گادتب: اگرچه توركان و مغولان داراي ريشه ي مشترك زباني يعني هر دو مربوط به زبان هاي التصاقي(پيوندي) يا بهتر بگوييم «آسيايي» هستند، اما هميشه اين دو ملت بزرگ آسيايي داراي فرهنگ، دين و جغرافياي جداگانه بوده اند.
توركان بيشتر بومي غرب آسيا و اطراف درياچه خزر و مغولان بيشتر بومي شرق آسيا هستند. در طول تاريخ اگرچه در مقطعي قسمتي از توركان تابع لشكر مغول شده اند؛ اما هميشه با ايشان در حال مبارزه بوده اند. توركان قاراخاني(موسوم به آل افراسياب)، توركان بيگدلي خوارزمشاهي(سلطان محمد خوارزمشاه و جلال الدين پسرش) توركان سلجوق آناتولي، شيروانشاهيان آزربايجان و توركان مماليك مصر و شام در برابر مغولان مقاومت كرده اند كه بعضي پيروز و بعضي شكست خورده اند. توسعه طلبي «چنگيز» و بي تدبيري «سلطان محمد خوارزمشاه» و كشتن بازرگانان و سفير چنگيزخان باعث حمله ي او به قلمرو خوارزمشاهيان شد. «برتولد اشپولر» يكي از علل شكست خوارزمشاه در مقابل مغولان را چنين مي نويسد:
«خوارزمشاه با ماليات هاي عديده پشت مردم اين سرزمين وسيع را خم كرد و ناگزير بر حفظ آرامش،سپاهيانش را در سراسر كشور گسترده بود… با اين همه روشن نيست كه چرا خوارزمشاه با همه ي توانايي اش شتابزده رو به فرار نهاد و از مقابله با مغولان هراسيد، در حالي كه پسرش جلال الدين كه قدرت پدر را هم نداشت،در برابر آنان ايستاد و حتي به پيروزي هايي هم رسيد. (ص ۳۰ تاريخ مغول در ايران،اشپولر) اما اين توركان مماليك در مصر و شام بودند كه به رهبري خواهرزاده سلطان جلال الدين خوارزمشاهي يعني محمود بن مودود با نام توركي قوتوز(قطز = احتمالا همان قوتاز توركي باشد؟) و «ظاهر بيبرس» و «منصور قلاوون» براي اولين بار افسانه شكست ناپذيري مغولان را در هم شكست.
نبرد «عين جالوت» در سال ۶۵۸ ه.ق(جمعه ۲۶ رمضان) سرنوشت جهان را تغيير داد، زيرا اگر مغولان پيروز مي شدند، از طريق شمال آفريقا به اسپانيا رفته و مي توانستند اروپا را فتح كنند. اما سلطان «قوتوز» در «عين جالوت» با شكست مغولان، جهان گشايي آنان را متوقف كرد. (دولت مماليك، عصام محمد شبارو ص ۸۱ و ۸۲)
بعد از قوتوز، اين «بايبرس» بود كه در مكان ها و زمان هاي مختلف، مغولان را عقب راند. عاقبت سلطان قلاوون در سال ۷۰۳ ق به سختي مغولان را شكست داد و فاتحانه به مركز حكومت خود در قاهره بازگشت. «در حالي كه پشت سر او هزار و ششصد اسير مغول دست بسته حركت مي كردند و سرهاي كشته شدگان مغول بر گردن آنان آويزان بود. علاوه بر آن، هزار سر بود كه به هزار نيزه زده بودند.» (دولت مماليك ص ۸۸)
سرانجام مغولان كه مراغه، سپس تبريز و سلطانيه را به پايتختي انتخاب كرده بودند، در ميان توركان مسلمان حل شدند. نويسنده كتاب دولت مماليك مي نويسد: «از اين رو اسلام آوردن مغول ها، چيزي جز تورك شدن آن ها نيست.»(دولت مماليك، ص ۹۱)
با اين حساب اين گونه مي توان تحليل كرد كه داستان جعلي ترويج يا تحميل زبان توركي به وسيله ي مغولان در ايران جز يك افسانه سياسي منفعت دار، چيز ديگري نيست. بلكه قاطعانه مي توان گفت كه اين مغولان بودند كه در ميان توركان مسلمان از آسياي مركزي گرفته تا آزربايجان و آناتولي و شام حل شدند و از بين رفتند. اگرچه عده اي از توركان در كنار چيني ها، خراساني ها و … در سپاه مغول حضور داشتند، ولي اين مغولان بودند كه در ميان انبوه مسلمانان تورك و تاجيك به تحليل رفتند. «به گونه اي كه با روي كار آمدن خاندان هاي حكومتگر آزربايجاني مثل «قاراقويونلو» و «آغ قويونلو» و سپس «صفوي» ها به تدريج از مغول ها در ايران در آغاز قرن دهم هجري/شانزدهم ميلادي تحت حكومت صفويان شيعي، اثري باقي نماند.» (دولت مماليك، ص ۹۲)
منابع :
۱-دولت ماليك، عصام محمد شبارو، ترجمه شهلا بختياري، ناشر پژوهشكده حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش.
۲-تاريخ مغول در ايران، برتولد اشپولر، ترجمه محمود ميرآفتاب، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ ش.
برداشت از: ماهنامه«بايرام» زنجان – دي ۱۳۹۰- شماره ۳۸ – ص ۱۵