسپانیا که در زمان شاه عباس اول، دو سال و ده روز در دربار صفوی مانده است نیز در سفرنامه خود که البته توسط  یکی از همراهان وی تقریر شده در مورد محدوده آذربایجان در سفر از اصفهان برای رسیدن به دربار شاه عباس اول در قزوین که در هیجدهم ماه مه [مِی] سال 1618 میلادی (13 جمادی الاخر سال 1028هجری قمری) صورت گرفته می نویسد:

« … بعد از آنکه سفیر مدتی در اصفهان توقف کرد به حکام شهر فرمانی رسید که به موجب  آن سفیر می باید به قزوین عزیمت کند… سفیر بعد از ظهر روز یکشنبه هیجدهم مه،در حالی که حکام  و بسیاری از شخصیتهای دیگر شهر مشایعتش می کردند از اصفهان براه افتاد…  بیشتر راه  بایر و لم یزرع بود جز آنکه در برخی فواصل رگه های آبی وجود داشت که معمولا توقفگاه کاوانهای تجاری است. در این کوههای بینوا که فارس را از آذربایجان جدا می کنند نه درختی دیده می شد و نه خار و بنی.  … صبح روز بعد که سوم ژوئن بود، سفیر در همان ساعتی که روز گذشته حرکت کرده بودیم  از این منزل ناسازگار که عباس آباد [ نزدیک کاشان] نام داشت بیرون آمد. راهمان را از کوهستانی خشن و بایر آغاز کردیم که جز تعداد زیادی گرگ، موجود زنده دیگری در آن یافت نمی شد…صبح فردا حکام کاشان که پس از خروج از فارس  نخستین شهر معتبر آذربایجان است و با باغی که از روز پیش در آن منزل کرده بودیم چهار فرسنگ فاصله داشت، فرستادگانی به دیدار سفیر اعزام داشتند. این فرستادگان دو بار میوه، یک بار برف، و برخی مشروبات خنک کننده‌ی دیگر برای سفیر هدیه آورده بودند که در آن هوای گرم مایه تسکین بسیار شد و بیش از حد مطبوع خاطر وی قرار گرفت.  …»

این اسناد و مدارک هم نشان میدهند محدوده آذربایجان در قرون گذشته نه آن چیزی بوده است که ما امروز در نقشه‌ها و تقسیمات کشوری می بینیم، بلکه مرزهای آذربایجان تاریخی از همدان، قم، کاشان، فیروز کوه و دماوند گرفته از تهران، کرج ، قزوین ، زنجان و تبریز عبور کرده تا دربند ادامه پیدا  می کرده است که در اصل مرز زبانی و فرهنگی هم هست. از نشانه های بارز آذربایجان بودن شرق تهران، وجود رودخانه « دَلی چای» ( رودخانه دیوانه) در نزدیکیهای شهر دماوند است که این رودخانه با همین نام و نشان در حال جوش  و خروش است!

دوباره امتحان کنید

تیموریان هند/بابریان (۱۸۵۸-۱۵۲۶) گوشه‌ای از حضور تورکان در شبه قاره هند

گادتب: ظهیرالدین محمد بابر بنیان‌گذار این سلسله در سال ۱۴۸۳ در شهر اندیجان فرغانه به …

نگاهی کوتاه به تاریخچه اشغال تورکستان شرقی توسط چین

گادتب: چین در قرن هجدهم میلادی مغولستان را اشغال کرد و اویغورستان را شین جیانگ …

دیدگاهتان را بنویسید