خاطرات محافظ حجت الاسلام حسنی از جنگ سولدوز

گادتب: خاطرات محافظ حجت الاسلام حسنی از جنگ سولدوز:

پدرم را همانجا زدند.

خبر دادند که اشرار در سولدوز (نقده) رژه میروند.

شهر دست این نامردها (اکراد) افتاده و مردم به خانه هایشان رفتند.

امام جمعه وقت هم که به حزب دموکرات (سازمان تروریستی دموکرات اکراد) وابسته بود و در آن برهه خیانتش علنی شد،

فتوا داده بود که سر شیعیان شهر باید بریده شود.

جنگ و مقاومت مردمی که شروع شد، به حاج آقا خبر دادند که همه مهمات ما تمام شده و نیروهایمان بسیار کم است،

اگر به دادمان نرسید، بریده شدن سرهایمان قطعی است.

دموکرات ها از سوریه ، آلمان، عراق ، تورکیه و ایران به سولدوز آمده بودند.

روز اول، حاج آقا در ارومو اطلاعیه دادند.

همه به دعوت ایشان آمدند و مسلح شدند.

جمعیت زیادی بود و به سمت سولدوز به راه افتادیم.

وقتی وارد شهر شدیم، خبر رسید که زنان و دختران سولدوز ، همه در یک سالن بزرگ جمع شده، روی خود بنزین ریخته و آماده‌اند که در صورت چیره شدن اشرار ، خود را به آتش بکشند تا دست نا اهلان نیفتند.

حاج آقا گفتند که وضعیت تغییر کرد،

به سمت مرگ نروید، نیروهای ما را روی پشت بام ها میزنند، بعد زنان دیوارها را بشکافند و خانه ها را به یک دیگر وصل کنند.

زنان هم اینکار را کردند.

کشتار نقده یکی از فجیع ترین جنایت های تاریخ بود.

خاطرم هست که سر قریب به هزار نفر از مردم تورک شهر را بریده‌اند.

سر نوزادی را بریده و با سیخ به سینه مادرش میخکوب کرده بودند.

با وجود همه جنایت ، وقتی که شهر دست ما افتاد، حاج آقا حسنی به همه کوردها که در روند درگیری‌ها نقشی نداشتند، امان نامه داد.

هیچ یک از تورکها به خانواده ها بی‌احترامی نکردند.

به هر حال به سمت سولدوز راه افتادیم، چون هیچ کدام از ما ارتشی و نظامی نبودیم.

ارتش تجهیزات سنگین و نفربر در اختیار ما قرار نمیداد.

در حال حرکت به سولدوز ، حاج اقا در پشت مسلسل اولین نفر بر نشسته بود و وارد شهر شد.

با دیدن حاج آقا تعداد زیادی از دموکراتها پا به فرار گذاشتند.

یادم هست که در دارلک وقتی که آقای عرب خدایی در داخل دره مجروح شد، هیچ کس جرات نمیکرد که دنبالش برود!

هر کس که نزدیک میشد با تیر میزدنش!

آقای عرب خدایی هم وزن بالایی داشت.

تنها حاج آقا بود که به داخل دره رفت.

با یک دست ، مجروح را حمل میکرد و با دست دیگر با کلاش به سمت دشمن تیراندازی میکرد.

 

قسمتی از خاطرات محافظ حجت الاسلام حسنی از جنگ سولدوز