جمعه , آوریل 26 2024
azfa
تازه ها

زهره وفايي: منظري از 21 آذر

آذربايجان، بعنوان بلاكشي دائمي، در منتطقه اي از آسياي ميانه قرار دارد كه محل تلاقي فرهنگها- تاريخها- قدرتهاي سياسي و نظامي – تجاري و اصولا هر جلوه اي از زندگي توام با دغدغه و هياهوست. تاريخ اين منطقه، عليرغم تحريف واضحي كه در خصوص آن ميرود چنان سرشار از وقايع و حوادث است كه رد پاي آن در هر گوشه از منطقه و حتي جهاني، مورد ملاحظه تاريخ نگاران است.

21 آذر يعنوان فرازي از تاريخ اين منطقه 72 سال را سپري نموده است بدون اينكه يادي از آن گردد و اگر بر حسب نياز ذكر آن لاجرم بوده است ، چنان معيوب و مفلوك نمايانده شده است كه صد رحمت به آن شير بي يال و دم !

معهذا براي ديدن منظر واقعي 21 آذر، بايد كه حداقل به سالهاي 1093 ش . برگرديم و پايان حكومت صفويان را مد نظر داشته باشيم. چرا كه با پايان يافتن اين حكومت آرامش نسبي آذربايجان نيز با تهديدهاي امپراطوري روسيه در شمال و امپراطوري عثماني در غرب به پايان ميرسد. بديهي است عليرغم جنگ ميان ايران و روس و يا ايران و عثماني، منطقه آذربايجان و نهايتا خود آذربايجاني در تيررس توپ وتفنگ و در دسترس قواي مهاجم بود. از اين رو جنگ و نا امني ريشه در زندگي و حيات فرد فرد آذربايجانيان دوانده و احساس ناامني و ناپايداري را در آنها تقويت نموده است . .براي فرار از اين ناامني ، آذربايجاني هر راه چاره اي را آزمود. مزدي كه از اين وفاداري به شاهان و سلطانان وقت گرفت ، بخشيدن باكو – دربند – داغستان – شيروان در سال 1722 ميلادي به امپراطوري روسيه و سپس بخشيدن مغان – شكي – گنجه – ايروان – قاراباغ به همان امپراطوري در سال 1813 ميلادي و نيز قرباني دادن هزاران هزار از اهالي در اين كشمكشها و جنگهاي امپراطورانه و شاهانه بود ! اگر فقر و فلاكت زاده از اين نبردهاي طولاني را نيز افزون بر اين پاداشها نماييم، مي توانيم شرايط سالهاي 1245ـ 85 ش. را براي بپا داشتن جنبش مشروطه خواهي در آذربايجان كاملاً درك نماييم.

چنانكه مي دانيم در اين سالها مردم، بر عليه استبداد سلطنتي قاجار قيام نمودند و براي كسب آزادي ، طلب حكومت مشروطه نمودند. فعالان و روشنفكران آذربايجاني بعنوان سردمدار اين حركت، آزادي را براي تمام كشور مي خواستند و هيچگاه سخن از تفرقه و نفاق به ميان نياوردند و ديديم كه در نهايت توانستند مشروطه را بعنوان ره آورد نهايي، هديه به ملت ايران نمايند. اما پايان كار همين فعالان و روشنفكران چنان اندوهبار و پندآموز بود كه براي اولين بار آذربايجاني به تفاوت خود و انديشه و كردار خود با ديگران پي برد و در نتيجة چنين آزمون سخت و هلاكت باري كه موجب ضرر و زيانهاي مادي ـ جاني ـ روحي و ارزشي بسياري براي آذربايجاني ها بود، اين بار شيخ محمد خياباني با ايده هاي قوي تر و محتاط تر، وارد ميدان عمل مي شود. روشهاي وي نيز با الهام از تجربة گذشته متفاوت است.

شيخ محمد خياباني با كمك ديگر فعالان آذربايجاني، نخستين انجمن ايالتي را تاسيس مي نمايد و روزنامة رسمي و ارگان سخنگوي اين انجمن را به نام روزنامه انجمن منتشر مي نمايد. تاسيس انجمن هاي محلي و آگاه نمودن فرد فرد آذربايجانيان، تاسيس نظامية رسمي به جهت اعادة نظم و نيز جلوگيري از تخريبات عوام فريبانة دشمن نيز شيوة وي بود. قابل توجه ترين اقدام انجمن ايالتي تبريز، در آن عهد، خلع محمد عليشاه از سلطنت مي باشد كه بدين طريق مركز حكومتي را كه با ناتواني مطلق، آتش در خانمان كشور انداخته بود، بعنوان باني و منشأ تمام فلاكت ها مورد خطاب قرار دهد و ابهت كاذب و پوشالي آن را برهمگان آشكار ميسازد. خياباني با حضور خود در مجلس دوم مشروطه نيت وافعي خويش را در برپا ساختن كشوري واحد ـ آزاد و آباد ابراز مي دارد. اما با انفصال اين مجلس، خياباني مجبور به انتخاب راهي ديگر مي گردد. همزمان با شروع جنگ جهاني اول، حزب دمكرات آذربايجان نيز رسماَ شروع به فعاليت مي نمايد. اهداف اصلي اين حزب، حفظ امنيت ـ جان و مال و مرزهاي آذربايجان از هجوم قواي در حال جنگ جهاني اول بود. معهذا در خط و مشي فرقه دمكرات آنچه كه ابتدااَ ذكر مي شود اين نكته است كه « ايالت آذربايجان يك قطعة لاينفك از مملكت ايران است و از آنجائيكه تغيير نظام روسيه در اين خطه ي سرحدي حسن تاثير را بخشيده است. از كميته ي ايالتي حزب مي خواهد كه تشكيلات فرقه را مستحكم سازد. فرقه دمكرات اختلال و آشوب را مغاير مصلحت مملكت مي داند…». اما دولت مركزي بدون توجه به خواسته هاي مدني و قانوني انجمن هاي ايالتي و فرقة دمكرات آذربايجان، همچنان راه زورگويي و چپاول را ادامه مي دهد. با امضاي قرارداد 1919 ميلادي. دولت و حكومت وقت، نيات واقعي خويش را بروز مي دهد و براي فعلان سياسي آذربايجان چاره اي نمي ماند الا اينكه « بنا به مقتضيات عصر حاضر، براي خوشبختي مردم ايران اصول پارلمانتاريزم را كنار گذاشته و راه مبارزة مسلحانه را در پيش مي گيريم»

مسلك تجدد و يا خط مياني ، بعنوان يك عقيدة جديد سياسي در برابر سلطة امپرياليزم و نظام استبداد پاي مي گيرد و خياباني بعنوان باني اين مسلك، پرچمدار آن نيز هست. حكومت مسلك تجدد بر آذربايجان تنها شش ماه دوام مي آورد و نهايتاً با فتنه انگيزي هاي امپرياليزم جهاني و ارتجاع داخلي و ليبرال هايي چون مشير الدوله ـ وثوق الدوله و مخبر السلطنه از هم مي پاشد.

طعم شيرين قانونمندي و اقدامات مفيد خياباني و نهضت تجدد چنان مردم آذربايجان را جذب خود نموده بود كه نمي توانستند پايان آن دوران خوش آزادي را فراموش كنند. اما همانگونه كه خياباني پيشگويي كرده بود (آزاديخواهان از استبداديان زماني شكست مي خورند كه مستبدين متوسل به قواي خارجي گردند و قشون بيگانه را دعوت به مداخله در امور مملكتي بنمايند)، دولت ايران نيز با استمداد از قواي قزاق منطقه را چنان ناامن مي نمايد كه نهضت نو پاي آزاديستان نمي تواند در برابر آن مقاومت كند و سرانجام خياباني بدون اينكه پناهندگي به سفارتي را فبول نمايد در خانه خود مورد هجوم دژخيمان مشيرالدوله قرار گرفته و كشته مي شود و مشيرالدوله به افتخار اين خدمت از طرف پادشاه ايران نشان تاج كيان را دريافت مي كند!

به هر حال دوران فترتي طولاني از اين تاريخ تا شهريور 1320 ش. در كشور حاكم مي شود. سردمداران وقت مشغول اجراي فرامين ديكته شده از سوي آمريكا و انگليس و مردمان عادي خسته از كشمكش هاي بي ثمر سياسي و نظامي مشغول گذران زندگي عادي خود بودند. با آغاز جنگ جهاني دوم و اشغال كشور ايران مجدداً افراد عادي به واسطة حسن وطن پرستي و حفظ وطن پاي به ميدان نهادند. كماكان آذربايجان مركز چنين افرادي بود. حزبها و انجمن ها و جمعيت هاي سياسي و اجتماعي مجدداً شروع به فعاليت نمودند. از سال 1323 ش. تا 1333ش. دهها حزب و گروه سياسي اعلام موجوديت نمودند. گرايشات مردم به اين گروهها صرفاً احساسي و تبليغاتي نبود بلكه، مردم آذربايجان با كوله باري از تجربه هاي يك قرن اخير، مترصد انتخاب بهترين بودند. جمعيت آذربايجان (ميرزا علي شبستري ـ هلال ناصري…)٫ جمعيت وطن (زنده دل ـ مجتهدي ـ مرآتي …)٫ جمعيت وطن پرستان (ناطق ـ كاتبي ..)٫ اتحاديه كارگران آذربايجان (خليل انقلاب آذر ـ برازنده …)٫ حزب ارادة ملي (فقهي ـ عرب ـ تقويمي ..)٫ حزب توده (اسماعيل واعظ پور ـ كسروي …)٫ جمعيت فداكاران آذربايجان (محمد ديهيم …)٫ جبهة ملي تبريز (ويا مصدق چي ها.. ميلاني ـ انگجي ـ مدرس ـ خلخال ـ كمپاني ـ كروبي …)٫ جمعيت هواداران صلح (كاتبي …)٫ سازمان آزادي ايران (حاج ابوالقاسم جوان ..)٫ سومكا (پان ايرانيست ها ـ همايون مير احمدي ..)٫ جامعة فرهنگيان تبريز (جمالي ـ دولتشايي ـ شايا..)٫ پان ايرانيست ها (تنها حزبي كه از رژيم پهلوي اجازة فعاليت رسمي دريافت نمودند ـ به رهبري محسن پزشكپور ـ علي زرينه باف ..)٫ جامعة ضد بهايي (فاكر ـ رهنما ـ برق لامع ..) و فرقه دمكرات آذربايجان از جمله احزاب و جمعيت هاي فعال اين دوره بودند. هر يك از احزاب فوق داراي افرادي در صدر و افرادي چند هوادار بود كه گاه تعداد همگي به 10 نفر مي رسيد و برخي از احزاب تنها با موسسين آن شناخته مي شد. فرقة دمكرات آذربايجان در روز دوازدهم شهريور 1324 اساسنامه فرقه را منتشر نمود. تقريباً همگي بزرگان تبريز زير اين اساسنامه را امضاء نموده بودند. سيد جعفر پيشه وري صدر فرقه، شخصيت سياسي عصر خود به شمار مي آمد. پس از آزادي از زندان رضاخان ميرپنج مدتي در تهران به نشر روزنامة آژير همت گماشت. در دورة چهاردهم از تبريز به نمايندگي مجلس انتخاب شد اما وقتي اعتبار نامه اش از مجلس رد شد به تبريز آمد و فعاليتهاي خود را در چهار چوب فرقة دمكرات ادامه داد. اولين كنگرة فرقة دمكرات در روز سه شنبه دهم مهر ماه 1324 در تبريز تشكيل شد و نظامنامه هاي فرقه مورد تصويب قرار گرفت. پيشه وري در شمارة 9ـ مهرماه روزنامه آذربايجان ارگان رسمي حزب، مي نويسد: شعارهاي ما محرمانه و مرموز نيست و ما با افكار و انديشه هاي مخالف استقلال و تماميت ايران مبارزه مي كنيم … تشكيل انجمن هاي ايالتي و ولايتي حق مشروع و قانوني ماست٫ آنرا ما از كس ديگري نمي خواهيم بگيريم. پدران ما اين حق را با زور و غلبه گرفته اند ما مي خواهيم آنرا از چنگال غاصبين بيرون بياوريم.

احمد بيات استاندار وقت آذربايجان تقاضاي ديدار و ملاقات با پيشه وري را مي نمايد. اين ملاقات در 16 آذر 1324 صورت مي پذيرد. خواسته بيات حضور فعالانه مامورين نظامي و شهرباني براي برقراري امنيت و حذف كلمه خودمختاري از اساسنامه حزب بود. پيشه وري در جواب بيات مي گويد: ما به هيچ وجه در صدد تجزيه كشور نيستيم بلكه مي خواهيم در حدود و سرحدات ايران و زير پرچم ايران و رعايت قوانين عمومي عادلانه در كارهاي داخلي خود مختار باشيم، پول ما همان پول رايج ايران است به مجلس شوراي ملي نماينده خواهيم فرستاد و قسمتي از ماليات براي مخارج عمومي مانند نگهداري قشون يا نمايندگان سياسي در خارج و غيره به دولت مركزي پرداخت خواهيم كرد. با اين وصف ما مي خواهيم حق داشته باشيم كه از طريق حكومت داخلي كه در برابر مجلس ملي خودمان مسئول خواهد بود بقيه ماليات را براي پيشرفت امور فرهنگي – بهداشتي – اجتماعي و اقتصادي مصرف نماييم . اما بيات به اين دليل كه رد يا قبول اين خواسته ها در حوزه وظايف مجلس است ، جوابي مساعد به وي نميدهد. البته عليرغم اين ادعا وي بيكار نمي نشيند و با توطئه ترور دو تن از ماموران عالي رتبه شهرباني ، ظاهر ناامن و تروري به شهر ميدهد. لشگر 3 آذربايجان ، عملا دست از هر گونه فعاليت مي كشد و تهران مستقيما به ستاد دستور ميدهد كه از دستورات بيات بي چون و چرا تابعيت نمايد. اما سرتيپ درخشاني فرمانده لشگر 3 آذربايجان راسا با فرقه وارد صحبت ميشود و چنين به تهران گزارش ميدهد : با مذاكراتيكه شحصا با پيشه وري نمودم دو پيشنهاد نمودند ، همكاري يا نزاع. همكاري به اين طريق خواهد بود كه افسران ارتش به استقلال ايران و خودمختاري آذربايجان خيانت نكنند و تمامي اسلحه و سازمان لشگر به اين طريق پا برجا خواهد بود و فدائيان مسلح مرخص خواهند شد و تا زماني كه حكومت مركزي خودمختاري آذربايجان را به رسميت نشناسند، ارتباط لشگر با مركز قطع بوده و به محض شناسايي حكومت آذربايجان ، لشگر تحت امر مركز خواهد بود . براي رد يا قبول اين پيشنهاد 24 ساعت ضرب الاجل تعيين شده است.

اما دستور تهران به اين پيام : البته شرافت نظامي و استقلال كشور به هيچ وجه اجازه چنين تسليمي را نميدهد. خود شما با كليه افسران لشگر به مركز حركت نمايند . افراد و گروهبانان نيز مرخص و اسلحه آنها معدوم شود. تيپ هاي اردبيل و رضائيه طبق دستورات قبلي در مقابل ماجراجويان (!!) ايستادگي نمايند و اين دو تيپ هم از اين به بعد مستقيما به مركز مراجغه كنند.

اما سرتيپ درخشاني با حضور در منطقه نسبت به فرقه دموكرات و سردمداران آن شناخت كامل داشت و بي هيچ واهمه نسبت به تنظيم قراردادي با فرقه اقدام مي نمايد . اين قرارداد در كاخ استانداري تبريز منعقد و به شرح ذيل مورد امضاي طرفين قرار مي گيرد :

1 – از طرف پادگان مقيم تبريز آقاي سرتيپ درخشاني و از جانب هيئت دولت داخلي آقاي سيدجعفر پيشه وري تعيين ومشروط مشروحه را امضاء نمودند.

2ـ هريك از افراد پادگان تبريز نبايد تا دستور ثانوي از محوطه سربازخانه خارج شوند و دولت داخلي وسائل زندگاني و معاش آنها را فراهم خواهد آورد.

3ـ كليه تسحيلات بايد در انبار جمع آوري شده و بوسيلة اشخاصي كه از طرف دولت داخلي آذربايجان تعيين مي شود محافظت خواهد گرديد.

4ـ هريك از آقايان افسراني كه مايل باشند مي توانند به مسقاط الراس يا نقاط ديگري كه در نظر دارند مسافرت نمايند و دولت ملي حاضر است در حدود امكان وسائل مسافرت آنان را فراهم نمايد.

5ـ افسرانيكه مايل به همكاري شده و بخواهند در ارتش آذربايجان خدمت نمايند پس از انجام تحليف و مراسم سوگند، هيئت دولت آنها را به خدمت پذيرفته و وسائل زندگاني آنان تامين خواهد نمود.

6ـ استواران و گروهبانان و ساير افراد پادگان پس از انجام مراسم تحليف و سوگند وفاداري، اسلحه آنها مسترد و مشغول ادامه خدمت سربازي خود خواهند شد.

7ـ اين قرارداد در دو نسخه تنظيم و پس از امضاء بين آقايان سرتيب درخشاني و فرمانده لشكر سه آذربايجان از يك طرف و آقاي سيد جعفر پيشه وري رئيس هيئت دولت آذربايجان از طرف ديگر مبادله گرديد.

بدين ترتيب بدون هيچگونه جنگ و خونريزي و با دموكراسي مطلق روز چهارشنبه 21 آذر 1326 مجلس ملي آذربايجان به رياست رفيعي افتتاح و ضمن راي مجلس سيد جعفر پيشه وري به رياست دولت خودمختار آذربايجان معرفي مي شود٫ بعد از ظهر همان روز نيز اعضاء كابينه معرفي مي شوند:

1ـ سيدجعفر پيشه وري نخست وزير 2ـ دكتر سلام اله جاويد وزير داخله 3ـ جعفر كاويان وزير جنگ 4ـ دكتر مهتاش وزير كشاورزي 5ـ محمد بي ريا وزير فرهنگ 6ـ دكتر اورنگي وزير بهداري 7ـ غلامرضا الهامي وزير دارائي 8ـ يوسف عظيما وزير دادگستري 9ـ كبيري وزير پست تلگراف و تلفن 10ـ رضا رسولي وزير تجارت و اقتصاد، امور وزارت كار تا تعيين وزير مربوطه به عهدة خود پيشه وري محول گرديد، پس از معرفي كابينه بنابر پيشنهاد مجلس و تصويب وكلاء زين العابدين قيامي به رياست ديوان تميز و فريدون ابراهيمي بسمت دادستان آذربايجان منصوب گرديد.

كميته مركزي واحد ناظر بر كميته هاي محل بود و كميته هاي محلي ناظر بر حومه بودند. حومه كوچكترين سازمان حزب بود. سازمان نظامي حزب نيز با مسئوليت غلام يحيى دانشيان شروع به كار نمود و مكاتب افسري وشهرباني با درجات متفاوت بوجود آوردند. در دور اول 228 نفر با درجه ستوان دومي و سومي فارغ التحصيل شدند.

دكتر مصدق با قرائت شكايت فرقة دمكرات در مجلس يادآوري مي نمايد كه ارسال شكايت به مجلس يعني تأييد مجلس ونظر اطاعت از آن. اما برخلاف نظر مصدق حكومت مركزي هنوز هم روشهاي سركوبگرانه را مي آزمايد. فرقة دمكرات علي رغم فشارهاي نظامي قواي روس و تهران كماكان به آبادي منطقه مي پردازد. ايجاد راديو كارخانجات نساجي و غيره ـ واگذازي زمين به كشاورزان ـ رسميت دادن به كارگران ـ اجباري و مجاني نمودن آموزش و پرورش ـ آزادي دادن به زنان براي تحصيل و كار و فعاليتهاي اجتماعي ـ قانونمند كردن تمام امورات ملكي ـ اداري ـ تجاري و سياسي …. و صدها مورد ديگر از افتخارات اين دوره از تسلط فرقة دمكرات بر آذربايجان است و هنوز هم اثرات نيكوي آنرا مي توان دريافت.

در ارديبهشت ماه 1325 قواي روسي بر اساس توافق با دول آمريكا و انگليس و قواي متفقين ، خاك آذربايجان را تخليه مي نمايد. ـ در همين روزها نمايندگاني از سوي فرقه به جهت مذاكره با مقامات مركز عازم تهران مي شوند. دولت قوام السلطنه با مخالفت با برخي از بندهاي مورد مذاكره برمي خيزد. از جملة آنها تقسيم اراضي بين زارعين بود و نيز وضعيت افسران و نظامياني بود كه يا از قشون دولتي ايران به فرقه پيوسته بودند و يا از دانشكده هاي نظام فرقه فارغ اتحصيل شده بودند. البته در 21 خرداد 1325 نيز هيئتي از تهران به جهت مذاكره در خصوص نظاميان اخراج شده ومتهم به همكاري به فرقه به تبريز آمده بودند كه بدون حصول به نتيجة نهايي مراجعت نموده بودند. ادعاي تهران در اين خصوص اين بود كه ارتش و دستگاههاي نظامي بايد مطلقاً مطيع دولت بوده و تنها از مرجع شاهنشاهي دستورات لازم را دريافت نمايند و هر ارتشي و نظامي بنا به هر دليلي از اين دستورات سرپيچي نمايد احكام شديد نظامي در حق وي جاري خواهد شد. اما فرقه دمكرات با توجه به صداقت و صلابتي كه در ميان نظاميان مستقر در آذربايجان مي ديد راضي به عودت آنها به مركز جهت دادگاهي شدن آنها نمي داد. و اين مسئله عملاً مذاكرات بين تهران وسران فرقه را به بن بست سياسي كشاند.

نهايتاً شاه ايران به صلاحديد پان ايرانيستهايي كه تحمل حتي يك نغمه مخالف را نداشتند دستور ذيل را صادر نمود:

بنا بر آنچه برمن مسلم است دسته اي از ماجراجويان با ايجاد وحشت و اضطراب مي خواهند يكي از نواحي حاصلخيز و ثروتمند ايران را تصاحب كنند و با تهديد و فشار بر حكومت مركزي تمام متصديان امور را به قبول درخواستهاي خود وادارنمايند و اگر اين روش ادامه يابد و از آن جلوگيري نشود قطعاً مسبب آثار سوئي در سراسر كشور خواهد گشت و رشتة نظم را از هم خواهد گسيخت و استقلال كشور را متزلزل خواهد ساخت، لذا بنابر وظفة مهمي كه بر عهدة منست با تصديق و تصويب گزارش ستاد، دستور مي دهم كه بلافاصله اقدامات اساسي و فوري براي نجات آذربايجان و سراسر مناطق شمال شروع و ريشه فساد بركنده شود.

ارتش شاهنشاهي در سه ستون رزمي كامل در اول آذرماه از تهران به پادگان قزوين و از قزوين به طرف زنجان به حركت درآمدند. در زنجان قواي ارتش به سه ستون در سه محور تبريز ـ مراغه ـ تكاب و شاهيندژ ـ رشت و آستارا تقسيم شدند. اولين درگيري مسلحانه در قافلانكوه در 16 آذر 1325 صورت گرفت. قواي شاهنشاهي با استفاده از هواپيماهاي بمب افكن ـ تانكهاي توپ دار و سلاح هاي سنگين پيشرفت مي كردند.

فدائيان فرقه با تنها سلاح خود يعني تفنگهاي عادي سرگرم مدافعه بودند. سه روز نبرد قافلانكوه طول كشيد در روز 20 آذر فدائيان پل قيزيل اوزه ن را منفجر كرده و خود عقب نشيني نمودند.

راديو تبريز و ارگانهاي خبري فرقه، مردم را از آمدن ارتش شاهي مطلع نمودند و به آنان اطمينان دادند كه ارتش تنها براي نظارت در انتخابات دور پانزدهم مجلس به تبريز مي آيد و هيچ خطري آنها را تهديد نمي كند. اما قبل از حضور ارتش، خود فروخته هايي كه قبلا با قوام السلطنه بده ـ بستانهايي داشتند، بويژه مالكان زمين ـ فئودالهاي بزرگ و صاحبان كارخانجات آذربايجان كه از طرف فرقه مورد صدمه هاي مالي قرار گرفته بودند با استفاده از چماقدارها و لمپن هاي خود چنان رعب و وحشتي در دل مردم ايجاد نمودند كه آنها توان تشخيص موقعيت را ازدست داده و هريك بسويي پناهنده شدند. مرزهاي گيلان ـ كردستان و مركز بطور كلي مسدود گرديده بود و تنها راه فرار براي كسانيكه درصدد فرار بودند پل چوبي ارس و آنسوي مرز بود. تعداد پناهندگان به آذربايجان شمالي را تا 20 هزار نفر قيد ميكنند كه خود پيشه وري هم يكي از آنان بود. پيشنهاد پناهندگي را حاج ميرزا علي شبستري و سلام اله جاويد به وي كردند و اين دو از اعضاي حزب توده بودند كه بنا به موقعيت عصر به عضويت فرقه درآمده بودند.

در طول شش ماه اوليه استيلاي ارتش شاهنشاهي در آذربايجان، فجايع و حوادث وحشتناكي را عامل گرديدند كه ذكر هريك از آنها قابل تأمل و تفكر است. نفرت نظاميان شاهي از مردم آذربايجان بقدري بود كه درمقاله اي به سرلشگر ضرابي فرماندار نظامي تبريز چنين مي نويسند: آيا قالي هاي گران بهاي تبريز هم متجاسر و دست نشاندة غلام يحيي و پيشه وري هستند كه به آنها هم رحم نمي كنيد؟!

آذربايجان عملاً به منطقه اي نظامي درآمده بود كه تنها يك خيال واهي از فرقه چي بودن كسي كافي بود تا او را به پاي دار بفرستد. تعداد كشته شدگان اين شش ماه را تا 26 هزار نفر مي نويسند كه تقريباً قريب به واقعيت است. در بهار سال 1326 شاه عزم آذربايجان مي كند و در آستانة سفر فرمان عفو عمومي را صادر مي نمايد!! در روزهاي ورود شاه به تبريز نزديك به سه هزار نفر ديگر تيرباران و اعدام مي شوند. استانداران و فرمانداران تا سالها از افراد نظامي انتخاب مي شوند، امنيت جاني و مالي از افراد چنان گرفته مي شود كه تجار و سرمايه داران و حتي صاحبان حرف و پيشه نيز راه تهران پيش مي گيرند. مهاجرت دسته جمعي ايلي و خانوادگي به امري عادي تبديل مي شود. هرگونه سرمايه گذاري صنعتي و تجاري در منطقه به دليل موهوم ناامن بودن مسكوت مي ماند. وضع روزنامه ها و نشريات نيز دست كمي از امر صنعت و تجارت ندارد. آذربايجان در واقع مخوف ترين روزهاي عمر خود را از سالهاي 1326 ش. الي 1356 يعني 30 سال تمام تجربه مي نمايد.

حوداث و وقايع 21 آذر دوم نشان مي دهد كه فرقة دمكرات آذربايجان و شخص پيشه وري وابسته به هيچ دولت خارجي نبود و اگر بود به يقين در زمان رويارويي با ارتش شاهي، حمايت نظامي ـ مالي و يا حتي لفظي آنها مي گرديد. اما مي بينيم كه هيچ دولت خارجي مانعي براي قتل و كشتار آذربايجانيها به علت فرقه چي بودن نمي شوند و برعكس دول مخاصمي چون آمريكا ـ انگليس و روسيه، با حمايت از اقدامات شاهي در پاكسازي كشور از ماجراجويان و آشوب طلبان صحنة جنايت را وجهه جهاني مي بخشد. چنانكه مي بينيم پيشه وري بعد از دو سال در يك صحنة ساختگي تصادف رانندگي كشته مي شود و اين اعدام سياسي بعد از مناقشات وي با مير جعفر باقراف، دست نشاندة استالين در جمهوري متحد روسيه، آذربايجان، صورت مي گيرد. باقراف در اين مناقشه حزب دمكرات را محكوم نموده و علت شكست اين حزب را عدم الحاق آذربايجان ايران به آذربايجان شوروي، پس از به قدرت رسيد ن فرقه عنوان مي كند. پيشه وري در اعتراض به سخن وي بيان داشت: بر عكس تصور شما علت شكست ما اين بود كه ما را دست نشاندة شوروي تصور مي كردند!

جا دارد پس از گذشت نيم قرن از واقعة آذربايجان به محققان و تاريخ نگاران اين امكان داده شود كه واقعيت هاي تلخ و شيرين آن روزها را از پس پرده هاي انحصارطلبي و شوونيزمي در آورده و آنان را چنانكه هستند، بي هيچ كم و كاستي در اختيار نسل جديد قرار دهند. ضديت حكومت دست نشاندة پهلوي با مذهب اسلام بويژه و كليه مذاهب الهي و نيز با اقوام و ملل برتر بر همگان آشكار است . اگر تنها حزب پان ايرنيست مي تواند مجوز رسمي براي فعاليت از دربار پهلوي دريافت كند به دليل اصول سه گانه آن است كه سخت به مذاق پهاوي ها خوش آمده است.:

1ـ نژاد آريايي، برتر از همه

2ـ ايران سرزمين اقوام آريايي (كردها نژاد آريايي اصيل ـ ايرانيان عرب تبار پاسداران ايران زمين ـ آذري ها نگهبانان راستين استقلال كشور)

3ـ اقليت هاي مذهبي، وارثان تمدن ايران كهن!

و چنانكه مي بينيم تا سالها، حزب پان ايرانيست عهده دار اجراي مراسم 21 آذر ـ روز نجات آذربايجان از دست دشمنان بود(؟!) ـ مي گردند و علي زرينه باف رئيس شعبه پان ايرانيست هاي تبريز در تجليل از اين روز همه ساله سخنرانيهاي آتشين ارائه مي دهد!

دوباره امتحان کنید

‍ پرویز زارع شاهمرسی: تورک یا آذری؟

گادتب: در ابتدای حکومت رضاشاه پهلوی که ناسیونالیسم ایرانی در آغاز راه بود، مسئله قومیت …

پارلمان اروپا با تصویب قطعنامه‌ای خواستار افزایش تحریم‌ها علیه ایران و تروریست ‌خواندن سپاه شد

گادتب: به گزارش مرکز گادتب، پارلمان اروپا روز پنج‌شنبه ۲۵ آوریل با تصویب قطعنامه‌ای علیه …

دیدگاهتان را بنویسید