گادتب: پدر آخوندوف به روزگار ولیعهدی عباس میرزا و نائبالسلطنگی وی در آزربایجان، کدخدای قصبهی “خامنه” از محال تبریز بود که در ۱۲۲۷ از کدخدایی خامنه برکنار شد و سپس به قصد تجارت به شهر شکی از بلاد قفقاز (که هنوز به تسخیر روس در نیامده بود) رهسپار گشت.
آخوندوف در “نوخه” از محلات شکی در ۱۲۲۸ (۱۸۱۲) به دنیا آمد. ۱۶ ساله بود که سرزمین قفقاز به زور سرنیزه به تصرف و اشغال روسیه در آمد. در ۲۲ سالگی به عنوان “وردست مترجم” در “دفتر امور کشوری فرمانفرمای قفقاز” استخدام شد و ۴۳ سال در دستگاه همان دولت اجنبی کار کرد. در سال ۱۲۶۴ همراه ژنرال “شیلینگ” که نامهی تهنیت نیکلا را برای تاجگذاری ناصرالدینشاه میآورد، به ایران آمد. آخوندوف در سن ۶۶ سالگی در ۲۴ صفر ۱۲۹۵ در گذشت (آدمیت، ۱۳۴۹، ص ۱۳)
فریدون آدمیت اهمیت مقام آخوندوف را در سیر اندیشهی سیاسی “اندیشهساز جدید است.” میداند و مینویسد: “… رگههای آن در شخصیت او به صورت اندیشهساز فلسفهی ناسیونالیسم ایرانی سخت متجلی است.” (همان، صص ۲۳-۲۲)
به نظر حمید احمدی سه روایت گوناگون از هویت ایرانی به تصویر در آمده است که عبارتند از: «روایت “ملتگرا”، روایت “مدرن و پستمدرن” و روایت ” تاریخینگر”. روایت نخست، که آن را “ناسیونالیسم رومانتیک” نیز میخوانند، ملت را پدیدار طبیعی تاریخ بشر میانگارد که منشاء آن را باید در دوران پیش از تاریخ جست.» (احمدی، ۱۳۹۵، ص ۲۵)
«بدینترتیب، نخستین روایتی که از هویت ایرانی در عصر جدید تدوین شد و میان روشنفکران رواج یافت بازسازی هویت ایرانی بر مبنای دیدگاه تخیلی و احساساتی ملتپرستانه یا ناسیونالیسم رومانتیک بود … احساسات رومانتیک به وطن و ملت در آثار پیشگامان این جریان فکری همچون میرزا فتحعلی … کاملاً مشهود است. آثار آنان مشحون است از احساس دلتنگی برای میهن باستانی، بزرگداشت اساطیر ایرانی، دین زرتشت و تکریم زرتشتیان، برتری ملیت بر دین، … و بیزاری از تازیان و مغولان و ترکان که در این دیدگاه پایه و مایهی همهی ناکامیها و عقبماندگیهای ایران و ایرانی بودهاند.» (همان، صص ۲۷-۲۶)
به باور کاتوزیان «هم آخوندزاده و هم میرزا آقاخان، شکوه و افتخارات راستین و خیالی ایران باستان را جلوهای شاعرانه، خیالی و خوشایند میبخشیدند … اینها پیشینهی جنبش ملتگرایی رومانتیک و گستردهای بود که بعدها در سدهی بیستم با روندها و گرایشهای رسمی و غیررسمیاش در ایران گسترش یافت … ولی جالب توجه آنکه در حالیکه جنبش اصلی رومانتیسم در آلمان عمدتاً واکنشی در برابر استیلای فرهنگی فرانسه و به عبارتی در برابر “پیشرفت” بود نمونهی ایرانی آن واکنشی در برابر نیروهایی بود که مدتها بود سلطهی سیاسی و فرهنگیشان بر کشور از میان رفته بود.» (کاتوزیان، ۱۳۸۰، ص ۱۳۲)
آخوندوف، بنیانگذار ایدئولوژی باستانگرایی عظمتطلب فارس، ضد دین بود و همهی ادیان را خرافات پوچ میدانست اما به زرتشت و زرتشتیان نظری ستایشآمیز داشت. «او ضد دین بود تا جایی که تمام ادیان و فرقههای مذهبی از جمله بابیگری را مورد حمله قرار میداد ولی هنگامی که در بارهی کیش زردشت سخن میگوید سخت به ستایش زردشتیها میپردازد…» (حائری، ۱۳۹۲، ص ۲۹)
چرا؟ «وانگهی به رغم علاقهمندی و تمایلات ضد استبدادی شدید آخوندزاده، پارهای افراطیگری در ناسیونالیسم، وی را تا آنجا پیش برد که در ستایش خود از حکومتها و شاهان ایران باستان، با نادیده گرفتن استبداد باستانی، آنان را “عدالتپیشه و فرشتهکردار” خواند.» (آجودانی، ۱۳۸۷، ص ۹۷)
آخوندوف به سختی بر حملهی تقریباً ۱۲۰۰ سال قبل اعراب به ایران میتاخت و آنان را بدینگونه مینواخت: «تازیان سباعخصلت و وحشیطبیعت … آثار پادشاهان فرشتهکردار پارسیان را از دنیا نیست و نابود…» (ملحقات،صص ۱۶۲-۱۶۱)
ولی آخوندوف در برابر تجاوز و اشغال سرزمین پدری و مادری خویش از طرف روسیه نه تنها هیچگونه اعتراضی نمیکند بلکه چنانکه در بالا نیز آوردیم خدمتگزار وفادار روسیه به مدت ۴۳ سال بود.
حائری مینویسد: «این نکته نیز نباید ناگفته بماند که آخوندزاده تنها از نظام حاکم ایران انتقاد ولی از حکومت تزاری روس ستایش میکرد و خود شخصاّ خدمتگزار وفادار آن بود – حکومتی که داستان تجاوزکاریهایش به ایران صفحات تاریخ نو ایران را پر کرده و به بهای جان هزارها هممیهن آخوندزاده تمام شده است.» (حائری، ۱۳۹۲، ص ۲۹)
کلام را با طرح سؤالی خاتمه دهیم. به نظر شما نگاه تحسینآمیز برخی فعالان ملی – مدنی در کانالهای تلگرامیشان نسبت به آخوندوف سندی بر فقدان شعور ملیشان نیست؟